زنان آمازون – چارقد و ساپورت
از: اکبر معارفی
علی مطهری نماینده متشرع مجلس جمهوری اسلامی در اعتراض به استفاده زنان ایرانی از ساپورت با نشان دادن برخی از تصاویر بانوان ایرانی در مجلس به وزیر کشور اینگونه هشدار داد (پنجم تیر 1393):
"وزير کشور بايد پاسخ دهد که چرا نسبت به پديده بانوان ساپورتپوش در سطح تهران و برخی از شهرها بی تفاوت است. اين چه پوششی است که تا 30 سانت بالای زانو آشکار است؟ از ابتدای انقلاب اسلامی حجاب استاندارد گذشته از چادر عبارت بود از شلوار، مانتو تا زانو و روسری و مقنعه. دولت اسلامی موظف است آن بخش از امر به معروف و نهی از منکر که مستلزم اعمال قانون است و کار مردم نيست را انجام دهد و بديهی است که اگر اين وضعيت ادامه پيدا کند، مجلس شورای اسلامی به وظيفه خود عمل خواهد کرد.[1]"
بر خلاف نظر متشرعین در میان تمام لباسهایی که زنان ایرانی مورد استفاده قرار می دهند ساپورت دارای ریشه ایرانی عمیق تری است و چادر و چارقد بیش از هر چیز دیگری از هویت ملی ایرانی ما فاصله دارند. در این مقاله با توجه به شواهد تاریخی به موارد استفاده از ساپورت در میان زنان ایران باستان اشاره خواهیم کرد. ولی قبل از آن چند توضیح ضروری است.
از نظر قومی و نژادی (ونه حقوقی) "ایرانی" به خانواده بزرگی از اقوام مختلف اطلاق می شود که مردم آن از مرز چین در شرق تا مرز یونان در غرب از عربستان در جنوب تا روسیه در شمال پراکنده اند. یکی از این اقوام "سرمتیان" (Sarmatians) بودند که در شمال غربی سرزمینهای ایرانی از شمال آذربایجان تا مرز یونان می زیستند و برخی از قبایل آن چون آلانها در طول سه قرن اول میلادی به مناطق مختلف اروپا مهاجرت کردند.
آقای حبیب برجیان در نشریه ره آورد شماره 49(زمستان 1988) مینویسد: «این که در فروردین یشت اوستا فروهرهای مردان و زنان سیرمه [سرمتیان] همچون مردان و زنان آریا و تور و داهه و ساینی ستوده میشوند نشان میدهد که اسلاف سرمتها با قومی که زرتشت از میان آنان برخاست نه تنها خویشاوند و همسایه، بلکه از پارهای جهات همکیش نیز بودهاند. لفظ سیرمه اوستایی [سرمتیان] بعدها در ادبیات حماسی ایران به صورت سلم [برادر تور و ایرج] در آمد.»
ارتباط باستانی سرمتیان و آلانها با سایر اقوام ایرانی قبل از اسلام در شاهنامه نیز منعکس شده است. فردوسی در تشریح جنگ کیخسرو با افراسیاب از آلانها یاد میکند. در این جنگ کیخسرو، نیروهای آلان را در اختیار لهراسب قرار میدهد:
و زان سو که لهراسب شد جنگجوی
آلانان و غرم در سپارم به اوی
برخی از این گروه ایرانیان شمالی (سرمتیان و آلانها) که وارد ارتش روم شده بودند، همراه لژیونهای رومی در سرتاسر اروپا از جمله انگلیس و ایرلند تا شمال آفریقا اسکان داده شدند. بسیاری از میتراکده های به جا مانده در اروپا و شمال آفریقا یادگار این گروه مهاجرین است. هنرمندان روسی تصاویر زیبایی از سرمتیان و آلانها خلق کرده اند که علاقه مندان با یک جستجوی ساده در گوگول میتوانند بسیاری از آنها را مشاهده کنند.
در میان سرمتیان زنان نقش بسیار برجسته ای در نظام اجتماعی و ارتش بازی می کردند. بسیاری از زنان سرمتی به مقام رهبری می رسیدند. هیپوکراتس (Hippocrates) در قرن پنجم قبل از میلاد می نویسد که مادران سرمتی پستان راست فرزندان دختر خود را با وسیله ای برنزی که در اثر حرارت سرخ شده بود می سوزاندند تا توان پستان راست به بازو و شانه راست دختر منتقل شود. هرودوت می نویسد که زنان آمازون پستان راست خود را می بریدند تا بتوانند راحت تر با کمان از روی اسب تیر بیاندازند. یونانیان این زنان را "آمازون" به معنی "بی پستان" می نامیدند[2]. با الهام از گزارش های تاریخ نویسان یونانی، هالیوود فیلمها و سریالهای تلویزیونی گوناگونی در باره زنان آمازون ساخته است که شاید یکی از آخرین و معروفترین آنها سریال تلوزیونی "زینا – شهزاده جنگجو" بود.
در ادبیات ایرانی، نظامی گنجوی با الهام از زندگی زنان آمازون داستان عشق خسرو و شیرین را به نظم درآورد که گویا در نسخه اصلی نقاشی هایی نیز قرار داده بود. در این داستان، شیرین برادرزاده فرمانده یکی از قبایل زنان آمازون است. نام این فرمانده شمیرا است که نظامی گنجوی آنرا مهین بانو ترجمه کرده است:
از آن سوی کهستان منزلی چند
که باشد فرضه دریای دربند
زنی فرمانده است از نسل شاهان
شده جوش سپاهش تا سپاهان
همه اقلیم اران تا به ارمن
مقرر گشته بر فرمان آن زن
ندارد هیچ مرزی بی خراجی
همه دارد مگر تختی و تاجی
نارد شوی و دارد کامرانی
به شادی می گذارند زندگانی
ز مردان بیشتر دارد سترگی
مهین بانوش خوانند از بزرگی
شمیرا نام دارد آن جهانگیر
شمیرا را مهین بانو است تفسیر
نظامی گنجوی با اشاراتی متعدد هویت ملی ساکنان منطقه ای که سرمتیان زندگی می کردند برای ما روشن میکند. او از دیری باستانی ساخته از سنگ خارا در کوه جِرَّم سخن میگوید که کشیشان سالخورده آن به زبان پارسی دَری سخن می گفتند:
ز خارا بود دیری سالکرده
کشیشانی بدو سالخورده
فرود آمد بدان دیر کهنسال
بر آن آیین که باشد رسم ابدال
بدو رهبان فرهنگی چنین گفت
به وقت آنکه دُرهای دَری سفت
در جایی دیگر مجلسی شبانه را شرح میدهد که در آن شیرین و ده تن از دوستان "نار پستان" او هرکدام به نوبت داستانی شرح میدهند. نام این نارپستانان عبارت بود از: (١) فرنگیس، (2) سهیل ، (3) عجب نوش، (4) فلک ناز، (5) همیلا، (6) همایون، (7) سمن ترک، (8) پریزاد، (9) ختن خاتون، (10) گوهر ملک.
هویت ایرانی زنان آمازون که از نسل سرمتیان بودند با تاکید بیشتری در نقاشی ها، نقش برجسته ها و مجسمه های یونانی دیده می شود.
جنگ بین یونانیان و زنان آمازون موضوع تصاویر و نقش برجسته های بسیاری از آثار یونانی است.
در بسیاری از این تصاویر، زنان آمازون با کلاه ایرانی و شلواری چسبان که شبیه ساپورتهای امروزی است دیده می شوند.
در تصویر زیرین نقش یک زن آمازون بر گلدانی آتنی مربوط به 400 تا 540 قبل از میلاد نقش شده است (منبع وبسایت دانشگاه آکسفورد[3])
شواهد تاریخی باقی مانده از حدود سه هزار سال پیش گواه بر این هستند که نوع شلواری که امروز به نام ساپورت معروف است توسط زنان ایرانی استفاده می شد.
امروز زنان ایرانی بازمانده از نسل زنان جنگجوی سرمتی با پوشیدن ساپورت یاد اجداد جنگجوی خود که هنوز جهانی مفتون آنها باقی مانده است را زنده نگاه داشته اند.
اینک لازم است که به منشاء تاریخی حجاب که متشرعین نشان نجابت زن می دانند اشاره ای بکنیم.
از قدیمی ترین تمدنهای غرب آسیا آشور و بابل بودند که هردو چون اعراب ویهودیان به قوم و فرهنگ سامی تعلق داشتند. شاید بتوان این دو قوم را درنده خو ترین تمدنهای تاریخ بشریت نامید. ویل دورانت در باره توحش قوم آشور می نویسد آنها به فرزندانشان یاد می دادند چگونه اسرا را شکنجه کنند، کودکان را در مقابل پدر و مادر کور کنند، مردان را زنده پوست بکنند و اسیران را در تنور کباب کنند[4]. بر اساس ارزیابی ویل دورانت تنها دانشی که این قوم به بشریت عرضه کرد، هنر جنگ بود. آشور بانی پال در کتیبه ای به این نکته بالیده است که سه هزار اسیر را در آتش سوزانده است. در میان چنین قومی درنده خو زنان دارای مقام اجتماعی بسیار نازلی بودند بطوریکه حق نداشتند بدون حجاب از خانه خارج شوند[5]. در میان بابلی های که همسایه و از تیره فرهنگی آشور بودند ازدواج موقت رایج بود و زنان موظف بودند برای رضای خدا در طول عمر خود حد اقل یک بار به معبد بروند تا با زائرین غریبه سکس داشته باشند[6].
امیدوارم که اشارات بالا به سابقه تاریخی حجاب موجب آزردگی عزیزانی نشود که در ایران به هر دلیلی به پوشیدن چادر عادت کرده اند. ولی دانستن سابقه تاریخی حجاب که به حدود هزار و پانصد سال قبل از پیدایش اسلام میرسد با توجه به تبلیغات مسموم متشرعین ضروری است.
باید از متشرعین و خصوصاً آقای مطهری پرسید که آیا سنتی که سابقه تاریخی آن به زنان گردن فراز ایرانی می رسد محترم است یا سنتی که به زنان ستم دیده سامی که بدون حجاب حق خارج شدن از خانه نداشتند و برای رضای خدا ناچار بودند با زائرین معابد سکس داشته باشند.
بیزاری بسیاری از ایرانیان از حجاب پدیده ای جدید نیست. حتی مولانا که متشرعین با بی شرمی تمام در آلوده کردن پیامش با خزعبلات خود سرمایه گزاری کرده اند در فیه مافیه برای همین متشرعین مینویسد: "...هر چند که زن را امر کنی که پنهان شو ورا دغدغه خود را نمودن بیشتر شود و می پنداری که اصلاح میکنی آن خود عین فساد است اگر او را گوهری باشد که نخواهد فعل بد کند اگر منع کنی و نکنی او بر آن طبع نیک خود و سرشت پاک خود خواهد رفتن. فارغ باش و تشویش مخور و اگر بعکس این باشد باز بر طریق خود خواهد رفتن منع جز رغبت را افزون نمی کند..."[7] در جایی دیگر میگوید: "مجنون را گفتند که لیلی را اگر دوست می دارد چه عجب که هر دو طفل بودند و در یک مکتب بودند. مجنون گفت این مردمان ابله اند و اَی ملیحه لاتُشتَهی هیچ مردی باشد که به زنی خوب میل نکند و زن همچنین..."[8] مولانا که به خوبی می دانست حجاب نه تنها توهین به زن بلکه توهین به مرد است از قول قاضی ابومنصور هروی در مورد زنانی که نزد او میرفتند میگوید که "در حق اهل دل آن به که رو باز کنند."[9]
ما هم معتقدیم به غیر از متشرعین، باقی مردم ایران اهل دل اند و همه چون مولانا اعلام می کنند: در حق دل آن به که رو باز کنند.
تیرماه 1393
[1] http://www.bbc.co.uk/persian/blogs/2014/06/140625_l44_nazeran_motahari_socks_majlis_women.shtml
[2] برای اطلاعات بیشتر در باره زنان آمازون، مهاجرت اقوام ایرانی به اروپا و گسترش آیین میترائیسم توسط آنها مراجعه کنید به کتاب "در جستجوی زرتشت" نوشته پال کرواژیک، ترجمه اکبر معارفی – محل فروش انتشارات پارس – لس آنجلس – تلفن 1015-441- 310
[3] http://www.beazley.ox.ac.uk/dictionary/Dict/ASP/dictionarybody.asp?name=Amazon
[4] The Story of Civilization: Part 1, Page 275
[5] همانجا
[6] همانجا صفحه ٢٤٥ و ٢٤٦
[ 7] فیه مافیه – ص ٣٨
[8] فیه مافیه – ص ٧٩
[9] فیه مافیه – ص ٦٨
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد