کتاب بلژیک و بمب (در یازده بخش)
نوشتهای از لوک باربه، عضو حزب سبز اروپا
برگردان از: انور میرستاری، عضو حزب سبز اروپا
europerse@gmail.com
پیش درآمد:
کتاب بلژیک و بمب در باره تاریخ بمب اتم و انرژی اتمی در جهان و نقش بلژیک به عنوان اولین کشور تهیه کننده اورانیوم لازم و یکی از عرضه کنندگان فناوری در این زمینه است. بنا به نوشتههای این نویسنده، بلژیک از هنگام تهیه بمب های آمریکا و ریختن آنها بر سر مردم هیروشیما تا به امروز که مساله هسته ای ایران آخرین آنها است، در برنامههای سلاح های هسته ای و ساخت بمب های اتمی دست داشته است و شرکت های بلژیکی سودهای کلانی را از این راه به جیب زده اند.
به امید جهانی بدون انرژی هسته ای و انواع بمب های هسته ای و شیمیایی!
7 اکتبر 2013
بخش اول : ایران، کابوس دیپلمات های بینالمللی
بخش دوم : انرژی هسته ای ایران
بخش سوم : افشاگری
بخش چهارم: چرا ایران بمب می خواهد؟
بخش پنجم : چه کسی در ایران تصمیم می گیرد؟
بخش ششم: حمله نظامی به ایران؟
بخش هفتم: نگاه آشویتس
بخش هشتم: فرار از بحران
بخش نهم: از شهرک تمز Temse بلژیک تا تهران
بخش دهم: درس هایی از پرونده «ا.پ.س.ی.»
بخش یازدهم: از شهر «هال» در استان برابان فلامان نشین بلژیک تا ایران
بخش اول
ایران، کابوس دیپلمات های بینالمللی
کشور تضادها
ایران کشور تضادها است. اگر آن را با صادرات مواد نفتی و گازش بسنجیم، از یک سوی کشوری بسیار نیرومند انرژی است، اما از سوی دیگر با این وجود باید بنزین وارد کند. با اینکه از یک سوی سرشار از منابع انرژی است و دارای توانمندی کلان در زمینه انرژیهای باز ساز می باشد، اما از سوی دیگر میلیاردها ارو در راه انرژی هسته ای سرمایهگذاری می کند. در حالی که ناظرین فراوانی، کشور را از یک سوی مانند یک دیکتاتوری دینی می بینند، اما از سوی دیگر از سال ۱۹۷۹، انتخابات مرتبا برگزار می شود. از یک سوی کشور ایران به عشق وطنپرستی و ملی گرایی زنده است، اما از سوی دیگر رژیم با کشمکش شدید بین گروههای گوناگون اداره می شود. اصولاً از یک سوی کشوری شیعه مذهب با تعداد زیادی از مذاهب دیگر است، اما از سوی دیگر اکثریت مردم ایران را سنیها تشکیل می دهند. از یک سوی رئیس جمهور بارها بر ضد اسرائیل موضع گیری کرده است، اما از سوی دیگر جامعه کوچک یهودیان ایران از امتیازاتی برخوردارند که در کشورهای منطقه، نظیرش وجود ندارد.
«تعارف»، «غلو» و اورانیوم
«تعارف» شکلی از رفتار مودبانه ایرانی است که برای غیر ایرانیان قابل فهم نیست و مذاکرات سیاسی را شدیداً پیچیده می کند. روزی نزدیک به ظهر بود و با یکی از آشنایان ایرانی چای می خوردیم. پس از آنکه چایمان را نوشیدیم، مرا به ناهار دعوت کرد. از آنجا که وقت نداشتم، با پوزش فراوان پیشنهاد او را رد کردم. او در پاسخ حرف من چنین گفت: « این یک مثال از تعارف ایرانی بود. من هم وقت ناهار خوردن با تو را ندارم، اما با این وجود، تو را به نهار دعوت کردم. خوشبختانه، بخت یاریم کرد و تو وقت نداری!»
گاهی در زندگی خصوصی «تعارف» آمد و نیامد دارد و به یک بازی می ماند که باعث خنده و شوخی می شود، اما در کارهای همگانی کاملاً برعکس است. اساسا در آداب و رسوم ایرانی، «تعارف» میتواند پدیدهای مهربانه و توجه ای مبالغه آمیز به چشم بیاید، اما هم چنین میتواند دارای هدف پیش دستی کردن در برابر حرفهای مخاطب یا حالت گول زنکی را نیز داشته باشد. «تعارف» میتواند مذاکرات برنامه هسته ای با ایران را از آنچه که هست، دشوارتر کند. نیویورک تایمز مینویسد: «سخن گفتن در ایران عملکردی جداگانه از عمل کرد همان سخن در غرب دارد»، میتوان این کار را از دانش ایرانیان دانست. « در غرب، ۸۰٪ حرفها منطقی و ۲۰٪ آنها احساسی هستد؛ اما در ایران بر عکس است.
علاوه بر «تعارف»، باید از «غلو» هم نام برد که مفهوم گزافهگویی را می رساند. در سال ۲۰۰۹، آژانس بینالمللی انرژی اتمی از ایران خواست تا ساخت کارخانه غنی سازی اورانیوم خود را که چندی پیش از آن افشا شده بود، متوقف سازد. احمدی نژاد، رئیس جمهور وقت ایران، اعلام کرد که به هیچوجه نباید حرفی از بستن این کارخانه به میان آید و تازه، دهها کارخانه دیگر هم ساخته خواهد شد. این یکی از مثالهای بارز و زیبای «غلو» بود. سراسر اروپا، در کلیت خودش، تنها ۴ کارخانه غنی سازی دارد و ایالات متحده بیش از یکی ندارد. برای کشوری هم چون ایران، از لحاظ فنی و اقتصادی بی معنا خواهد بود که ده کارخانه غنی سازی داشته باشد. از دید بیشتر دیپلمات ها و روزنامه نگاران خارجی، اعلان این خبر فقط یک عمل تحریک آمیز خطرناکی از سوی احمدی نژاد بود. برای تعداد زیادی از ایرانیان، این حرف چیزی به جز یک مثال خوب «غلو» نبود.
این گفته احمدی نژاد، بلندپروازی هسته ای ایران را به ما نشان می دهد. فرانسوا هیزبورگ، رئیس انستیتوی بینالمللی مطالعات راهبردی لندن و مرکز سیاست امنیت ژنو، در کتاب خود، «ایران، انتخاب سلاح ها؟»، به طور کاملا روشنی می گوید:
« صلح و جنگ هسته ای در جهان به آینده بلندپروازی هسته ای ایران بستگی دارد. اگر ایران به سلاح هسته ای دسترسی پیدا کند، «بمب» داشتن به یک قاعده و نه استثناء در خاورمیانه و در سطح جهانی تبدیل خواهد شد. دورنمای آن دیر یا زود، جنگ اتمی خواهد بود. بر عکس، اگر ایران از برنامه ورود به آستانه هسته ای خود چشمپوشی کند، کره خاکی ما بخت نجات از گسترش سلاح های اتمی همه گیر را خواهد داشت». او پرونده اتمی ایران را به عنوان اولین مسأله مشغله فکری جهان از نظر سلاح های خوشه ای می داند. اگر ایران دارای بمب شود، همه کشورهای جهان به ویژه کشورهای دیگر خاورمیانه نیز از او پیروی خواهند کرد. از آن پس یک مسابقه نظامی در جریان خواهد بود که احتمالاً با جنگ هسته ای همراه خواهد شد. بنا به نظریه هیزبورگ، اگر ایران از بمب اتم صرف نظر کند، اقبالی برای قطع گسترش تولید هسته ای وجود خواهد داشت.
آیا باید چنین نتیجهگیری کرد که ایران حق دستیابی به سلاح های هسته ای را ندارد، اما اسرائیل، به نوبه خودش، این حق را دارد؟ ما به این پرسش درست و به جا برخواهیم گشت.
در سالهای اخیر، پرونده هسته ای ایران در همه رسانه ها مطرح بوده است. سالن های زیر زمینی مخفی پر از تأسیسات غنی سازی، عکسبرداری های ماهواره ای پایگاه های مخفی در کوهستان ها، کشتار دانشمندان هسته ای ایرانیان و حمله یک ویروس کامپیوتری بر ضد سیستم اطلاعاتی و کامپیوتری ایرانیان از جمله دهها سئوالات موجود است. در مجموع، پرونده اتمی ایران دارای مطالبی به اندازه کافی برای نوشتن چندین کتاب و جزوه می باشد.
در مرحله اول به وضعیت سیاسی و اجتماعی در ایران خواهم پرداخت. در حقیقت، اگر ما سعی نکنیم تا ایرانیان را بفهمیم و بشناسیم، نخواهیم توانست بدانیم که چرا ایرانیان بمب میخواهند؟ و اگر آن را داشته باشند؟
میتوانم صریح بگویم که آنچه مربوط به نقش و شرکت بلژیک در برنامه هسته ای ایران می باشد، تقریباً محدود است. فقط تنها چیزی را که میتوان در باره بلژیک گفت آن است که این قبیل کارها در سیاست های فدرال و منطقه ای ما و در زمینه اقتصادی، تجاری و گسترش هسته ای، کاملا روشن و آشکار است. یکی از این کارها موجب استعفای رئیس امنیت بلژیک شد و به سر تیتر خبری رسانههای جهانی تبدیل شد، حادثهای که در تاریخ کشور بلژیک پیشینه نداشت.
شوکت و حقارت
ایران، مانند چین، خودش را یکی از باستانی ترین کشورهای دنیا می داند. تاریخ خویش را با شکوه و تمدنش را درخشان ارزیابی می کند. چیزی که کاملاً درست هم هست. در زمانی که اروپائیان هنوز از راه شکار و دانه و میوه چینی روزگار می گذراندند، ایرانیان به کشاورزی و دامپروری می پرداختند و فرهنگ شکوفایی داشتند. ایران هم مانند چین، دارای سالنمای ویژه خود می باشد که سالنمای جلالی نام دارد. شاعرانی هم چون حافظ و مولوی، در سده های پیشین، سروده هایی را دارند که گواه بر سطح بسیار بالای تمدن ایرانیان است و به دهها زبان دیگر برگردانده شده اند. بسیاری از جایگاه های ایرانی، از سوی یونسکو به عنوان میراث های فرهنگی جهانی ثبت شده اند. ایران در زمره کشورهای کمیاب در منطقه است که هرگز به استعمار در نیامده است. ولی با این وجود، باز هم همانند چین، ایران هم نه از سوی کشورهای همسایه و نه از سوی دیگر کشورهای جهان، جایگاهش به درستی به رسمیت شناخته نشده است. ایرانیان خشمگین و ناراضی اند. « کشور ما با این همه عظمت و پیشینه درخشان، جایگاه راستین خود را که شایسته اش باشد، در جهان امروزی ندارد». چین در حال بازسازی مقام و منزلت خویش و دستیابی به پیروزی گام به گام است که بخشی از این راه را تا کنون پیموده است. اما این امر در باره ایران صدق نمی کند.
ایران سرشار از منابع انرژی نفتی و گاز طبیعی است. این منابع باید برای کشور، پول، موقعیت و قدرت بیاورد. در واقع، فروش گاز و نفت تولید پول می کنند، اما در باره موقعیت و قدرت ناشی از آن، چه میتوان گفت؟ ایران توانایی کافی برای پالایش بنزین مورد نیاز خود در داخل کشور را ندارد و باید بنزین را به خاطر تحریم های اقتصادی که بر دوش کشور سنگینی می کنند، وارد کند. ایران موفق نمیشود تا صنایع پالایشگاه های نفتی خود را بازسازی کند. حقارت وحشتناکی است. از آن بد تر، هنوز هیچ علایم پیشرفتی در راستای بازشناسایی منطقه ای و جهانی منزلت ایران به چشم نمی خورد. شرایطی که موجب خشم کلان میشود و بار دیگر نشان میدهد که اسرائیل، کشوری که ۷۵ بار از ایران کوچکتر است، به طور تبعیض آمیزی، هم چنان عزیز دردانه آمریکا و اروپا است. در پایان، اسرائیل، مانند هند و پاکستان دارای سلاح های هسته ای می باشد. ایرانیان خشمگین شده از خود می پرسند، «چرا اسرائیل، هند و پاکستان می توانند دارای سلاح های هسته ای باشند و ما نمی توانیم؟» این عمل یک بام و دو هوایی، همواره سر چشمه ناامیدی ها است.
یک موضوع دیگری نیز همیشه ورد زبان ایرانیان و رسانه های آنان است که در هر گفتگویی آن را بازگو میکنند، آن هم سرنگونی حکومت دکتر محمد مصدق در سال ۱۳۳۲ با سازمان دهی اداره اطلاعات آمریکا و بریتانیا یعنی سازمان سیا و ام ۱۶ است. در یک انتخابات مردمی، محمد مصدق در سال ۱۳۳۱ به نخست وزیری برگزیده شد. اما او با گزینش راه ملی کردن صنعت نفت و یک راه مستقل نسبت به غرب، بریتانیایی ها و آمریکایی ها را دچار بهت زدگی زیادی کرد. یک کودتای نظامی، زیر نظر سیا و ام ۱۶ به برنامههای او و کارنامه اش پایان داد. بدین ترتیب آمریکایی ها و انگلیسیها دوباره افسار امور را با قرار گرفتن در کنار شاه، محمد رضا پهلوی، به دست گرفتند و کشور ایران پس از اسرائیل، به متحدترین کشور آمریکا در خاورمیانه تبدیل شد. سیاست استقلال خواهی ایران پایان گرفت. سرنگونی نخست وزیر انتخابی یک زخم عمیق در آگاهی و شناخت همگانی برجای گذاشته است که حتی امروز با کینه توزی و نفرت نسبت به غرب و به ویژه نسبت به انگلستان و آمریکا همراه است. در زمان گروگان گیری در سفارت آمریکا در سالهای ۷۹ تا ۸۱، یکی از گروگان گیرها به یک دیپلمات آمریکایی گفت: « شما که در سال ۱۳۳۲ تمام کشور ما را به گروگان گرفتید، حق ندارید شکوه و زاری کنید.» تنها چیز مهم دیگری که هنوز برای گفتن مانده است، مسأله جنگ ایران و عراق است که کشورهای غربی به آشکارا از عراق علیه ایران پشتیبانی کردند. رژیم دریافت که در برابر همه کشورها تنهاست و فقط میتواند روی خودش حساب کند. « همه ضد ما هستند و ما باید برای زنده ماندن در برابر آنها بایستیم.»
بخش دوم
انرژی هسته ای ایران
سخنرانی آیزنهاور با تیتر « اتم برای صلح»در سال
۱۹۵۳ مانند همه جای دنیا، در ایران نیز علاقه زیادی را ایجاد کرد. این کشور چهار سال پس از آن، با ایالات متحده یک قرارداد هسته ای امضا کرد. از سال ۱۹۶۰ در دانشگاه تهران ساختمان سازی نخستین راکتور پژوهشی آغاز شد که در سال ۱۹۶۷ شروع به کار کرد. راکتور پژوهشی تهران در زیر نظر آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار گرفت. به دنبال آن، تأسیسات اتمی دیگری نیز در سالهای بعد گشایش یافت و ایران پیمان نامه منع گسترش هسته ای را امضا کرد. در سال ۱۹۷۱ رژیم شاه سالگرد ۲۵۰۰ ساله تاریخ ایران را جشن گرفت. او در ولخرجی پولی و کاری سنگ تمام گذاشت. دهها پادشاه، رئیس جمهور و نخست وزیر حضور داشتند. احتمالاً این جشن یکی از جشن های باشکوه جهانی در قرن گذشته است. یک سال پس از آن، رژیم برنامه انرژی هسته ای خود را اعلام کرد. همه چیز در ۱۹۷۴ روشنتر شد: ایران یک تولید برق هسته ای ۲۳۰۰۰ مگاواتی برای سال ۲۰۰۰ می خواهد. به عنوان مقایسه میتوان گفت که توانایی تولید برق بلژیک در پایان سال ۲۰۱۰ در کل، برابر با ۱۸۲۵۰ مگا وات بود. به آلمان، فرانسه و آمریکا سفارشها با شتابزدگی داده شد. آلمانی ها پیشبینی میکردند که در سال ۱۹۸۱ نیروگاه مرکزی بوشهر را تمام کنند. حتی به ایران اجازه داده شد تا سهام دار شرکتی به نام «ارودیف» شود که در نیروگاه شهر «تریکاستن» فرانسه کارخانه غنی سازی اورانیوم دارد. این شرکت در سال ۱۹۷۳ توسط فرانسه، بلژیک، اسپانیا و سوئد تاسیس شده است. در سال ۱۹۷۵، سهم سوئد که عبارت از ۱۰٪ بود، با رضایت فرانسه به ایران واگذار شد. بیشک فرانسه با این کار، امکانات خیلی خوبی را برای خود در نزد شاه ایجاد نمود.بازگشت با چندین قرارداد در خورجین خود به جستجو در ایران می پردازد و بالاخره به اهدافش رسیده و با دستان پر برمی گردد. از یک طرف، قرارداد پروژه ای مربوط به یک راکتور کوچک ۵۰ مگاواتی شبیه نیروگاه «ب ر ۳ در شهر مول ـ بلژیک» را در شهر اصفهان میبندد. از طرف دیگر، سمت مشاوره ای دو نیروگاه بزرگ سفارشی فرانسوی را می گیرد. «بلگونوکلیر» در این چارچوب با شرکت « سوتر و سوتر سویسی» همکاری می کند. این قراردادها بیش از صدها میلیون فرانک برای بلژیک درآمد داشت. «بلگونوکلیر» به تعدادی از جوانان ایرانی اجازه داد تا برای کارآموزی به بلژیک بیایند. بنابرین، در این دوران، بازار هسته ای ایرانیان دورنمای خوشآیندی را به شرکت های بلژیکی نوید می دادند. ژاک سیمونه، وزیر امور خارجه بلژیک، پیش از سفر خود به تهران در سال ۱۹۷۸ آموزشهای لازم را در باره اهمیت منافع بلژیک در این سوداگریها به خوبی دیده بود. بنا به نوشتههای داخلی شرکت «تراکسیون و الکتریسیته» به تاریخ اکتبر ۱۹۷۸، حتی «بودوئن»، پادشاه بلژیک، نیز فداکاری کرده و در راه بازگشت از چین، در روزهای ۳۰ و ۳۱ اکتبر در تهران توقف می کند. او با شاه ایران دیدار خصوصی می کند. این بولتن داخلی ادامه می دهد: ما « با همکاری آقای لیرماکرس، وزیر امور خارجه، نوشتهای را آماده میکنیم که به شاه بلژیک اجازه پیاده کردن برنامه عرضه خدمات در زمینه مهندسی هسته ای شرکت بلگاتم در ایران را بدهد.» لازم به یادآوری است که بلگاتم یک شرکت تابعه از شرکت های مادر «بلگونوکلیر»، «تراکسیون و الکتریسیته» و «الکتروبل» است که تلاش میکند قراردادهایی در بخش هسته ای ببندد و سپس اجرای قرارداد توسط یکی از شرکت های سهام دار و ناظر پروژه انجام می گیرد.
در آن سال پادشاه بلژیک از تهران نگذشت. احتمالاً «تراکسیون و الکتریسیته» اشتباه می کند. اما توجه پادشاه به ایران بود.
چند ماه بعد، شاه ایران می باید از ایران بگریزد. جمهوری اسلامی بنیانگذاری میشود، اوضاع در ایران کاملا از این رو به آن رو می شود. کشور های غربی همکاریهای هسته ای خود را معلق می کنند. خمینی در ابتدای کار، با انرژی هسته ای و اهداف نظامی آن دشمنی می ورزید. بدین ترتیب بوشهر پیش از بمباران عراقی ها، به حال خود رها شد. باضافه، رژیم مشغله دیگری دارد و در جای دیگری گرفتار شده است، زیرا از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۸ درگیر جنگ وحشتناکی با عراق است. این پیکار صدها هزار قربانی در دو جبهه بر جای می گذارد. دهها شهر ایران و عراق مورد اصابت موشک ها قرار گرفتند. ایران، پس از ژاپن، نخستین کشوری میشود که قربانی سلاح های مرگبار و به عبارتی دقیقتر، قربانی سلاح های شیمیایی می گردد. گازهای به کار برده شده به وسیله صدام حسین، دهها هزار سرباز و غیرنظامی را می کشد. این گازهای مرگبار بدون همکاری شرکت های غربی نمی توانستند تولید شوند. هر گز حملات با گازهای کشنده شمیایی از سوی سازمان ملل، نه در زمان جنگ و نه پس از آن محکوم نشد. فرانسه و دیگر کشورها بدون هیچ قید و شرطی از عراق پشتیبانی کردند و دادن سلاح از جمله آنها بود. این رفتار، با توجه به این که عراق آغازگر جنگ بود، هم چنان ایران و مردمانش را به شدت رنج می داد. شاید برای خیلی از افراد بین شما، نام شهر حلبچه در عراق یاد آور چیزهایی باشد. در آنجا بود که صدام حسین در سال ۱۹۸۸ گاز شیمیایی به کار برد. نزدیک به ۵۰۰۰ نفر کرد کشته و هزاران نفر دیگر شدیداً زخمی شدند. بیشتر قربانیان اشخاص عادی و غیرنظامی بودند. این یک جنایت بربریت و ضد بشری بود. اما چه کسی از جنایت هولناک فاو، شبه جزیره مرزی ایران و عراق خبر دارد؟ جایی که عراق از گاز خردل یا «هیپریت» استفاده کرد و هزاران ایرانی را کشت. در حدود ۱۰۰۰۰۰ ایرانی در اثر حملات گازهای کشنده عراقی ها در طی دوران جنگ، جان خود را از دست دادند. چه کسی در غرب این عمل را می داند؟ چه کسی گاز خردل را به سربازان ایرانی که در باتلاق ها فرورفته بودند، می زد؟ ایران به خوبی دریافته است که این کشته ها در غرب خیلی کمنر از مردگان کشورهای دیگر به چشم میآیند و همین موضوع موجب خشم و ناامیدی آنان به غرب می شود.
ایران میداند که کشور شوروی در طی دوران جنگ، به همان اندازه غرب کاملاً از عراق پشتیبانی کرد. در نتیجه، ایران خودش را نوعی قربانی احساس میکند و معتقد است که با وی بد رفتاری شده و هیچکس به او یاری نرسانده است.
احساس «دیگر هرگز چنین مباد!» دلبستگی به برنامه نظامی را که بی برو برگرد یک راه هسته ای است، به شدت تقویت می کند. این شعار « دیگر هرگز چنین مباد!» را در بخش بمب اسرائیلی هم بررسی کردیم. گرچه تفاوتهایی در دلایل دو کشور ایران و اسرائیل در باره شعار مذکور وجود دارد، اما در دلایل هر دو آن ها، یک خواسته ریشهای و بسیار عمیقی وجود دارد که رهبران جامعه را پیوسته در راستای کاملاً مشخصی هدایت می کند.
اوایل برنامه تسلیحاتی هسته ای ایران به کندی می گذشت. در واقع، در طی سالهای اولیه جمهوری اسلامی، این کار در تضاد آشکار با حرفهای ایدئولوژیکی و مذهبی غالب بر جامعه بود.
خمینی دارای نیمه خصلت فناوری ـ گریزی داشت و فناوری هسته ای نیز درست در میان همین وحشت زایی های او قرار گرفته بود. باید گفت که از سال ۱۹۸۴، وقتی که عراق دست به سلاح های گازهای مرگبار برد، دکترین اسلامی به مرحله دوم برنامه ها پرتاب شد. آیا ایران هم به «سلاح های مرگبار دست جمعی» نیاز نخواهد داشت؟ آیا ایران نباید اقدامات تازهای برای متوقف ساختن تهاجم عراق بکند؟ دو سال بعد، ایران تماس هایش را با عبدل قادر خان در باره برنامه ملی هسته ای، از نوع نظامی آن را می گیرد. کار زیادی به پیش نمی رود. تماس با چینیها خیلی کار سازتر می شود. این کار به ایران کمک میکند تا از مرحله سخت راستای چرخه سوختی هسته ای خودش، پا پیش بگذارد. در سال ۱۹۹۳، ایران از رابطه خود با عبدل قادر خان و آمادگی وی به فروش چندین سانتریفوژ به ایران پرده بر داشته، میگوید که خان اطمینان داده است مهارت و دانش لازم کار را با آموزش کارشناسان ایرانی در پاکستان به ایران بدهد. بنابر این، پایههای برنامه غنی سازی ایرانیان، از طریق تماس های پنهانی با عبدل قادر خان و در کمال بیخبری آژانس بینالمللی انرژی اتمی ریخته می شود. باید دقیقاً گفت که این کارها، تخطی انکار ناپذیر از پیمان منع هسته ای بود.
چند دمی به سال ۱۹۷۹، سال انقلاب ایرانیان برگردیم که به دو پروژه بزرگ هسته ای پایان می دهد. ایران با فرانسه قرارداد تحویل سوخت هسته ای داشت. فرانسه به طور یکجانبه آن را معلق کرد. تصمیمی که موجب سالها کشمکش دیپلماتیک بین آن دو شد. در تمام دوران جنگ ایران و عراق، فرانسه بدون کوچکترین درنگی در کنار عراق قرار گرفت. در نتیجه روابطش با ایران بیشتر خراب شد. فقط در سال ۱۹۹۱ بود که بالاخره توافقنامه ای در باره سوخت هسته ای حاصل شد. فرانسه پذیرفت که مبلغ هنگفتی به عنوان تاوان به ایران بپردازد. مسلما، رژیم ایران دوران قطع معاملات کشورهای غربی را فراموش نکرده بود و هر گونه پیشنهاد فروش سوخت هسته ای از سوی کشورهای ثالث نیز با بی اعتمادی ایرانیان در آن شرایط بحرانی، روبرو می شد.
دومین پرونده، نیروگاه هسته ای بوشهر بود که آلمانی ها قرار داد آن را در سال ۱۹۷۵ امضا کرده بودند. پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ کارها معلق شد. نیروگاه در آستانه بهره برداری بود. آلمانی ها آن را تمام نکردند. در سال ۱۹۹۵، بالاخره ایران موافقت روس ها را جلب کرد تا یکی از دو راکتور را به کار اندازند. بنا به پیمان نامهای، قرار شد که روس ها سوخت هسته ای بدهند و سپس پسمانده های آن را پس بگیرند. کارها به دلیل مشکلات فنی، مالی و سیاسی به سختی و کندی به پیش میرفت. روس ها نیز کارهای ساختمانی نیروگاه را به دلیل واکنش منفی ایرانیان در برابر نخستین پیشنهاد پوتین برای بازسازی پسمانده های هسته ای در محل، کندتر کردند. غرب به روس ها فشار میآورد تا پروژه را به پایان نرسانند، اما آنان تا ته برنامه خود رفتند. رسما نیروگاه در ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۱ گشایش یافت. بدین سان، بوشهر اولین شهر با راکتور هسته ای برای تولید برق در خاورمیانه شد. نیروگاه تحت نظارت سازمان بینالمللی انرژی اتمی قرار گرفت و از لحاظ گسترش هسته ای هیچ نگرانی نداشت. رژیم ایران با افکار عمومی جهانی بازی میکند تا موقعیت خود را تثبیت کند و به بقیه کشورهای جهان پز بدهد که مثلاً عضو باشگاه کشورهای دارنده انرژی هسته ای می باشد.
ساختن بمب یک چیز است و بردن آن به جایی که میخواهند منفجرش کنند، چیز دیگری است. ایران با همکاری پاکستان و کره شمالی، تمام انواع موشک های میان برد، مانند شهاب را با برد بین ۳۰۰ تا ۲۰۰۰ کیلومتر ساخته است. تل آویو در ۱۶۰۰ کیلومتری تهران قرار دارد. این موشک ها میتوانند با شارژ کلاسیک یا هسته ای کار کنند.
برنامه هسته ای ایران از پشتیبانی وسیع مردم کشور برخوردار است(؟؟؟!!! ـ مترجم). بد نیست که لحظه ای در باره تظاهرات هایی که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ صورت گرفت، مکثی بکنیم. میرحسین موسوی، مرد سیاسی و اصلاح طلب، انتخابات را به رئیس جمهور وقت، محمود احمدی نژاد باخت. بسیاری از ایرانیان فکر میکردند که در انتخابات تقلب بزرگی صورت گرفته و به خیابانها ریختند. این تظاهرات ها هفتهها به درازا کشید و خیلی با خشونت همراه بود. حتی عدهای از آن به نام « انقلاب سبز» نام می برند. رژیم بطور بی رحمانه، اعتراضات را قلع و قمع کرد. با این وجود، هنوز همه مخالفان روی حرف خود هستند. این کشمکش ها، اختلافات درونی را به خوبی نشان می دهند. اگر احمدی نژاد جای خود را به موسوی می داد، این کار میتوانست در راه بهتر شدن وضعیت حقوق بشر، یک گام به جلو باشد. اما ایران با «دموکراسی آیت اله ها» باقی میماند و هیچ تغییری در برنامه هسته ای روی نمی داد. خاتمی، رئیس جمهور پیشین و یکی از سرسخت ترین منتقدین احمدی نژاد، در سال ۲۰۱۱ اعلام کرد که در صورت حمله اسرائیل به پایگاه هسته ای ایران، مخالفین پشت حکومت را خالی نخواهند کرد.
بخش سوم
افشاگری
تاریخ انرژی هسته ای به اندازه کهکشان ها پر از شگفتی ها است. در برابر دیدگان بهت زده جامعه جهانی، چین و هند دارای بمب شدند. پاکستان و کره شمالی هم همین کار را کردند. عبد القادر خان یک شبکه هسته ای پنهانی بینالمللی راه انداخت. آفریقای جنوبی در خفای کامل، سلاح های هسته ای ساخت و داستان به همین ترتیب ادامه داشت. در این سیاهه بلند و بالا، روز ۱۴ اوت سال ۲۰۰۲ با تعجب فراوانی یاد داشت شده است. در این روز، شورای ملی مقاومت ایران، یک جنبش زیر زمینی از مخالفان رژیم ایران که از سوی هر دو کشور ایران و آمریکا به طور هم زمان، سازمانی آدم کش محسوب می شود، از وجود تأسیسات غنی سازی مخفی در نطنز و از محل یک راکتور آب سنگین در حال ساخت در اراک پرده برداشت.
(زیر نویس از خود نویسنده: آیا شورای ملی مقاومت ایران خودش برنامه نطنز را کشف کرد یا این اطلاعات به وسیله موساد یا سیا به آنها داده شد؟ این پرسشی است که یقیناً روزی پاسخ آن را خواهیم دانست.)
پر واضح است که این پایگاه ها به شدت مشکوک هستند. چرا ایران تأسیسات غنی سازی درست می کند؟ چرا ایران یک برنامه هسته ای را شروع کرده بود که معمولاً برای کشورهایی لازم است که دامنه فعالیت آنها به وسعت تجهیزات بیش از ده راکتور باشد؟ در صورتی که ایران هنوز حتی یک راکتور هسته ای مشغول به کار نداشت و راکتور بوشهر به لطف مواد سوخت هسته ای روس ها می چرخید. حالا چرا یک راکتور با آب سنگین؟
پاسخ: برای اینکه بهترین روش برای تولید پولوتونیم به قصد ساخت بمب اتم همین است. اسرائیلی ها و هندی ها هم همین راه را برای رسیدن به سلاح هسته ای برگزیدند.
ایران با امضای پیمان منع هسته ای حق غنی سازی اورانیوم را دارد، اما به شرطی که همه چیز شفاف باشد و به آژانس بینالمللی انرژی اتمی اجازه دهد تا از همه تاسیسات مربوطه دیدن کند، اجباریتی که ایران به آن تن نمی دهد. ایران سرشار از انواع منابع انرژی پاک است. سومین کشور دارنده ذخایر نفتی و دومین کشور منابع گاز طبیعی در جهان است. توان انرژیهای آبی، بادی و خورشیدی ایران بی همتا است. انرژی آبی به تنهایی می تواند ۲۰۰۰۰ مگا وات نیرو تولید کند. با این وجود، چرا این دولت میخواهد میلیاردها دلار برای تولید انرژی هسته ای هزینه کند؟ دلایل ارائه شده عبارت از آن است که مواد نفتی به زودی پایان خواهد یافت و کشور باید راه دیگری را برای تهیه انرژی پیدا کند. اما در حقیقت، از دید اقتصادی، این یک شیوه احمقانه است.
بنابر این جامعه جهانی گزینه دیگری به جز این ندارد تا به این نتیجه برسد که احتمالاً ایران نیاتی به غیر از یک برنامه تسلیحات هسته ای پنهانی در سر ندارد. طبیعتا، ایران انکار میکرد و بازرسی شهر نطنز را از سوی آژانس بینالمللی انرژی اتمی پذیرفت. این بازرسی، درستی نظر اپوزیسیون ایران را کاملاً تأیید کرد. به خوبی دیده میشود که ایران در تضاد آشکار با پیمان بینالمللی منع تولید هسته ای است. ایران بخشی از این برنامهها و بعضی از فعالیتهای خود را بهموقع لازم به آگاهی آژانس بینالمللی انرژی اتمی نرسانده بود. ایران قول داد که همه پرده ها را کنار بکشد و پیمان الحاقی آژانس بینالمللی انرژی اتمی را امضا کند. تصمیمی که دست ماموران آژانس را در کنترل ها آزاد تر خواهد گذاشت. قرارداد امضا شد. اما در حقیقت، تا به امروز اثری از تصویب آن در مجلس ایران نیست.
برنامه هسته ای ایران خیلی بلند پروازانه است. این کشور میخواهد مجموعه چرخش سوخت و استخراج اورانیوم برای ساخت سوخت هسته ای را به دست خود انجام دهد تا در حوزه تولید انرژی از استقلال بالایی برخوردار باشد. برنامه توسعه ۲۰۰۵ تا ۲۰۲۰، در مجموع ساختن ۴ راکتور با گنجایش ۷۰۰۰ مگا وات را پیشبینی می کند. البته این رقم با رؤیاهای شاهانه ۲۳۰۰۰ مگا واتی شاه سابق ایران خیلی فاصله دارد. اما میتوان گفت، بالاخره اجرای همین برنامه نشان میدهد که کارها شروع شده است. در طی این مدت، ایران لقمه بزرگی را برای عملی ساختن یک برنامه غنی سازی هیولایی بر می دارد، چیزی که برای دهانش بزرگ است. چرا باید پولهای هنگفتی را برای ساختن سوخت هسته ای هزینه کرد که نتوان آن را در سالهای آینده بهره برداری نمود؟ چرا ایران یک راکتور آب سنگین در اراک درست میکند که بهترین راه برای ساختن پولوتونیوم است و سر انجامش نظامی گری است که اسرائیل و هند، پیش از آن انجام داده اند؟
فاش سازی برنامه هسته ای ایران آغاز یک دوران طولانی کشاکش های دیپلماتیکی است که تا
به امروز ادامه دارد. محمد البرادعی در کتاب خود به نام « سالهای فریبکاری» آن را با دقت شرح می دهد. به بخشهای اصلی آن باز خواهیم گشت.
ایران به عنوان امضا کننده قرار داد منع هسته ای، به وظایف خود عمل نکرد. در این حرف جای کوچکترین تردیدی نیست. سازمان بینالمللی انرژی اتمی آن را در گزارش های گوناگون خود، بارها به روشنی نوشته است. بیشتر آن که، ایران ذره ذره و با آهنگ قطره چکان، برنامه هسته ای خود را اعلام کرده و آگاهانه در طی سالیانی آژانس بینالمللی انرژی اتمی را گول زده است.
ایران گاهی مجبور به اعتراف می شود. در سال ۲۰۰۷، به عنوان مثال، سرویس های اطلاعاتی غربی، یک کارخانه سانتریفیوژ را در نزدیکی شهر قم کشف کردند که در بین کوه ها ساخته شده بود تا در برابر حملات هوایی، در حفاظت کامل باشد. ایران درین باره حرفی برای گفتن نداشت. امروزه نشانههایی وجود دارند که ایران تنها به انرژی هسته ای صلح آمیز و برای تولید برق علاقمند نیست. هم چنین، سازمان بینالمللی انرژی اتمی به مدارکی نزدیک به ۱۵ برگ دست پیدا کرد که فقط دارای اطلاعاتی در زمینه شیوه ساختن یک سلاح هسته ای بودند.
بین ژوئیه ۲۰۰۶ و ژوئن ۲۰۱۱، سازمان ملل متحد هفت قطعنامه در باره برنامه هسته ای ایران با خواست توقف فعالیتهای غنی سازی و در نظر گرفتن تنبیهات خواباندن کارهای بانکی، محدودیت سفرهای افرادی که در برنامه هسته ای دست دارند و تحریم فروش اسلحه و غیره صادر کرد.
سازمان ملل کمیته ای را درست کرد تا بر اجرای تنبیهات مذکور نظارت کنند. ریاست کمیته در سال ۲۰۰۸ به بلژیک واگذار شده بود. ایران بخشهای زیادی از این قطعنامه ها را رعایت نکرد. برای نمونه، به غنی سازی اورانیوم ادامه داد و انگار که هیچی اتفاق نیافتاده است. از آستانه ۵٪ و حتی ۲۰٪ مصرف سوخت لازم برای نیروگاه هسته ای تجاوز کرد. ایران ادعا میکند که این حداقل مقدار لازم برای اطمینان خاطر از تأمین یک راکتور پژوهشی است. اما ایران به ۹۰٪ هم نزدیک میشود که امکان دسترسی به اورانیوم برای ساختن یک بمب اتم را می دهد. باید دانست که غنی سازی اورانیوم تا ۵٪ دو برابر غنی سازی اورانیوم از ۵٪ تا ۹۰٪ کار می برد. بنابر این، ایران مدت زمان لازم جدا کردن مقدار اورانیوم کافی برای یک بمب اتمی را بسیار کوتاه کرد. گرچه ایران هنوز تصمیمی بطور رسمی در این باره نگرفته است، اما پایههای مناسب آن از جمله دهها کیلو گرم اورانیوم غنی شده را دارد. پس سال ۲۰۱۲ میتواند سخت باشد. از طرف دیگر، ایران همچنین موشک هایی با توانایی حمل کلاهک های هسته ای دارد.
در طی سالهای گذشته، آژانس بینالمللی انرژی اتمی، سازمان ملل و گروه «۵+۱» ( ۵ کشور عضو همیشگی شورای امنیت و آلمان) به طور دائم با ایران مذاکره کرده اند. این گفتگوها، گاهی کار ایرانیان را کند کردند، اما علی الحساب، هیچ چیزی را حل نکردند. در سال ۲۰۰۵، انتخاب محمود احمدی نژاد، از هواداران خشک مغزان و یبس ها، به پست ریاست جمهوری ایران که در سال ۲۰۰۹ دوباره در این مقام ابقاء شد، مذاکرات را پیچیدهتر کرد. در طرف آمریکایی ها نیز بعضی عاملینی هستند که در راه گفتگوها سنگ اندازی می کنند. در سال ۲۰۰۵، آمریکایی ها یک پیمان تاریخی در باره پشتیبانی از برنامه هسته ای با هندوستان بستند، در صورتی که هند از امضا کنندگان قرارداد منع سلاح های هسته ای هم نیست. سپس آمریکا، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و گروههای فروشندگان ابزار و آلات هسته ای را در زیر فشار گذاشت تا عملی شدن این قرارداد را ممکن سازند. اکنون هند تنها کشور دنیا است که بدون امضای قرارداد منع سلاح های هسته ای میتواند با کشورهای زیادی در زمینههای هسته ای تجارت کند. در چنین شرایطی، از چه قدرتی میتوان انتظار داشت که بتواند از ایرانی که پیمان منع سلاح های هسته ای را امضا کرده است، بخواهد تا فعالیتهای هسته ای خودش را رها کند؟ بعلاوه، اسرائیل با رضایت خاطر آمریکا و اروپائیان دارای سلاح های هسته ای است، مسأله ای که کینه همیشگی ایرانیان را شعلهور می سازد. از دیدگاه برنامههای اصولی، اسرائیل مرتکب هیچ خطایی نشده است، این کشور قرارداد منع سلاح های هسته ای را امضا نکرده، بنابر این مجاز است سلاح های هسته ای خود را توسعه دهد. از دیدگاه سیاسی، البته که وضعیت به گونهای دیگر است.
در ۸ نوامبر سال ۲۰۱۱، آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارشی در باره ایران، با اعلام زنگ خطر شدید، منتشر کرد. در این بیانیه گفته می شد که آژانس بسیار نگران احتمال استفاده نظامی از سلاح های برنامه هسته ای است. این گزارش پژوهش های انجام شده توسط ایران در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ را «شدیداً نگران کننده» خواند. بنا به گفته آژانس بینالمللی انرژی اتمی، عملیاتی از این قبیل تحقیقات برای اهداف دیگری به غیر از ماشین انفجاری هسته ای، جای تردید دارد. علاوه بر آن، ایران سعی میکرد « اطلاعاتی را در باره گسترش سلاح های هسته ای گردآوری کند». بنا به همین گزارش، ایران همچنین تلاشهایی کرده تا در آینده بتواند بطور پنهانی مواد هسته ای تولید کند.
ایران بارها تهدید کرده که مانند کره شمالی از پیمان منع سلاح های هسته ای بیرون خواهد آمد. فقط برایش کافی است که از سه ماه پیش تصمیم خروج خود را به آگاهی آژانس برساند و از آن پس خود را از حساب پس دهی به آژانس بینالمللی انرژی اتمی برهاند. در عوض، ایران به کشوری کاملاً غیرقانونی در نظر جوامع بینالمللی در خواهد آمد. هیچ بعید نیست که آخر سر وضعیت به همین صورت در بیاید.
این قسمت طولانی بازی پوکر در بالاترین سطح هم، همآهنگ با اتفاقاتی بود که انگار درست در فیلم جیمز باند روی می دادند. به نظر میرسد که سرویس های اطلاعاتی غرب، برای خرابکاری در برنامه هسته ای ایران، قطعات بنجل و قلابی به شرکت های آن فروخته اند. اجل مرگ بسیاری از دانشمندان ایرانی، خیلی زود به سراغشان آمد. اردشیر حسین پور، یکی از کارشناسان هسته ای در یک وضعیت مشکوکی در سال ۲۰۰۷ جان سپرد. مسعود علیمحمدی و مجید شهریاری در روز روشن در سال ۲۰۱۰ کشته شدند. روز ۱۱ ژانویه ۲۰۱۲، نوبت کشته شدن مصطفی احمدی روشن بود. دانشمندان دیگری، بی آنکه رد پایی از خود بگذارند، ناپدید شده اند. همه انگشت ها موساد را نشانه رفته است، اما متهمان هرگز پیدا نشده اند. اولین بار نیست که قاتلین دانشمندان هسته ای بدون مجازات می مانند. یحیی المشهد، مهندس هسته ای مصری که برای برنامه تسلیحات هسته ای عراق کار می کرد، در سال ۱۹۸۰ در اتاق خود در هتلی کشته شد. قاتلین هنوز هم معلوم نشدهاند و آزادنه می گردند.
ایران به یکی از وحشتناک ترین قربانیان تاریخ کامپیوتر هم تبدیل شد. این بار، ویروس نبود که کامپیوترها را فراگرفته بود، بلکه نوعی کرم کامپیوتری، بنام «ستاکس نت» در سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ بود. این کرم به برنامههای اصلی یورش میبرد و کار آن را مختل میسازد و در مورد سانتریفیوژها باید گفت که آنها را می شکند. بنابر این، کرمها مشکل بزرگی را در تأسیسات غنی سازی نطنز به وجود آوردند. حداقل ۹۸۴ ماشین از خط تولید خارج شدند. این کرم طوری عمل میکند که مانع عملکرد عادی سیستم امنیتی می شود. علامت میفرستد که همه دستگاه ها به خوبی کار میکنند و اوضاع عادی است، در حالی که سانتریفیوژها شروع به کار با سرعت زیادتری میکنند تا به حدی که به مرز خرد و شکسته شدن می رسند. ۶۰٪ کامپیوترهای آسیب دیده توسط «ستاکس نت»، متعلق به ایران بودند. کارشناسان گوناگون کامپیوتری میگویند «ستاکس نت» پیچیدهترین نوع سلاح سایبری است که دیده اند و نمیتواند بدون حمایت و دخالت یک سازمان نیرومند گسترش یابد. بنا به نوشته نیویورک تایمز، هیچ شکی وجود ندارد که ستاکس نت یک اختراع اسرائیلی ـ آمریکایی است. حتی اسرائیل عین نمونههای سانتریفیوژهای ایران را در « دیمونا»، مرکز نیروگاه خود، برای آزمایش ساخته بود. برنامه هسته ای ایران از سر سلامتی «ستاکس نت» به مدت سه سال بی آنکه جایی ذرهای بمباران شود، به عقب افتاد.
بخش چهارم
چرا ایران بمب می خواهد؟
من هم مانند بیشتر کارشناسان مسائل گسترش هسته ای، بر این باورم که ایران یک برنامه تسلیحات هسته ای دارد. آیا مدارک حقوقی در این باره وجود دارد؟ نه، اصلا.
در عمل، تنها و تنها یک دلیل انکار ناپذیر موجود هست که آن هم آزمایش موفقیت آمیز یک سلاح هسته ای توسط ایران می باشد. روشن است که حالا دیگر خیلی دیر شده است.
من چهار دلیل اساسی برای اینکه چرا ایران میخواهد صاحب بمب اتمی شود، دارم.
· در درجه نخست مسأله حیثیتی است و برای پر ابهت نشان دادن ایران و پز دادن می باشد. ایران میخواهد برگی از تاریخ را که در آن نقش دوم دارد، برگرداند و مانند گذشته یک ابر قدرت به حساب بیاید و در باشگاه بزرگان جهان عضویت داشته باشد. بنابر این، می خواهد بر مجموعه چرخه هسته ای که نشانه پیشرفت، ترقی و شهرت است، احاطه کامل داشته باشد. نیرومندترین کشورهای گیتی دارای بمب اتم هستند و ایران نیز آن را می خواهد. پس از جنگ جهانی دوم، فرانسه میخواست هر چه زودتر به بمب اتم دسترسی پیدا کند، زیرا پیش از هر چیز، عزت و احترام به بار می آورد. نقش اساسی و مهم آبرو داری و حیثیت بازی، در باره هند و پاکستان هم صدق می کند. ناامیدی و ناکامی بزرگ و بی کرانی در ایران سایه گسترده است. رهبران ایران که به آزمایش هسته ای موفقیت آمیزی نائل شدند، در گام بعدی و در زمینه خریداری آبرو، المشنگهای به راه انداختند که گوش هر شنونده ای را کر می کرد. بسیاری از مسلمانان غیر ایرانی و به ویژه شیعیان، صد البته، کیف می کردند، حتی اگر چه این یک بمب اسلامی نبود و در درجه اول بمب ایرانی به حساب می آمد. ایرانیان هر گز نتوانستند این رفتار غربیان را هضم کنند که از برنامه هسته ای شاه پشتیبانی می کردند و کشورهای ایالات متحده آمریکا، آلمان و فرانسه با او قرارداد هم داشتند، در صورتی که به رژیم کنونی هیچ کمکی نشد. چرا فقط چند کشور باید سلاح هسته ای داشته باشند و ۱۹۰ کشور دیگر، از این کار محروم باشند؟ پنج کشور دارنده رسمی سلاح های هسته ای، نه تنها هر گز کوچکترین نشانه ای از تمایل خود به سوی جهان بدون سلاح های هسته ای بروز نداده اند، بلکه کاملا بر عکس، به سرمایهگذاری در پیشرفتهتر کردن صنعت سلاح های هسته ای ادامه می دهند. ایران و کشورهای دیگر که حق داشتن سلاح های هسته ای را ندارند، آن را میدانند و به سختی تحمل می کنند.
· دلیل دوم، ایران میخواهد نفوذ و قدرت خود را در منطقه تقویت کند. ایران با ۷۵ میلیون جمعیت، پرجمعیت ترین کشور منطقه است. بیش از ترکیه و بیش از مجموع جمعیت های عراق و عربستان سعودی جمعیت دارد. سوریه فقط ۲۰ میلیون و اسرائیل به زور ۸ میلیون جمعیت دارند. تنها مصر با ۸۳ میلیون نفر، پر جمعیت تر از ایران است. سر به نیست کردن رژیم دشمن عراق به دست ایالات متحده قدرت زیادی را به دوستان شیعه در این کشور داد و رویای ایران را زنده کرد. آیا بالاخره ایران به شماره یک در منطقه تبدیل خواهد شد؟ اگر تنها کشور منطقه با سلاح های هسته ای می بود، قطعا چنین می شد - البته حساب اسرائیل جدا است. ایران متوجه نیست که اگر کشورهایی مانند مصر و عربستان سعودی در چنین شرایط امروزی، بلافاصله با شتاب و سرعت برق آسایی برای به چنگ آوردن سلاح های هسته ای بکوشند، دیگر ایران تنها پهلوان و یکه تاز میدان نخواهد بود و خیلی زود تسلط هسته ای ایران خنثی خواهد شد. فهد، پادشاه عربستان سعودی تا کنون بارها به دیپلمات های ارشد آمریکا گفته است که اگر ایران بمب داشته باشد، کشورش به بمب هسته ای بازدارنده نیاز خواهد داشت. اگر او بمبی، از نوعی که آمریکائیان در شهرک نظامی «کلئین ـ بروگل در استان لمبورگ بلژیک» دارند، از سوی آنان دریافت نکند، حق به جانب خواهد بود تا به سوی پاکستان رو ی بیاورد که میتواند سلاح های هسته ای در خاک عربستان بسازد. دو کشور موافقت نامه های مهم سیاسی، از جمله در باره مسایل امنیتی امضا کرده اند. برخی بر این باورند که دو کشور حتی به یک توافق در این زمینه خاص رسیده اند. در چنین فرضیه ای، ما بی برو برگرد با یک مسابقه تسلیحات هسته ای تازهای روبرو خواهیم شد.
· نکته سوم از جنبه امنیتی است. در سال ۱۹۵۳، ایالات متحده، مصدق را که نخست وزیر برگزیده مردم بود، سرنگون کرد. باز هم این آمریکائیان بودند که رژیم صدام حسین و طالبان
را که هر دو از بدترین دشمنان ایران بودند، سرنگون کردند و ایران از شر آنان خلاص شد. راستی آیا نوبت خود ایران پس از عراق نخواهد آمد؟ (خوانندگان دقت کنند که این کتاب پیش از ۲۰۱۰ نوشته شده است ـ مترجم).
هومن مجد، نویسنده ایرانی ـ آمریکایی و تحلیلگر شناخته شده در جامعه ایران می نویسد:
" ایران از ایالات متحده می ترسد، خیلی هم می ترسد". سخنان احمدی نژاد و همفکرانش نسبت به ایالات متحده، آنچنان درشت و تحریک آمیز است که احتمال یک حمله از سوی عمو سام را پررنگ تر میکند. آنها میخواهند از خودشان محافظت کنند. آیا تاریخ نشان نداده است که اگر کشوری زرادخانه هسته ای متعلق به خود داشته باشد، بازدارنده ایده آلی در برابر دشمنان قدرتمند است؟ ممکن است که هند بسیار قوی تر از پاکستان باشد، اما چون که پاکستان دارای بمب است، بنابر این جنگی علیه این کشور راه اندازی نمی کند. این را سیاسیون ایرانی و مردم کوچه و بازار به خوبی می دانند. بمب مانند یک قرارداد بیمه کامل، تضمینی در برابرحملات احتمالی است. کره شمالی فقیر تهدیدی دائمی برای کره جنوبی و ژاپن است، با این وجود ایالات متحده، مانند کاری که در عراق کرد، به او حمله نمی کند، زیرا این کشور بمب دارد. از زمانی که رئیس جمهور بوش، ایران را در سال ۲۰۰۲ جزء لیست " محور شرارت" در کنار کره شمالی و عراق قرار داد، ترس مداخله قابل لمس است. در این صورت یک چتر هسته ای مفید خواهد بود.
· چهارم و نکته آخر، اسرائیل، دشمن قسم خورده، بمب دارد. این نمادی از تبعیض و بیعدالتی آشکار است که ایرانیان از آن رنج می برند: « چرا صهیونیست ها حق دارند بمب داشته باشند؟ از اینکه بمب خود را با پشتیبانی غرب صاحب شده اند، بیشتر دردناک است. چگونه است که این کشور فسقلی ۷،۷ میلیون نفری می تواند سال های سال چنین رفتاری را به برادران فلسطینی ما تحمیل کند؟ چگونه ممکن است که اسرائیل میتواند قوانین بینالمللی را نقض کند و قطعنامه های سازمان ملل را یکی پس از دیگری نادیده بگیرد؟»
در ایران، همچون در بسیاری از کشورهای دیگر، این پرسش ها مردم را خیلی خشمگین می کنند. یک بمب ایران، بعد کاملا جدیدی را به جنگ با اسرائیل خواهد داد. این امر به نابرابری بین دو رقیب متخاصم پایان خواهد داد. آیا ایران بمب را برای حمله یا حتی برای نابودی اسرائیل می خواهد به کار ببرد؟ نظرات در این مورد کاملا متفاوت است. بعضی ها آن را رد نمی کنند و به اظهارات افراطی رئیس جمهور احمدی نژاد در مورد اسرائیل استناد می کنند. در چندین مورد، او گفت که " نهاد و هستی صهیونیستی" - لقبی که او به اسرائیل داده و همیشه ورد زبانش است - باید نابود شود.
با این حال، جای بحث و گفتگوی است تا دانسته شود که منظور از این صحبت ها، کشور اسرائیل یا رژیم صهیونیستی است. این پرسش اساسی و بی غل و غش است. آیا احمدی نژاد، اسرائیل یا رژیم آن را میخواهد از روی نقشه پاک کند؟ منظورش هر چه که باشد، این تهدید در هر دو صورتش خیلی مهم است. علاوه بر این، احمدی نژاد تردیدی در انکار هولوکاست به خود راه نمی دهد! ایران از به رسمیت شناختن اسرائیل به عنوان یک کشور مستقل سر باز می زند. با توجه به برخی از ناظران، این امتناع باید به معنای واقعی کلمه گرفته شود: به سادگی باید گفت که اسرائیل و یا حداقل رژیم صهیونیستی، حق حیات ندارد. سایر تحلیل گران سیاسی نظر دیگری دارند. آن ها استدلال می کنند که رژیم ایران به طور کامل آگاه است که حمله به اسرائیل با بزرگترین واکنش و ضد حمله شدید روبرو خواهد شد که عواقب فاجعه باری برای ایران، برای مردم و زیرساخت های آن به بار خواهد آورد. این یک حقیقت است که از دهان احمدی نژاد در موقعیت های دیگر، اغلب در سخنرانیهای خود رو به مردم ایران، حرفهای دیگری هم علیه اسرائیل بیرون میآید. این امکان وجود دارد که ایران بمب را برای جاه و مقام و حفاظت میخواهد و قصد استفاده از آن را ندارد. تاریخ دولت اسرائیل به ما می گوید که این کشور در زمانی که امنیت آن تهدید می شود، معمولا فقط نظاره گر باقی نمی ماند. با توضحیات زیبایی به پایان می رسانیم. رژیم ایران جامعه یهودی را در کشور به رسمیت می شناسد. یهودیان ایران دارای یک کرسی در مجلس می باشند. اگرچه در سالهای اخیر، به دلیل آزردگی که کمترین دلیلی است، بسیاری از یهودیان از ایران مهاجرت کرده اند. اما با این حال، جامعه یهودیان ایران بیشترین جمعیت را در منطقه دارد. البته پر واضح است، به غیر از آنانی که در اسرائیل زندگی می کنند. رژیم ایران هیچ چیز غیر عادی در این قضیه نمی بیند: " ما ضد یهودی نیستیم، ما فقط با صهیونیست ها مشکل داریم. " یاد آوری کنم که عربستان سعودی، متحد کلیدی غرب، به هیچ وجه، هیچ دینی به غیر از اسلام را تحمل نمی کند. در این کشور کلیسا، کنیسه و یا هر گونه پرستشگاه ادیان دیگر ممنوع است. در عربستان سعودی، موعظه هر دین دیگری که غیر از اسلام باشد، غیر قانونی است.
سناریو ژاپنی
یک سناریو دیگری وجود دارد. فرانسوا هیزبورگ، رئیس انستیتوی بینالمللی مطالعات راهبردی لندن و مرکز سیاست امنیت ژنو، در کتاب خود به نام «ایران، انتخاب سلاح ها»، آن را سناریو ژاپنی می نامد. " این کشور کنترل کامل چرخه هسته ای را دارد، اما دست به ساخت سلاح های هسته ای نمی زند. به عبارت دیگر، ژاپن میتواند در مدت چند ماه، دارای سلاح هسته ای شود، اما این کار را نمی کند.
باید گفت که در سال های اخیر، اخبار نگران کننده ای به گوش می رسید. بلافاصله پس از آزمایش هسته ای کره شمالی در سال ۲۰۰۶، تارو آسو، وزیر امور خارجه ژاپن خواهان بحث و گفتگوی پارلمانی، رسانه ای و همگانی در مورد برنامه تسلیحات هسته ای ژاپن شد. خوشبختانه، این پیشنهاد مورد پذیرش قرار نگرفت و بحث واقعی در نگرفت و کمترین تغییری در سیاست امنیتی ژاپن ایجاد نشد.
اگر ژاپن اراده کند، میتواند به سرعت به یک قدرت هسته ای تبدیل شود. هیچ بعید نیست که ایران به همین روش، بدون تصمیم گیری رسمی به ساخت سلاح های هسته ای، به گسترش یک برنامه هسته ای در بعد بسیار بزرگی دست بزند. این امر می تواند در زمانی که یک بحران پیش بیاید، رخ دهد و کشور به سرعت زیاد زرادخانه هسته ای خود را داشته باشد. این همان چیزی است که هیزبورگ "سناریو ژاپنی" می نامد. نیازی به گفتن نیست که با همه این حرف ها، تفاوت های عمده ای بین دو کشور وجود دارد. ژاپن برنامه بلند بالای هسته ای خود را برای تولید برق به اجرا گذاشته است. پس از ایالات متحده و فرانسه، از لحاظ تعداد راکتورهای هسته ای، سومین کشور دنیا است. تا پیش از فاجعه هسته ای فوکوشیما، حدود ۳۰ درصد برق کشور را انرژی هسته ای تولید می کرد. بنابر این اولین هدف آن ها برنامهای صلح آمیز است. نگرش ایرانی کاملا متفاوت است. این کشور در برنامه هسته ای مخفیانه خود، خیلی بیشتر از برنامههای صلح آمیز علنی سرمایه گذاری کرده است. علاوه بر این، از هر جهت که به تأسیسات غنی سازی عظیم و هیولایی و امکانات راکتور آب سنگین نگاه شود، جزیی از یک برنامه با ماهیت نظامی محسوب می گردد.
بخش پنجم
چه کسی در ایران تصمیم می گیرد؟
این یک سوال بسیار دشواری است. اگر شما بخواهید نظر سه تن از کارشناسان ایران را در این باره بدانید، احتمال اینکه سه پاسخ متفاوت بشنوید، زیاد است. در آغاز باید گفت که کشف فرایند تصمیم در ایران بسیار پیچیده و سخت است. سپس، قدرت در بین عامل های زیادی پخش شده است. رژیم ایران به مجمع الجزایری با مکان های تصمیم گیری گوناگون میماند که برخی از آنها با نفوذ تر از دیگرانند و سر در آوردن از روابط دشوار آنها کار حضرت فیل است. بدیهی است که علی خامنه ای، "مقام رهبری"، حرف اول و آخر را در کشور می زند. این پایه و اساس نظام است. او با تمام قدرت با نیروهای دیگر، به ویژه با ملی گرایان در افتاده است. پست ریاست جمهوری که امروزه در دست احمدی نژاد است، در واقع به معنای نخست وزیر رهبر می باشد.
در سال های اخیر، خامنه ای موفق شد ریاست جمهور را با وجود آنکه جایگاه مهمی در دستگاه دولتی دارد و در مشکلات بزرگ سیاسی درگیر است، خوار و ذلیل کند. عوامل دیگری را نیز باید مورد توجه قرار داد. باید پاسداران (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) را که همه قدرت سیاسی، نظامی و از این ببعد اقتصادی را نیز قبضه کرده است، پس از رهبر و رئیس جمهور، در ردیف طبقه بندی قدرت جای داد. سپس، جای مجلس را در ردیف های آخر باید دید. شورای نگهبان (به جز رهبر آن، رفسنجانی) ( رفسنجانی عضو شورای نگهبان نیست و رئیس تشخیص مصلحت نظام است ـ مترجم) نیز به نوبه خود مطیع رهبر است. ارتش دیگر نفوذ چندانی ندارد و تجهیزات آن زیر نظر سپاه است. پاسداران انحصارات سرمایه گذاری های نظامی، به ویژه کنترل برنامه موشک های بالستیک ایران را در دست دارند. نقاط مهم دیگر قدرت که بیشتر غیر رسمی هستند، شامل تعداد بسیاری از رهبران مذهبی و بازاریان می باشند. طبقه متوسط بازاریان دارای تأثیر قابل توجهی در نتایج انتخابات هستند.
روابط بین همه این افراد و سازمان ها بسیار پیچیده است. به عنوان
مثال، استقلال عمل پاسداران تا کجاست؟ نقش آنان در برنامه هسته ای ایران چیست؟ در
واقع با اطمینان میتوان گفت که دارای نقشی کاملا تار و گنگ اند. چگونه میتوان با
کشوری که این همه فرایندهای گوناگون تصمیم گیری دارد و نمیتوان فهمید که قدرت اصلی
در دست چه کسی است، مذاکره کرد؟ مثلا، در گفتگوهای آژانس بین المللی انرژی اتمی، تا
چه حد میتوان به توافق با نماینده ایران تکیه کرد؟ آیا او واقعاً از سوی رئیس
جمهور ایران مورد پشتیبانی است؟ تنها به ذکر یک مثال در این باره بسنده می کنیم،
ایران متعهد به تصویب پروتکل الحاقی آژانس بین المللی انرژی اتمی شده بود و بالاخره
هم به قول خود عمل نکرد. چه کسی این تصمیم را در ایران گرفت؟ این شرایط تا حد زیادی
مذاکرات بین المللی با این کشور را پیچیده می سازد. در نهایت، این سئوال پیش
میآید که آیا رژیم دارای ثبات است؟ اگر برخی از کارشناسان به این پرسش پاسخ مثبت
می دهند، برخی دیگر ایران را به غولی با پاهایی از خاک رس تشبیه می کنند که دیر یا
زود، در ماه ها و سال های آینده، محتوم به ادامه راه مصر، لیبی و تونس می باشد.
سؤال دیگری که وجود دارد، آن است که آیا رژیم جدیدی که روی کار خواهد آمد، در زمینه
هسته ای همین سیاست کنونی را دنبال خواهد کرد؟ هر چند که اعتراضات پنهانی نا همه
گیری وجود دارد، اما خط کنونی، چه در محافل سیاسی و چه اجتماعی، از پشتیبانی نسبتاً
گسترده ای برخوردار است. بی برو برگرد، ایرانی ها بمب میخواهند و دیگر هیچ. از دید
آنان، داشتن بمب یک حق ابتدایی است. علاوه بر این، اساس و پایه وضعیت هم چنان دست
نخورده می ماند: ناراحتی از اینکه ایران جزء کشورهای ابر قدرت نیست، با ایالات
متحده و اسرائیل در کشمکش است و زخم هایی که از گذشته دارد و غیره.
در تئوری، تغییر رژیم می تواند همراه با رها کردن برنامه سلاح های هسته ای باشد،
اما هیچ چیز قطعی نیست. همان طوری که در برگه های آتی خواهیم نوشت، امروز، تنها
امضای یک پیمان عدم تهاجم با آمریکا میتواند به ایران فرصت دهد تا از برنامه نظامی
هسته ای، سربلند بیرون بیاید.
روزی که ایران بمب خواهد داشت
با انجام آزمایش های هسته ای در سالهای
۱۹۷۴
و
۱۹۹۸،
هند و پاکستان به سایر نقاط جهان فهماندند که آنها به تکنولوژی سلاح های هسته ای
دست یافته اند. آزمایش های هسته ای روشن ترین راه برای پخش این پیام هستند. زلزله
شناسان کشورهای دیگر می توانند میزان نیروی انفجاری را اندازهگیری کرده و پس از آن
تایید کنند که کشور مورد نظر واقعا بمب دارد یا نه. اگر روزی ایران دست به آزمایش
هسته ای بزند، بی گمان بزرگترین خبر سال و حتی دهه خواهد بود. عواقب سیاسی آن چه
خواهد بود؟ اجازه دهید تا ما برای لحظهای، به طور تخیلی ـ سیاسی به این مسأله نگاه
کنیم. ایالات متحده یک سیلی جدیدی را دریافت خواهد کرد. ببر کاغذی ایران پشت ابر
قدرت آمریکا را در برابر چشم همگان به خاک خواهد مالید. همه سیاست های ایالات متحده
برای جلوگیری از دسترسی ایران به بمب کارگر نبوده و تیرش به سنگ خواهد خورد. برعکس،
موقعیت قدرت های بزرگ تازهای مانند هند و برزیل تقویت خواهد شود. متحدان ایالات
متحده در خلیج پارس، مانند عربستان سعودی و دیگر کشورها را ترس برخواهد داشت.
ایران یک کشور بسیار بزرگ و علاوه بر این، تنها کشور شیعه منطقه
خواهد بود که با اسرائیل، دوتایی دارای سلاح های هسته ای هستند. به احتمال زیاد
عربستان سعودی و دیگر کشورهای خلیج پارس از معاهده منع گسترش سلاح های هسته ای
بیرون خواهند آمد و آنها هم از هیچ تلاشی برای به دست آوردن بمب کوتاهی نخواهند
کرد.
عربستان سعودی تا زمانی که نتواند چتر هسته
ای متعلق به خود را برپا کند، حداقل، سلاح های هسته ای پاکستان را در خاک این کشور
نصب خواهد کرد.
مصر و ترکیه نیز دست به اقداماتی خواهند زد و به گزینه سلاح های هسته
ای روی خواهند آورد. به عبارتی دیگر، یک مسابقه تسلیحاتی هسته ای در بی ثبات
ترین منطقه جهان به وجود خواهد آمد. هیچ کس قادر به متوقف کردن آن نخواهد شد. همه
این کشورها گزینه نظامی هسته ای را انتخاب خواهند کرد. "امنیت مقدم بر همه چیز".
آن ها همچنین می توانند مسایل متعدد گذشته خود را که گاهی چندین
دهه وجود دارند، دوباره زنده کنند:
فرانسه و بریتانیا زرادخانه هسته ای خود را دارند و بسیاری دیگر از
کشورهای اروپایی می توانند در زیر چتر هسته ای ایالات متحده پناه بگیرند، در حالی
که روسیه واقعا یک تهدید نظامی برای این کشورها نیست.
"
چرا ما همسایگان ایران، خود را برای برتری هسته ای به این کشور که
تهدیدی واقعی برای ما است، سازمان دهی و آماده نکنیم ؟
"
به احتمال زیاد، این تغییرات نیز منجر به ایجاد سدهایی در سر راه
پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای خواهند شد. اگر همه این کشورها، دیگر این پیمان
را رعایت نکنند یا آن را لغو نمایند، چرا کشوری مانند میانمار، به عنوان مثال، باید
همچنان به خودش زحمت داده و به پیمان نامه احترام بگذارد؟
در واقع، معاهده منع گسترش سلاح های هسته ای کاستی های اساسی دارد که من در بالا
توضیح داده ام، اما بدون آن، جهان باز هم کمتر از وضعیت کنونی، امن خواهد بود.
به طور خلاصه: یک آزمایش هسته ای ایران نسبت به آزمایش های هسته ای توسط هند،
پاکستان و
حملات۱۱
سپتامبر، پیامدهای سیاسی به مراتب وخیم تری خواهد داشت. امیدوار باشیم که هر گز آن
روز نیاید. ما در سطور زیرین از چگونگی شیوههای گریز از سناریوی مصیبت بار و عقوبت
هایی همسان با روز قیامت که به نظر می رسد چشم انداز این راه است، سخن خواهیم گفت.
اول احتمال حمله نظامی به تاسیسات هسته ای ایران را مورد بحث قرار خواهیم داد.
بخش ششم
حمله نظامی به ایران؟
در
سال های اخیر، رسانهها به طور منظم از یک حمله نظامی احتمالی به تاسیسات هسته ای
ایران از سوی اسرائیل یا ایالات متحده یا توسط این دو کشور با هم، سخن گفته اند.
برخی از اسناد محرمانه منتشر شده توسط ویکی لیکس نشان داد که
عربستان سعودی و پادشاهی
بحرین از فشار آوردن به ایالات متحده برای راه اندازی یک حمله نظامی به ایران هیچ
ابایی ندارند.
بنا به نوشته ای در نیویورک تایمز، در ژانویه
۲۰۰۹،
اسرائیل قصد تدارک یک حمله نظامی را داشت.
اسرائیل که فکر میکرد استفاده از انتخابات آمریکا و انتخاب اوباما به ریاست جمهوری
و روزهای اولیه مستقر شدن او در کاخ سفید، بهترین موقعیت برای
حملات پیشگیرانه به ایران است، با وتو جورج بوش روبرو شد.
این حمله میتوانست سه سال برنامه سلاح های هسته ای ایران را به
تعویق بیاندازد.
داوری در باره شایعه یا حقیقی بودن
این حرف
بسیار دشوار است.
آنچه که توجه ها را خیلی به خود جلب می کرد، نظرات کارشناسان امور
دفاعی بود که در کلیت خودش منفی بود.
هیچ یک از آن ها نمیتوانستند با دل و جرات ادعا کنند که چنین حمله
نظامی موفق می شود.
اما دیگر کسی وجود ندارد تا با اطمینان بگوید که یک حمله نظامی به
برنامه هسته ای نظامی ایران خواهد توانست آن را متوقف کند.
این موضوع را با دقت بیشتر از نزدیک بررسی کنیم.
اول باید مشکلات فنی را در نظر گرفت. تعداد پایگاه های هسته ای بیشتر از ده تا است و آن ها در ۱۵۰۰ کیلومتری اسرائیل واقع شده اند. بعضی از آن ها در اعماق زمین و در زیر خاک ساخته شده اند و با چندین متر از بتن محافظت می شوند. به عنوان مثال، نابود کردن این نوع پایگاه ها خیلی دشوار تر از خراب کردن راکتور «اوزیراک» است. بمب های معروف سنگر شکن GBU-28 که اسرائیل دارد، می توانند تا شش متر در بتن نفوذ کند. اسرائیل یکی از مدرن ترین و مجهزترین نیروهای هوایی جهان و هم چنین موشک های فوق مدرن را دارد. با این حال، چنین یورشی به یک جنگ واقعی نظامی و فنی دامن خواهد زد. از آن گذشته، احتمالا پایگاه های مخفی دیگری نیز وجود دارند. علاوه بر این، پایگاه ها توسط سیستم های دفاعی زمین به هوا محافظت می شوند که تلفات سنگینی را به نیروی هوایی اسرائیل وارد خواهند کرد. آخر کلام اینکه گرچه زیاد مهم نیست، ولی اسرائیل باید یک راه هوایی برای بمباران کردن ایران پیدا کند. ترکیه درهای خود را بسته است. فقط عراق یا عربستان سعودی می ماند. اما هیچ یک از این دو، به طور رسمی تمایلی به عبور اسرائیل از آسمان خود ندارند. به طور خلاصه، اسرائیل مطمئن نیست که ارتش این کشور بتواند به تنهایی دست به چنین کاری بزند. حتی با کمک آمریکا، نمی تواند برخی از پایگاه های هسته ای را نابود کند.
علاوه بر این، حملات اسرائیل و
/
یا ایالات متحده به پایگاه های هسته ای ایران می توانند عواقب
ناگواری داشته باشند.
بدیهی است
که ایران با پرتاب موشک هایی به سوی اسرائیل و / یا به روی تأسیسات نظامی ایالات
متحده در خلیج پارس با شدت زیادی واکنش نشان خواهد داد.
در پی این حملات تعداد قربانیان بسیار زیاد خواهد شد و تاسیسات
صنعتی اسرائیل به طور جدی آسیب خواهند دید.
همچنین ایران تلاش خواهد کرد تا تنگه هرمز را ببندد که نزدیک به۲۰٪
نفت جهان از آنجا می گذرد.
در این صورت
ایالات متحده تمام امکانات نظامی خود را در حد وسیعی برای جلوگیری از بسته شدن تنگه
و بازگشایی آن به کار خواهد برد، اما قطعا این عملیات نظامی در تنگه هرمز موجب
انفجار قیمت نفت خواهد شد.
ایران خواهد توانست متحدان عراقی خود را که شیعه اند و اکثریت را در
عراق تشکیل می دهند، تحریک به کودتا کند.
تازه، از
اقداماتی که ممکن است جنبش شیعیان مبارز، ضد غربیهای افراطی، حزب الله یا جنبش
مقاومت اسلامی حماس، علیه اسرائیل یا شهروندان یهودی در سراسر جهان انجام دهند، هیچ
سخنی به میان نمی آوریم. اقلیت شیعه در عربستان سعودی و دیگر کشورهای خلیج پارس می
توانند کاری کنند که نامشان به روی زبانها بیافتد. و بالاخره، تصویر ایالات متحده
که در حال حاضر در بسیاری از کشورهای جهان منفی است، می تواند بدتر از آنچه که هست،
شود. ده ها میلیون از مسلمانان سراسر جهان تحت تاثیر چنین حمله ای قرار گرفته و
خواهند گفت که غرب اساسا سیاست ناعادلانه ای را در پیش گرفته است که آنان قربانیانش
هستند، حتی که اگر برخی از مسلمانان، هم چنان از ایرانیان و شیعیان دل خوشی ندارند.
همچنین باید از خود پرسید که تأثیر عواقب چنین حمله ای بر روی
معاهده منع گسترش سلاح های هسته ای و آژانس بین المللی انرژی اتمی
چه
خواهد بود؟
یقینا
ایران خواهد گفت که هر گونه مذاکره ای با آژانس بین المللی انرژی
اتمی بیهوده است و ممکن است مانند کره شمالی، هم امضای خود در پای معاهده را پس
بگیرد و هم از عضویت آژانس بین المللی انرژی اتمی در آید.
در صورت تحقق این فرضیه،
هیچ نظارت بین المللی بر روی فعالیت های هسته ای ایران وجود نخواهد داشت. علاوه بر
این، حملات نظامی علیه ایران می توانند سبب تقویت رژیم شوند.
در واقع، مخالفان رژیم این حملات را نه به عنوان علیه رژیم، بلکه در
برابر کل کشور در نظر خواهند گرفت و این نبرد، رژیم آخوندی را قویتر خواهد کرد.
در سال های اخیر، بسیاری از سیاستمداران اسرائیلی و آمریکایی گزینه های نظامی را در
اظهارات خود ذکر کرده اند.
با اطمینان کامل میتوان گفت که امکان پی بردن به اینکه آیا آنان به
آنچه که میگویند، می اندیشند یا حرفهایشان تنها برای زیر فشار قرار دادن ایران یا
وادار کردن کشورهای دیگری مانند چین و روسیه برای گرفتن مواضع سخت تر علیه ایران
است، وجود ندارد.
حتی
ارتش اسرائیل در ژوئن
۲۰۰۸
مانور نظامی بزرگی را در این رابطه انجام داد. بیش از یک صد هواپیما در آن شرکت
کردند.
مانور در یک فاصله کم و بیش
۱۴۰۰
کیلومتری که تقریبا برابر با فاصله اسرائیل از تاسیسات هسته ای نطنز است، انجام
شد. در اینجا نیز، باز هم، همان سوال مطرح می شود:
آیا یک مانور
واقعی بود یا تهدید؟ یا هر دو؟
به
اصل موضوع برگردیم: آیا یک
حمله نظامی به ایران، به برنامه هسته ای نظامی آن پایان خواهد داد؟
البرادعی در سال
۲۰۰۵
در مصاحبه با مجله هفتگی اشپیگل آلمانی در این باره به طور قاطعانه میگوید: « فکر
نمی کنم که راه نظامی بتواند دستاوردی داشته باشد. حمله، در بهترین حالت، می تواند
عملیات گسترش سلاح های هسته ای را کند کند. اما نخواهد توانست از سرعت دستیابی
ایران به چنین سلاحی جلوگیری کند.» مایک مولن، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا،
در سال
۲۰۱۰
در یک نشست پنتاگون گفت: " هیچ حمله ای کارساز نخواهد بود ". رابرت گیتس،
در دوران وزارت دفاعی خویش، در سال
۲۰۰۹
گفت که حمله نظامی به پایگاه های هسته ای ایران می تواند برنامه هسته ای ایران را
برای حدود سه سال به تاخیر بیاندازد. در اسرائیل هم بسیاری
از کسانی که نقش اصلی تصمیم گیری در این باره را دارند، معتقد
نیستند که حمله نظامی به ایران سودی داشته باشد.
مایر دایان که رهبری موساد را به مدت هشت سال در دست داشت، در ماه مه سال
۲۰۱۱،
چند ماه پس از بازنشستگی، در این باره چنین گفت:
"
این ایده ابلهانه است...
واکنش
منطقه ای که اسرائیل پس از چنین حمله ای با آن مواجه خواهد شد، مدیریتش غیر ممکن
است.
"
نگاهی به
کشور همسایه، عراق بیاندازیم و چگونگی اتفاقات آن را تجزیه و تحلیل کنیم.
حمله نظامی اسرائیل به راکتور هسته ای صدام حسین در سال
۱۹۸۱،
آن را متوقف نکرد.
کاملاً برعکس، صدام بلافاصله پس از آن راه خود را برای بمب اتمی، با
شتاب بیشتری و به طور مخفیانه تری از سر گرفت.
ساختمانها به طور خاصی طراحی شده بودند تا جاسوسان و ماهواره ها را
گول بزنند.
به عنوان مثال مشخص، ساختمانی نه تنها برای تهیه تجهیزات تاسیسات هسته ای بود بلکه در آن چارچوب در و پنجره هم ساخته می شد. یک نیروگاه برق به طور آگاهانه و با برنامه قبلی در ۱۵ کیلومتری سایت هسته ای ساخته شده بود و کابل برق آنجا به پایگاه هسته ای از زیر زمین برده شده بود.
حمله نظامی به ایران تنها میتواند آنچه را که بسیاری از ایرانیان، از مسئولین
سیاسی گرفته تا مردم عادی، به طور یکسان در آن هم نظرند، اثبات کند:
اسرائیل تهدید بزرگی برای آنان و کشورشان است و از کمک غرب برخوردار است.
بنابراین ایران باید امنیت خود را تضمین کند و تنها یک راه برای
انجام این کار وجود دارد و آن هم داشتن زرادخانه هسته ای خود می باشد.
به عبارت دیگر، روزی که اسرائیل تاسیسات هسته ای ایران را بمباران
کند، ما در یک روز تاریخی در زمینه گسترش سلاح های هسته ای و سیاست های بین المللی
زندگی خواهیم کرد.
آن روز، جهان به سوی درگیری منطقه ای غیر قابل پیش بینی و غیرقابل
کنترل کشیده خواهد شد و به احتمال قوی، به گسترش سریع سلاح های هسته ای، به تهدیدات
بیشتر، امنیت کمتر و خطرات بیشتر استفاده از بمب اتمی در جاهایی از جهان دامن زده
خواهد شد.
ایران و اسرائیل،
چگونه می توان از این گردونه مارپیچی رها شد؟
من در باره نوشتن این فصل از کتاب تردید داشتم. نه به خاطر آن که از هدف اصلی ما نسبتا دور است، بلکه به این دلیل که نوشتن در مورد اسرائیل و خاور میانه بدون بد فهمی و مرتکب اشتباه شدن، بدون شکست در یک بحث و جدل بی سر و ته یا زجر کشیدن از خشم و غضب انواع طبقات گوناگون سیاسی، به طور وحشتناک دشوار است. دهانت را هنوز باز نکرده و حرفی در این باره نزده، فوری مارک را می چسبانند و بنا به اقتضای زمان و مکان، برچسب ضد صهیونیستی یا دوست صهیونیستی میخوری. هر کس که در نوشته ای- ادبی - دو واژه در باره قربانیان فلسطینی یا اسرائیلی بنویسد، در یکی از دو اردوگاه مذکور قرار داده خواهد شد. آن کسی که به یکی از طرفین دل بسوزاند و علاقهای نشان دهد، باید پاسخگوی تمام کارهای گذشته آن و ادامهاش باشد. اما پس از آن، خود سانسوری ما را به جای چندان دوری نخواهد برد.
پس از گذشت شصت سال جست و خیز و بالا پایین کردنها در خاور میانه، کاملاً وقت آن است که خطر کرده و از کوره راههای بی نتیجه و چارچوب های نادرست موجود بیرون بیائیم. گزینش درست ما، همانا گام گذاشتن در این راه است.
بخش هفتم
نگاه آشویتس
کسانی را میشناسم که هرگز یک کلمه مثبت در باره اسرائیل نمی گویند. بعلاوه، کشور اسرائیل را نمونه بارزی از ظلم و ستم و بی عدالتی می دانند. که چگونه اسرائیل با فلسطینی ها رفتار و بدرفتاری می کند، که این کشور قوانین بینالمللی را زیر پا می گذارد، که با نا دیده گرفتن همه قوانین و سرپیچی از آن ها، کشاورزان فقیر فلسطینی را از زمینهای خود محروم می کند و از این قبیل حرفها که از آنها در می گذرم. تمام اقدامات مشابه اسرائیل موجب میشوند تا این افراد بر درستی نظرات خود تاکید کنند. اسرائیل خیلی از کشورهای عربی و حتی تعداد زیادی از کشورهای اروپایی را در زمره دشمنان خود میبیند. رفتارها این را نشان میدهند.
این
دشمنی ها به خاطر این نیست که اسرائیل تا روزگاران اخیر " تنها دموکراسی درخاور
میانه " بود. جایی که هنوز هم تعداد بسیاری از مستبدان و خودکامگان در آن منطقه
سلطنت میکنند ـ اگر چه بالاخره تعداد آنها رو به کاهش است ـ و اینکه می توانند از
زیر قانون بینالمللی شانه خالی کنند. گهگاهی برایم پیش میآید که خودم را آزمایش
کنم. به منتقدان رژیم اسرائیل می گویم:
تصور کنیم که شما یهودی و وزیر یا نماینده پارلمانی اسرائیل هستید. بی شک، اعضای
خانواده شما در آشویتس یا در یک اردوگاه مرگ دیگری، جان خود را از دست داده اند.
بدتر از آن، اینکه شما به خوبی می دانستید که نازی ها می خواستند، تمام یهودیان را
از بین ببرند. و نیز اگر بدانید که نازی ها یک روش کاملا سیستماتیک و برنامه ریزی
شده ای را بدین منظور ابداع و نیروهای انسانی و مادی لازم و قابل توجهی را برای
اجرای "راه حل نهایی" بسیج کرده بودند. گر چه به چشم خود نازی ها هم، این کارها
مسخره و نادرست مینمود، اما رفتارشان کاملاً برنامهریزی شده بود و از نظم و منطقی
پیروی می کرد. همه این وزرا و نمایندگان مجلس که امروز در اسرائیل زندگی می کنند،
به خوبی آگاهند که نه همکاری، نه گفتگو و نه حتی " شوراهای یهودیان " چیزهایی
نبودند که جلوی عمل نسل کشی یهودیان توسط نازی ها را بگیرند. این کار دیگر هرگز
دوباره روی نخواهد داد. یهودیان دیگر هرگز اجازه نخواهند داد تا به کشتارگاه
فرستاده شوند. فکر کسانی که بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم، اسرائیل را بنیانگذاری
کردند، این بوده که دیگر هرگز هولوکاستی در کار نخواهد بود. این اندیشه تا به امروز
تغییر نکرده است.
در زمان حمله به راکتور عراقی «اوزیراک»، مناحم بگین، نخست وزیر وقت اسرائیل، مسایل را در این کلمات و چنین خلاصه کرد: " ما به هیچ وجه به دشمن اجازه نخواهیم داد تا به توسعه سلاح های کشتار جمعی علیه مردم اسرائیل دست بزند. هرگز دگر بار یک هولوکاست وجود نخواهد داشت، دیگر هرگز! " بنا به گفته همکار او، رافائل ایتان، بگین اعلام کرده بود که " او رهبری نخواهد بود که در هنگام زمامداریش هولوکاست دومی پیش بیاید." به طور خلاصه، مسلما اسرائیل فراموش نکرده است. حتی برعکس، یاد آوریش عاملی برای انسجام دولت و ملت است. وزیر امور خارجه سابق، آبا ابان، در باره مرزهای ۱۹۶۷ گفت که آن یک "مرز آشویتس" بود. شائول موفاز، وزیر دفاع، در سال ۲۰۰۶ گفت: " از همه تهدیداتی که با آن ها مواجه بوده ایم، ایران از همه بدتر است. جهان نباید صبر کند. باید از لحاظ دیپلماسی، تمام تلاش خود را برای متوقف ساختن فعالیت های هسته ای او به کار ببرد. ما چنین تهدیدی را از زمان هیتلر به بعد هرگز ندیده بودیم».
در ۲۷ ژانویه۲۰۱۰ بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر این کشور در مراسم بزرگداشت یادبود آزادسازی کمپ آشویتس شرکت کرد. سخنرانی او جای کوچکترین شک و تردیدی بر جای نگذاشت. او سوگند یاد کرد تا اطمینان حاصل شود که دیگر نه قوم یهود و نه دولت یهودی، توسط محور شرارت ضربه نخواهند دید. او گفت: "اولین درس هولوکاست (شوآ) این است که باید در اسرع وقت تمام شرارت های مرگبار متوقف شوند". اگر نتانیاهو خود در سخنرانیش، مشخصاً از ایران نام نبرد، با این حال گفت: " عمالیق جدیدی متولد شده که دوباره یهودیان را تهدید به نابودی می کند.
"در یهودیت، عمالیق رهبر قبیله عمالیقه است که نشانگر دشمنی آشکار و نمونه با یهودیان بود. از آن تاریخ تا به امروز، عمالیقه برای یهودیان کاملا همتراز کشورهای عربی است که از پی نابودی آنها برآیند. روزنامه نگاران فرصت را از دست نداده و پلی بین عمالیق و احمدی نژاد زدند.
(عمالقه، عمالیق برپایه نوشتههای پیشینیان، چون طبری، تیرهای از عربهای بائده بودهاند که خاستگاه شان در شمال حجاز بوده و از آن سامان به دیگر سرزمینها چون مصر، شام، بابِل و دیگر سرزمینها کوچیدهاند. همچنین عمالیق را تباری از کنعانیان و امویان دانستهاند. اینان میان سالهای ۲۲۱۳ تا ۱۷۰۳ پیش از میلاد بر مصر دست یازیدهاند و فرعون آن سرزمین شمردهمیشدند تا اینکه سرانجام مصریان در ۱۷۰۳ پیش از میلاد آنها را به عربستان باز پسراندهاند. برخی تاریخدانان عمالقه را نیای دولت بابلیان نیز می انگارند. همچنین گروهی آن ها را با دولتهای ستمگری که در تورات از آن ها یادشده تطبیق میدهند. نام ایشان در سفر تثنیه (۳:۱۱) از تورات آمدهاست: مانند غولها بلند و درازند، در خاور و باختر رود اردن میزیند. از ویکی پدیا ـ مترجم)
این نقل قول ها، هیچ گونه تغییری را در متن اصلی نداده، بلکه برعکس، نقل قولی مو به
مو از داستان تاریخی تورات بودند. آن ها گره گاه را نشان میدهند. اسرائیل دیگر
هرگز نمیخواهد در هولوکاست زندگی کند. این تعهد در سلولهای خونی آن مندرج است. به
همین دلیل هنگامی که سیاستمداران اسرائیلی می شنوند که احمدی نژاد می گوید، بهتر
خواهد بود که اسرائیل نابود شود، واکنش آنان با ما فرق می کند. در سال 1930 در دهه
های زمان ظهور نازی ها هم گفته می شد که هیچ خطری وجود ندارد و فقط در حد حرفند.
ما اکنون می دانیم آنچه که گذشت. دیگر نباید پشت گوش انداخت، اشتباهات بس است، ما
از این ببعد تهدیدات را تحمل نخواهیم کرد. افکار فعلی اسرائیلی ها اینچنین است.
هیچ کشوری در جهان نیست که در ماورای مرزهایش، فعالیتهای نظامی خود را با چنین مقیاس و شدت زیاد و تا این اندازه گسترش دهد. هیچ تهدیدی تحمل نمی شود. هر کسی که بخواهد هوس کرده و به دنبال درد سر بگردد و بگوید که این کارها نقض آشکار قوانین بینالمللی است، بی برو برگرد در پاسخ خواهد شنید: " اگر ما تا به حال روی جامعه بین المللی حساب می کردیم، بیش از پنج سال دوام نمی آوردیم.
به همین دلیل است که تاسیسات هسته ای در عراق و سوریه بمباران و با خاک یکسان شدند - با حملات پیشگیرانه - حتی اگر این کارها نقض روشن حقوق ملل است. دانشمندان هسته ای ایران کشته می شوند، گر چه دقیقاً نمی دانیم که آیا این کار زیر سر سرویس اطلاعاتی اسرائیل، موساد، است یا نه. در سال ۱۹۸۵، هواپیماهای اسرائیلی، با نام عملیاتی "پای چوبین"، فاصله ۲۰۰۰ کیلومتری تا تونس را برای بمباران ستاد مرکزی سازمان آزادیبخش فلسطین پیمودند. در اوایل سال ۲۰۰۹، هواپیمای اسرائیلی به یک کاروان از کامیون ها به دلیل حمل اسلحه برای حماس، در سودان حمله کردند.
استفاده از هولوکاست توسط اسرائیل موجب ایجاد بحثهای بی پایانی می شود. چند سال پیش، آوراهام بورگ، سیاستمدار اسرائیلی استدلال میکرد که باید از به کار بردن هولوکاست به قصد سیاست داخی پایان داد. و دیگر اصطلاح "دیگر هرگز" را فقط به دولت اسرائیل محدود نساخت و بلکه آن را در تمام جهان شنید.
او همچنین یک دیدگاه جالب در باره گذشته ارائه داده است: " این درست است که ما نباید فراموش کنیم. اما ما نباید خودمان را تا ابد و برای همیشه گروگان و اسیر خاطرات و ماندگارها بسازیم. ما نباید در گذشته ها زندگی کنیم، بلکه باید زخم ها را التیام دهیم ". انگار که این حرفها با دیوار زده شد و هیچ گوش شنوایی پیدا نکرد. سخنان گفته شده در بالا، تلاشی برای درک موقعیت اسرائیل است، اما شعار " سعی کنید تا بفهمید " مورد پذیرش عموم نیست.
سیاست امنیتی اسرائیل از زمان تاسیس دولت اسرائیل، تخم نقض قوانین بین المللی و
حقوق بشر را کاشته است.
آیا انسانی نیست که اسرائیل و مردم آن نسبت به امنیت خود وسواس
باشند؟ همانطوری که به تازگی فیلسوف لودو ابیش نوشت:
"
برای اینکه واقعاً بتوان جنگ و ستیز بی پایان مسلمانان علیه یهودیان
را فهمید، حتماً باید توجه کرد تصویری که هر یک از دو طرف متخاصم از خود به دیگری
نشان می دهد، متقابلا، در چشمان آن دیگری به عنوان متجاوز و مهاجم دیده میشود و
مردمان خودی به عنوان
قربانی به شمار می آید. "
از سوی دیگر، من سرخوردگی و خشم ده ها میلیون نفر از اعراب ( و
ایرانیان ) را هم درک می کنم.
به نظر چنین میآید که
وضعیت ممتاز اسرائیل، به عنوان متحدی با امتیازهای ویژه از سوی غرب، این کشور را از
همه انتقادات، به ویژه از هر گونه مداخله جامعه بین المللی در حل و فصل مناقشه
اسرائیل و فلسطینی ها در امان نگاه می دارد.
کشوری که خود را مشعل دار و نمونه بارز پیشرفت و دموکراسی می
نامد، امروزه در سرزمین های اشغالی، از برپایی یک سیستم شبیه به
آپارتاید و آزادی عمل نسبت به حقوق بشر کوتاهی نمی کند.
در واقع برای خشمگین شدن فلسطینی ها دلایلی وجود دارد.
همانطوری که می بینیم، جنگ بین ایران و اسرائیل فراتر از مسائل
برتری جویی و امنیتی است.
این دو کشور دارای تاریخ های بسیار متفاوتند، اما هر دو آنها
عمیقاً از ترس و هراس ویژه ای رنج می برند.
از یک سوی، اسرائیلی ها پس از واقعه اقدام به نابودی کامل قوم یهود،
هنوز به خود نیامده و جان تازهای
نگرفته اند و از بهبودی همگانی بسیار دورند.
از سوی دیگر، ایرانیان، وارثان یکی از قدیمی ترین تمدن های جهان، از
اینکه جایگاه راستین خود را در منطقه و در جهان نیافته اند و از اینکه می بینند
مرتبا مورد تبعیض قرار گرفته و به حاشیه رانده میشوند (حداقل در پیش خود چنین می
انگارند)، به طور وحشتناکی ناامید و خشمناکند. تا زمانی که آتش این دو احساس منفی،
همچنان توسط نیروهای داخلی جنگ طلب و نیروهای خارجی شعلهور نگاه داشته شود، امکان
هر گونه توافق صلح مانند خانه شنی است.
یک کارکرد بر روی حافظه جمعی و تاریخی در هر دو کشور و در بسیاری از
کشورهای دیگر منطقه مورد نیاز است. این جوامع باید در یک روند، تاریخ خود را برای
بهتر مسلط شدن به هراس ها از یک سوی و سرخوردگی ها از سوی دیگر، بازتعریف کرده و
مورد بحث و گفتگو قرار دهند و یاد بگیرند که با آنها چگونه زندگی کنند تا بدین
ترتیب روشی را با آرامش بیشتری برای آینده نوینی ترسیم کنند.
این یک روند طولانی و دشوار است که تنها با برآورده شدن حداقل امنیت
برای یکی و داشتن روشنفکران انتقادگر بسیاری برای دیگری می تواند موفق شود.
این شرایط قطعا در حال حاضر تحقق نیافته اند.
گام اول، به نظر من، پیدا کردن یک توافق جامع صلح برای کل منطقه می
باشد، من آن را با جزئیات بیشتر شرح خواهم داد.
معنای این استدلال در زمینه بحث و گفتگو در باره برنامه سلاح های هسته ای ایران چیست؟ من فکر می کنم که اسرائیل " دکترین بگین " را انجام خواهد داد و هرگز اجازه نخواهد داد که ایران به سلاح های هسته ای دست یابد. همه گونه امکانات به کار برده خواهند شد: جاسوسی، جنگ سایبری و در صورت لزوم، حمله نظامی. مسلما نخست وزیر نتانیاهو می داند که چنین حمله نظامی راه حل اساسی این مشکل نیست و عواقب منفی قابل توجهی برای اسرائیل در بر خواهد داشت. برای مثال، او می داند که حمله نظامی می تواند بازارهای بین المللی نفت را مختل کند، اما اینها تاوانی برای امنیت ملی هستند. اسرائیل چه عایدی از حمله نظامی خواهد داشت؟ بدون شک، موجب تعویق زمانی برنامه ایران خواهد شد و به ویژه، جامعه بین المللی را وادار خواهد کرد تا به موضوع ایران با جدیت بپردازد.
از دید نتانیاهو و دیگر سیاستمداران اسرائیلی، تنها دو سناریو ممکن است: یا ایران هسته ای که تهدیدی بالفعل برای موجودیت اسرائیل است یا یک حمله نظامی که به اسرائیل اجازه می دهد، هر چند به طور موقت، خطر تهدید را از بین ببرد و جامعه بین المللی را الزاماً برای مداخله، وارد گود کند.
بخش هشتم
فرار از بحران
میتوان گفت که برنامه راهبردی پیگیری شده سال های اخیر در باره بحران ایران ـ تنبیه ها و گوشه گیر سازی - تقریبا هیچ نتیجه ای نداده است. برنامه غنی سازی کمی به تاخیر افتاده است، اما بعدش چی؟ هیچی. ولی با این حال، قطعنامه هایی هم در سازمان ملل به تصویب رسیده اند، دارایی های بانکی مسدود شده اند و افرادی که دستی در برنامه های اتمی دارند، ممنوع الورود شده اند. همچنین کشتار دانشمندان ایرانی روی داده و خرابکاری در تأسیسات هسته ای توسط کرمهای انفورماتیکی صورت گرفته است. این روشها سرعت قطار هسته ای را کند می کنند، اما متوقف نمی سازند. ما باید کاملاً رفتار و کردار خود را تغییر دهیم. سناریویی را میخواهم توصیف کنم که به هیچ وجه ساده انگارانه نیست و من احساس میکنم که در این راه با دفاعیات مبسوط کسانی همچون البرادعی و هومن مجد که کارشناس های ویژه ایرانند، مورد تشویق و پشتیبانی قرار بگیرم. پیش از این، «تیموتی گارتن ـ اش»، استاد مطالعات اروپا در دانشگاه آکسفورد نیز از نکته مشابه ای دفاع کرده است. جورج فریدمن، استراتژ(رزم آرای) جغرافیای سیاسی آمریکا، امضای یک پیمان بین ایالات متحده و ایران را در کتاب خود بنام دهه بعد پیشبینی می کند.
یافتن یک توافق اساسی بین ایران از یک سوی و ایالات متحده و متحدانش از سوی دیگر ( شرکت کردن روسیه و چین نیز در آن توافق، ایده ال خواهد بود)، بسیار عاجل و ضروری است. توافق نامه ای که حاکمیت ایران را به رسمیت بشناسد و امنیت ۷۵ میلیون جمعیت آن را تضمین کند و پایههای سرمایه گذاری های خارجی را که کشور به شدت نیازمند است، فراهم نماید. توافقی که نکته اساسی آن به رسمیت شناختن فرهنگ ایرانی با ایجاد پل هایی در تمام بخش های زندگی مانند فرهنگی و روشنفکری بین طرفین توافقنامه باشد. آیا این توافق، باید پیشبینی یک خاورمیانه بدون هسته ای را بکند؟ البته، مسلما. نه تنها به خاطر اینکه ایران این شرط را تحمیل خواهد کرد، بلکه به این دلیل که تمام این مسائل از یکدیگر جدایی ناپذیرند. دلایل بسیاری وجود دارند که نشان می دهند یک صلح اساسی و پایدار، بدون حل مناقشه اسرائیل و فلسطین، هر گز رخ نخواهد داد. در نهایت، حقوق و امنیت همه مردم اسرائیل و فلسطین باید محترم شمرده شود. چنین برنامه و هدفی، همین امروز و فردا به واقعیت نخواهد پیوست. باید گام به گام به جلو رفت. به نظرم خیلی مهم و اساسی است که در سیاست «در یک دست چماق و در دست دیگر هویج» که در سالهای اخیر رایج بود، چرخشی صورت گیرد. غرب از ایران میخواهد تا فعالیت های غنی سازی خود را به تعلیق درآورد و در غیر این صورت با تنبیهاتی روبرو خواهد شد. در عوض، اگر حرف گوش کن خوبی باشد، آب نبات چوبی دریافت خواهد کرد. به عنوان مثال میتوان از سوخت هسته ای نام برد. ایران آن را تحقیرآمیز تلقی کرده و توهین به غرور ملی می داند. برایش این نوع برخورد بسیار مهم است. ایران مذاکره تحت فشار را رد می کند. سیاست انزوا سازی و تنبیه تنها کاری که میتواند بکند، غرور ملی را تا حد بی سابقه ای بالا ببرد، بطوری که در اختیار داشتن سلاح های هسته ای می تواند تبدیل به اولویت مسلم ملی شود. به عبارت دیگر، غرب نیز به طور ضمنی باید نشان دهد که خواهان تغییر رژیم نیست.
قطعاً این حرف بدان معنا نیست که ما ایدئولوژی و اعمال این رژیم را بپذیریم. اجازه دهید که آن را با عربستان سعودی و چین مقایسه کنیم: اعتراضات سران حکومت ها و دولت ها نسبت به رژیم های این کشورها هر چه باشد، ما در پی سرنگونی آن رژیم ها بر نمی آئیم.
بنابراین، آیا باید بدون چماق و تنها با هویج به میز مذاکره رفت؟ مطمئنا. فرض کنیم که بطور یک جانبه پیشنهادهای زیبایی در زمینه سرمایه گذاری، سیاست انرژی، امنیت ملی، مبادلات فرهنگی و غیره ارائه کنیم. نشان دهیم که ایران جایگاه خود را در جهان داشته باشد. فعالان حقوق بشر از آن بر خود خواهند لرزید. وضعیت حقوق بشر در ایران فاجعه آمیز است. دستگیری های خودسرانه، شکنجه، احکام مرگ ... یک فاجعه انسانی است. این درست، اما آیا چین بهتر است؟ هفتهای نیست که یک هیئت تجاری غربی وارد آنجا نشود. با این وجود، چین جایگاه خود را در جامعه بین المللی پیدا کرده است. این مقایسه سیاست یک بام و دو هوای غرب را به خوبی نشان می دهد. از عمل خودمان مبنی بر عدم
پذیرش که منطقا موجه و درست است، بگذریم و ایران را در جامعه جهانی بپذیریم. امنیت و رفاه ایرانیان را تضمین کنیم. بدین ترتیب ما از خود، چهره ای برای صلح در خاور میانه، دموکراسی و حقوق بشر در ایران به نمایش خواهیم گذاشت.
در ژانویه ۲۰۱۱، بن علی، رئیس جمهور تونس مجبور به فرار از کشور خود شد. این فرار نه به خاطر ترس از غرب، شرق یا کس دیگری بود، بلکه به این دلیل که یک طبقه متوسط آزاد شده و جوانان با تحصیلات عالی، بدون داشتن دورنمایی از آینده خود، جانشان از سیاست او به لبشان رسیده بود. در اوایل همین قرن بیست و یکم، واقعیت جدید و غیر قابل پرهیزی، بسیاری از دیکتاتورها را که تا دیروز ماندگار همیشگی به نظر می رسیدند، بر لبه پرتگاه قرار داد. قدرتهای دولتی که تولید و انتشار اطلاعات را در انحصار خود داشتند، به خاطر پیدا شدن اینترنت، گوگل، توییتر، فیس بوک و دیگر رسانه های اجتماعی از دست دادند. این انحصار، برای فرمانروایی با زور چوب و چماق به مردم، ضروری است. اکنون آن روزها تغییر یافته است. جای تردید نیست که رژیم های ایران یا چین تلاش میکنند تا این رسانه های نو رسیده را تحت کنترل خود درآورند، اما تنها نیمی از برنامههای آنان موفقیت آمیز بوده است. رسانه های نورس نقش اصلی را در سرگشودگی انقلابهایی که خاور میانه و شمال آفریقا را در سال ۲۰۱۱ تکان داد، بازی کردند. مجازیم از خود بپرسیم که طبقه متوسط و جوانان ایران (با تحصیلات بالا)، چه مدت دیگری از رژیمی که در همه کارها و زندگی مردم مداخله می کند، پشتیبانی خواهند کرد؟ آیا ما قدرت شتاب بخشیدن به این تحول را داریم؟ بله. از راه صحبت کردن با ایران و دعوت به پیوستن او به جامعه بین المللی. از رویاهایمان می گوئیم؟ در سال ۱۹۴۰، چه کسی جرأت میکرد تا فکر کند که ده سال بعد از آن دیپلمات های فرانسه و آلمانی در باره یک صلح پایدار و اروپای متحد مذاکره خواهند کرد و جنگ بین دو کشور خود را برای همیشه نا ممکن خواهند ساخت؟ مدینه فاضله آن زمان، واقعیت امروز است. امیدوار باشیم تا پیش از آن که ایران، اسرائیل و دیگر کشورهای منطقه درک کنند که نسبت به رویکردهای نظامی متعارف، همکاری های بینالمللی، دارای چشم انداز بسیار بهتر و روشنتری برای صلح، امنیت و پیشرفت هستند، جنگ تازه ای در خاورمیانه در نگیرد.
در این
زمینه اتحادیه اروپا می تواند نمونه ای از "بهترین شیوه ها " باشد، اگر چه نمی
توان این مدل را برای خاورمیانه یا نقاط دیگر جهان کپیبرداری کرد. با این حال،
تا کنون، علیرغم اعتراض های متعدد ما نسبت به اتحادیه اروپا، مدل اروپایی از موفق
ترین نوع همکاریهای بین المللی است.
آیا ایالات متحده قادر خواهد بود تا وحشت زدگی های قدیمی را به کناری نهاده و
ایران را با آغوش باز بپذیرد؟ این البته سوال بزرگی است. اوباما در اوایل دوران
ریاست جمهوری خود
دست خود را با احتیاط به طرف ایران دراز کرد که موفقیت زیادی حاصل نشد.
آیا او در صورت انتخاب مجدد در نوامبر
۲۰۱۲،
به طور جدی این مسیر را دنبال خواهد کرد؟ در هر صورت، این کار سابقه قبلی دارد.
ریچارد نیکسون در سال
۱۹۷۲،
ایالات متحده و سایر نقاط جهان را با دیدار خود از چین مائو تسه تونگ شگفت زده
کرد. سفری که نقطه آغازین عادی سازی روابط بین دو دشمن دیرینه شد. البته، روابط
چین و ایالات متحده آن زمان، شباهت زیادی به رابطه ایران و آمریکای امروزی ندارد.
من به این دلیل به مثال بالا استناد کردم که تاکید کنم تاریخ نه به صورت خطی
(یکنواخت ـ مترجم) و نه قابل پیش بینی است. گاهی اوقات دیده شده که دشمنان قسم
خورده دیروز، امروز در آرامش و صلح و صفا تجارت می کنند. چین و ایالات متحده
رقبای سختی در صحنه بین المللی هستند، اما منبعد، آن ها روابط دیپلماتیک دارند و
بر سر اختلافات خود، مذاکره می کنند. به هر حال، ما یک جنگ تجاری بین ایران و
ایالات متحده را به بمباران پایگاه ایرانی نطنز و به موشک های شهاب ایران در تل
آویو و حیفا ترجیح می دهیم.
تصور کنیم که ایالات متحده آماده است تا این گام را بردارد. آیا ایران نیز چنین
خواهد کرد؟ در این باره دیدگاههای گوناگونی است. برخی استدلال می کنند تا زمانی
که رژیم آیت الله ها یکی از ارکان های تشکیلدهنده خود، یعنی عرصه جنگ با ایالات
متحده را نبازد، ایران هرگز آماده مذاکره نخواهد شد.
برخی دیگر، بیشتر خوشبین هستند. در ماه مه سال
۲۰۰۳،
در پشت پرده کامل و شدیداً پنهانی، ایران به آمریکا پیشنهاد مذاکرات دو جانبه
داد. تنها دو ماه قبل از آن، ایالات متحده، عراق را لت و پار کرده بود. آنان به
این دعوت ترتیب اثری ندادند. شاهین های ( بخوانید لاشخورهای ـ مترجم) داخل و دور
بر کاخ سفید این پیشنهاد را رد کردند. به نظر می رسد که موقعیت بازگشایی دروازه
های ایران در سال
۲۰۰۳،
مثل یک فرصت از دست رفته است. آیا می توانیم با اطمینان بگوئیم که اگر یک توافق
بزرگ بین المللی حاصل می شد، ایران از توسعه بمب اتمی خود چشمپوشی می کرد؟ بدیهی
است که آن را نمی دانیم، اما گشایش وجود داشت. پس از آن، احمدی نژاد، رئیس جمهور
ایران جدا از گفتار های تحریک آمیز خود، بارها دستش را به سوی ایالات متحده دراز
کرد. همه اش بدون نتیجه ماند. هومن مجد، نویسنده و روزنامه نگار، صاف و پوست کنده
در باره این رفتار در کتاب خود «ایران، دموکراسی آیت الله ها» می نویسد: " در
حقیقت، از مدت زمان بسیار طولانی، ایران می خواهد با ایالات متحده به یک آرامش
واقعی برسد تا از آن طریق بتواند خود را در چشم جهانیان به عنوان یک کشور مستقل
با حفظ منافع به رسمیت شناخته شده، ببیند و علاوه بر آن، روابط بر مبنای احترام
متقابل و به رسمیت شناختن حقوق ایران بر اساس قوانین بین المللی باشد. "
خلاصه کنیم. هشت سال گفتگوهای دیپلماتیک با ایران بر سر برنامه هسته ای آن هیچ نتیجه ای نداده است. ایران به راه خود همچنان ادامه می دهد، انگار که هیچ اتفاقی نیافتاده است. همه کارشناسان بر سر بیهودگی و دیوانگی گزینه نظامی توافق دارند. بر ما لازم است تا اوضاع را از منظر دیگری بررسی کنیم. تقدیم یک هویج بدون چماق به ایران از سوی ایالات متحده آمریکا نشان از یک بزرگواری است که همزمان به سود آنها و بقیه جهان خواهد بود. انعقاد یک قرارداد صلح، تضمین کننده امنیتی است که حق همه مردم خاورمیانه می باشد. هیچ چیز موفقیت راه را تضمین نمی کند، اما ظاهرا این تنها روشی است که میتواند از مسابقه سقوط در پرتگاه جلوگیری کند.
بلژیکی ها در ایران
چه نقشی کشور ما در
توسعه برنامه هسته ای ایران داشته است؟ در آغاز این فصل، خلاصه ای
از تلاشهای بخش صنعت هسته ای بلژیک، برای درست کردن یک جای پا در ایران شاه و
بستن قرارداد های بزرگ ارائه شد.
آمدن آیت الله خمینی و بر سر کار آمدن رژیم آخوندی، به معنای پایان یافتن پروژه
شرکت بلژیکی بلگونوکلئیر بود. اگر چنین نمی بود، شاید این تلاش ها به اهداف خود
می رسیدند.
در طول سال های اولیه جمهوری اسلامی، بخش صنعت هسته ای خوابانده شد. چیز زیادی گیر شرکت های خارجی نیامد. علاوه بر این، اوضاع اجتماعی و سیاسی، به طور ویژه ای به زیان شرکت های غربی بود.
جای تعجب نیست، احیای برنامه هسته ای ایران، توجه شرکت های خارجی را به خود جلب کرد. ایران در گذشته و حال، همیشه یکی از امضا کنندگان معاهده منع گسترش سلاح های هسته ای بوده است. تا چند سال پیش، هماهنگی خوبی را با آژانس بین المللی انرژی اتمی (IAEA) داشت. البته این چیزی است که ما فکر می کردیم. بنابراین، هیچ موردی که مانع از انجام کسب و کار در آنجا باشد، وجود نداشت. شرکت های بلژیکی راه تهران و اصفهان را در پیش گرفتند. هدف آن ها فروش اورانیوم یا تکنولوژی باز فرآوری نبود. از لحاظ سیاسی اوضاع حساس بود. آن ها بیش تر کالاهایی با مصرف دوگانه، قابل استفاده برای هر دو هدف نظامی و غیر نظامی، عرضه می کردند. کمتر مخاطره آمیز بود. من در زیر به برخی از پرونده های مربوط به شرکت های بلژیکی که ارتباطات تنگاتنگی با صنعت هسته ای ایران داشتند، می پردازم.
تا آن جایی که من می دانم، نقش کشور ما در برنامه هسته ای ایران خیلی کمتر از موارد عراق یا پاکستان است. با این حال، اتفاقاتی را که توصیف می کنم، خیلی مهم هستند. زیرا پرونده های صادراتی که از آنها سخن خواهم گفت،در زمانی کلیدی و حساس بودند. در طی دهه ۱۹۸۰، وزارتخانه های ما به خوبی می دانستند که پاکستان و عراق از نظر گسترش سلاح های هسته ای، کشورهای خطرناکی هستند. البته در آن هنگام، هنوز بدان اندازه که ما امروز می دانیم، آگاه نبودیم و بحث عمومی که بعدها راه افتاد، در گذشته وجود نداشت. گسترش سلاح های هسته ای ایران به طور گسترده در مطبوعات سال های اخیر مطرح و پخش شده است و اطلاعات منتشر شده، اغلب بسیار نگران کننده بوده اند. دیگر هیچ کس نمی تواند ادعا کند که یک پرونده صادرات به ایران، چیزی جزیی است.
امروزه، یک کارمند منطقه فلاندر جرات میکند کارمندان ادارات دیگر را برای کسب اجازه صادرات تجهیزات فناوری مهم به ایران زیر فشار بگذارد، در حالی که کارشناسان زیادی فکر میکنند این کار نقض آشکار آئین نامه های ملی و بینالمللی و غیر قابل درک است. در نتیجه، بررسی این پرونده ها به ما اجازه می دهد تا به منظور دسترسی به منافع عمومی، سیاست های فعلی کشورمان را مورد ارزیابی قرار دهیم. هم چنین آن ها روزی کارهای «کمیسیون منع گسترش سلاح های هسته ای (CANPAN)»، و همچنین کارهای سازمان های اطلاعاتی ما را بر ملا کردند.
بخش نهم
از شهرک تمز Temse بلژیک تا تهران
در گذشته های دور، یک افسر روم باستان، با تماشای چشم انداز جایگاهی که ما آن را امروزه تمز می نامیم، نوشت: تمز به طرز خیلی قشنگی در کرانه های رودخانه اسکوُت قرار گرفته است. سال ها پس از آن روزگار، یک شرکت تولیدی کوچک در خیابان «وال گود» در تمز تاسیس شد که منشاء داستانی خیلی کمتر از داستان زیبای اداره امنیت دولت بلژیک گشت. صنعت هوایی ایران و سازمان سیا، سرویس اطلاعاتی آمریکا، نخستین بازیگران آن بودند. ک . داسن، رئیس اداره امنیت دولت بلژیک، میخواست زمین دهان باز کند و او را ببلعد. او مجبور شد بخت خویش را در جای دیگری در زیر گنبد کبود جستجو کند.
«ا پ س ی» یک شرکت کوچک مستقر در تمز و در «هاور هیل» (در ایالات متحده) و یکی از پنج شرکت در سراسر جهان است که دستگاه های " پرس های ایزوستاتیک "، با فشار پائین و درجه حرارت بالا می سازند. برای بالا بردن مقاومت اشیاء و مواد در برابر ضربههای ناگهانی و فشار های قوی و جلوگیری از فرسایش فلزات، آن ها را در زیر این پرس ها قرار می دهند. کارشناسان از "فشار های سه بعدی" سخن میگویند. این پرس ها عمدتا در صنایع خودرو سازی، هوایی و فضایی مورد استفاده قرار می گیرند. برخی از انواع آنها نیز در تولید موشک ها به کار برده می شوند. آن ها همچنین می توانند در صنعت هسته ای مورد استفاده قرار گیرند. این نقل قول از یک سند وزارت انرژی ایالات متحده برگرفته شده است: " پرس های ایزوستاتیک در تولید قطعات دستگاه های هسته ای انفجاری که دارای چگالی های قابل کنترلی می باشند یا برای جوشکاری مواد مختلف به کار برده شده در این دستگاهها، مورد استفاده قرار میگیرند". برای این که بتوان این دستگاه های پرس ایزوستاتیک را صادر کرد، نیاز به پروانه ویژه ای است.
پل گوارت، مدیر سابق مرکز پژوهش های انرژی هسته ای، در حاشیه پرونده «ا پ س ی» میگوید که این پرس ها می توانند در شدت فشردگی اورانیوم یا پلوتونیوم، برای توانمند ساختن یک بمب هسته ای به اندازه نیاز، به کار برده شوند. در نتیجه موارد استعمال دوگانه ای دارند. ممکن است در بخش نظامی به مانند غیر نظامی مورد استفاده قرار گیرند.
پرس های ایزوستاتیکی که قطرشان کمتر از ۱۵۲ میلیمتر باشند، هیچ نیازی به پروانه برای صادرات ندارند، در حالی که شرایط دستگاههای با قطر بیشتر از رقم گفته شده، برخلاف این است. بخش بلژیکی شرکت «ا پ س ی» در سال ۲۰۰۵، با تعداد کارمندان محدود کمتر از ۳۰ نفر، در حدود ۵ میلیون ارو درآمد داشت. ارزش این نوع دستگاههایی که به ایران فروخته شده اند، در حول و حوش ۷۰۰۰۰۰ ارو نوسان میکند.
در
۲۹
آوریل
۲۰۰۵،
روزنامه Le Soir
( پر فروش ترین روزنامه فرانسوی زبان بلژیک ـ مترجم)
مقالهای را در صفحه اول خود، در باره
صادرات مواد مشکوک به ایران با عنوان درشت: «
چگونه بلژیک مواد مشکوک به ایران
تحویل داده است»، منتشر کرد.
در آن نوشته، کریستوفر شوون،
روزنامه نگار، به تفصیل از جزئیات چگونگی کارهای صادراتی یک دستگاه پرس ایزوستاتیک
که به وسیله شرکت
«ا پ س ی» انجام شده بود، پرده
برداشت. البته از یک سال پیش از آن، سازمان سیا به
مقامات بلژیکی هشدار داده بود.
گیرنده بار، شرکت صنایع هوایی
ایران بود که یک شرکت فعال در حمل و نقل هوایی نظامی و غیر نظامی است.
بنا به همین نوشته، مقامات ما
به درستی فکر نکردند که
با وجود دلایل روشن و قابل اثبات اجرای یک برنامه سلاح هسته ای در ایران، باید زنگ
های خطر
را به صدا در آورند.
این مقاله موجب بروز عکسالعملهای فوری شد. خانم موریل جرکنس،
نماینده مجلس فدرال بلژیک از حزب سبز فرانسوی زبان، «اکولو»، از خانم لورت
اونکلینس، وزیر سوسیالیست وقت که سازمان امنیت کشور نیز در تحت قیومت او بود،
تقاضای پاسخگویی به پرسش خود در این باره شد. وزیر در ابتدا پاسخ خوبی نداد.
کمیسیونی از سنا ماموریت یافت تا با همکاری «کمیته ر»، در باره اطلاعات درج شده در
مطبوعات، در نشست مشترکی در سوم ماه مه گفتگو کنند. «کمیته دایمی ر» یک سازمان
جانبی مجلس فدرال بلژیک است که سرویس های اطلاعاتی، سازمان امنیت و سرویس اطلاعاتی
نیروهای مسلح ( معادل رکن
۲
در ارتش ایران ـ مترجم) را کنترل میکند. این کمیته کمتر از «کمیته پارلمانی پ» که
پلیس و خدمات آن را کنترل می کند، شناخته شده است. «کمیته ر» از آغاز پیدایش، خود
را مشغول و درگیر مبارزه با سرویس های اطلاعاتی کرد که مسلماً میخواستند کمترین
مزاحمتها و موی دماغ شدنهای ممکن را داشته باشند. البته انتظاری جز این هم از این
کمیته نمی رفت. در نشست روز
۳
ماه مه، کمیسیون سنا که کارهای «کمیته ر» را دنبال می کرد، خواستار اطلاعاتی در
باره پرونده شرکت «ا پ س ی» شد. در همان روز «کمیته ر» تصمیم گرفت برای تحقیق و
رسیدگی به فعالیت های سازمان امنیت ملی، پرونده ای را تشکیل دهد. در طی
۱۲
سال موجودیت «کمیته ر»، این تصمیم، شامل بدترین درگیری در بین کمیته و سازمان امنیت
شد. در این باره، «کمیته ر» هر مدرکی را که درخواست می کند، دریافت نمیکند. به
ناچار برای اولین بار پس از تاسیس آن، به دو راه دیگری که قانون به وی اجازه می
دهد، متوسل میشود. دستور می دهد تا مدارک ضبط شوند و سه تن از اعضای کارمندان
سازمان امنیت به وسیله ماموران اجرایی و با در دست داشتن حکم جلب به دادگستری احضار
شوند. این شیوهها به کمیته اجازه میدهند تا شناختی از کارهای انجام شده پیدا کند
و به تهیه گزارش خود برای تقدیم به سنا و
آگاه ساختن سناتورها پایان دهد. سنا در پایان ژانویه۲۰۰۶
گزارش را دریافت میکند. سناتورها از خواندن گزارش آنچنان بهت زده میشوند که بدون
اتلاف وقت، تصمیم به برگزاری کنفرانس مطبوعاتی میگیرند. کاری که خیلی غیرعادی بود.
ک. داسن که رهبر امنیت ملی بود، احساس کرد که موقعیتش سخت به خطر افتاده است. او
پیش از تشکیل کنفرانس مطبوعاتی استعفا داد. او میگوید که پرونده شرکت «ا پ س ی»،
به طور رسمی، سبب استعفایش نیست و دلایل شخصی برای این کار خود میتراشد. او در
دفتر وزیر کشور وقت، پاتریک دووال از حزب لیبرال هلندی زبان بلژیک، کار تازهای با
عنوان " کارشناس ویژه جنبههای اروپایی و بینالمللی سیاست امنیتی و مهاجرت "،
پیدا می کند. مدتی بود که ک. داسن با وزیر مربوطه اش، خانم لورت اونکلینس، بگو مگو
داشت و در کشمکش بود. ظاهرا، پرونده شرکت «ا پ س ی» قطره آبی بود که گلدان را لبریز
کرد. هر قدر که استعفای او استثنایی و ویژه بود، به همان اندازه هم محتوی گزارش
«کمیته ر» خیلی اهمیت داشت. چند تا از آنها را برایتان میآورم.
در ۱۵ژوئیه ۲۰۰۴، اداره امنیت ملی بلژیک یادداشتی را از سفارت ایالات متحده آمریکا در بروکسل دریافت میکند. نامه حاوی مدرکی رده بندی شده محرمانه بود. این یادداشت نام اصلی و اختصاری شرکتی را نوشته بود که میخواست به ایران موادی را صادر کند که دارای مصرف دوگانه است و از مقامات بلژیکی خواهش کرده بود تا در این کار مداخله کنند: « در راستای همکاری تنگاتنگ ما در راه اهداف عدم گسترش موشک ها، مایلیم در باره یک پرونده گسترش سلاح های هسته ای قوی، به شما هشدار دهیم و از دولت شما برای انجام یک بازرسی در این باره درخواست کمک کنیم. ایالات متحده اطلاعاتی در دست دارد که نشان میدهند یک شرکت ایرانی تلاش میکند دستگاه پرس ایزوستاتیک با دمای خیلی بالا را از یک شرکت بلژیکی بنام « شرکت سهامی عام و بینالمللی مهندسی سیستمهای پرس ـ ( EPSI ) به دست آورد. دستگاههای پرس ایزوستاتیک گرم میتوانند در ساختن دماغه موشک های حامل مواد هسته ای و در کورههای لوله سازی، برای موتورهای این موشک ها به کار روند. آنها هم چنین میتوانند در شکل دادن به ورقه های فلزی، در بهتر شدن کیفیت قطعات فلزی ذوب شده و در قالب ریزی بهتر به کار روند. به طور خاص، ما مصرانه از دولت شما میخواهیم تا با تمام اقدامات لازم، از جمله با یک کنترل همه جانبه اطمینان دهد که حتی در خواب هم، جوهر و ذات بلژیکی ها با کمک به برنامه های گسترش موشکی ایرانیان سازگار نیست. به زبان ساده، ایران میخواهد از یک شرکت تولیدی کوچک واقع در تمز، موادی را خریداری کند که در ساختن موشک های هسته ای مورد بهره برداری قرار گیرند.
در باره این خبر می توان تصور کرد که سازمان امنیت ملی وارد کارزار شده و وزیر مربوطه خود را در جریان امر قرار داده باشد و با شرکت مورد نظر تماس گرفته و با تمام ادارات مربوطه، نشستی را ترتیب داده باشد. هیچ کدام از این کارها صورت نگرفته است.
رئیس
سازمان امنیت ملی فکر میکرد که آمریکائیان راست می گویند، اما در عین حال از نظر
دور
نمی داشت که نکند یک تلاش روبهانه و فریبکارانه به قصد آسیب رسانی به اقتصاد کشور
ما باشد. فردای آنروز به همکارانش ماموریت داد تا بیش از پیش در این باره تحقیق
کنند. هیچ کار دیگری به جز این نشد.
در ۶ سپتامبر ۲۰۰۴، در یک نشست کمیسیون منع گسترش سلاح های هسته ای، CANPAN، کمیسیونی که صدور پروانه صادرات در زمینههای فناوری هسته ای را بر گردن دارد، در باره پرونده یاد شده گفتگو به میان آمد. نماینده حاضر سازمان امنیت در این نشست به آگاهی رساند که شرکت «ا پ س ی» تلاش کرده است تا کنترل صادرات های مواد هسته ای به سوی ایران را دور بزند. بنا شده دفتر کمیسیون منع گسترش سلاح های هسته ای، به ادارات گمرگ ها بگوید تا هشیار باشند و آماده باش دهند.
در
۲۸
سپتامبر
۲۰۰۴،
گمرک یک پیام تارنمایی از
کمیسیون منع گسترش سلاح های هسته ای، مبنی بر درخواست انجام مراحل
اعمال شرایط فوقالعاده دریافت میکند. اطلاعات محرمانه این چنین بیان می شود: « در
زمان
نشست
کمیسیون،
یکی از حاضران عضو، اطلاعاتی را که محرمانه طبقه بندی شده بود، بین اعضا پخش کرد.
بنا به استناد به این اطلاعات، یک شرکت بلژیکی کوشش کرده بود تا قوانین صادراتی
بلژیک را در باره مواد هسته ای دور بزند. منبع اطلاعاتی این خبر، یک سرویس اطلاعاتی
خارجی است».
کمیسیون منع گسترش سلاح های هسته ای، در همان روز نشستی را برگزار
می کند. دوباره گمرگ غایب است. اما نماینده اداره امنیت ملی حضور دارد.
پرونده شرکت «ا پ س ی» بار دیگر مورد بررسی قرار میگیرد. دفتر
کمیسیون منع گسترش سلاح های هسته ای، تائید میکند که با اداره گمرک
تماس گرفته است و قرار شده این اداره بخشنامه ای را صادر کند. ظاهراً، این کار صورت
نگرفته است. پرونده دومی از
شرکت «ا پ س ی» در باره صادرات تازهای به سوی ایران، مورد بازبینی قرار گرفت. به
دلیل اینکه قطر دستگاه پرس بیش از
۱۵۲
میلی متر بوده، جواز صادرات داده نشده
است. میتوان در گزارش خواند که اعضا فکر میکردند
« خطر غیر قابل جبرانی وجود دارد و این تجهیزات یا به فعالیتهای سلاح های هسته ای
گره خورده اند و یا در یک فعالیت انفجاری هسته ای به کار می روند». خانم وزیر، این
نظر منفی را دنبال خواهد کرد.
در
۱
اکتبر
۲۰۰۴،
کمیسیون منع گسترش سلاح های هسته ای،
پیش نویس بخشنامه ای را در باره صادرات احتمالی یک دستگاه پرس
ایزوستاتیک به ایران می نویسد. در
۵
اکتبر، این پیش نویس بخشنامه برای نظرخواهی، به مقامات ذیصلاح منطقه ای در باره
اعطای پروانه صادرات، فرستاده
می شود. اداره گمرک توافق منطقه فلامان را دریافت می کند، اما هیچ گونه عکسالعملی
از سوی منطقه والونی دیده نمی شود. سرانجام پس از گذشت نزدیک به سه ماه از اخطار
آمریکائیان، سازمان امنیت اولین گزارشی را که میگوید، به احتمال زیاد شرکت «ا پ س
ی» تلاش میکند با پایین آوردن موقتی قطر دستگاههای پرس، بازرسی گمرک را دور بزند،
نهایی کرد. این فرآیند همچنین به لحاظ فنی امکان پذیر نیست. این گزارش همچنین گفت
که ایران از قوانین کشورهای مختلف اروپایی به خوبی آگاه است و از دور زدن کنترل های
گمرکی کوتاهی نمی کند. شگفتا که این گزارش شامل یک نتیجهگیری نمی شود.
کاسه صبر آمریکائیان لبریز می شود و دست به نوآوری تازهای می زنند. دوباره گزارش «کمیته ر» را در اینجا می آورم: « در ۲۸ اکتبر سال ۲۰۰۴، اداره گمرکات بلژیک با کاردار کمرگی سفارت آمریکا در بروکسل دیدار می کند. کاردار آمریکایی یک یادداشت کوتاه و محرمانه ای را به همتای بلژیکی خود می دهد. بنا به این مدارک، شرکت «ا پ س ی» درست در همان روز در حین فرستادن یک دستگاه فشار ایزوستاتیک سرد به یک شرکت ایرانی بود. قرار بود، حمل آن با کامیون صورت بگیرد. ابتکار جالبی بود. میشود چنین پنداشت که آمریکایی ها به اندازه کافی منتظر مانده اند تا سازمان امنیت بلژیک دست به عمل شود و بالاخره ترجیح داده اند، پرونده را مستقیماً به سرویس های گمرکی ما بفرستند.
صورت جلسه « کمیته ر » را در اینجا بازنگری میکنیم:
« پس از آن، به پنج شعبه گمرکی که عموماشرکت «ا پ س ی» برای کسب استعلام صادرات تولیدات به آنها مراجعه کرده بود،(Saint-Nicolas, Anvers, Zaventem, Meer et Malines)، از پیش اخطار داده شده بود و از آنها خواسته شده بود تا جلوی ارسال محموله را بگیرند.
در ۲۹ اکتبر، سازمان امنیت یک اخطاریه تازهای را از سوی آمریکایی ها دریافت میکند.
در ۳ نوامبر ۲۰۰۴، شرکت «ا پ س ی» یک دستگاه پرس ایزوستاتیک با کامیونی از طریق اداره گمرک ایناتن «واقع در استان لیژ در منطقه والونی بلژیک ـ مترجم» روانه میکند. بنا به اسناد ، بار دستگاه پرس به مقصد یک شرکت صنایع هوایی ایرانی بارگیری شده بود. یک نامه به زبان فلامان به همراه دستگاه بود که توضیح میداد مواد مورد صدور دارای استفاده دوگانه نیست و بنابر این نیازی به پروانه صادراتی نیست.
در
۱۹
نوامبر
۲۰۰۴،
اداره گمرکات، پیامی ایمیلی برایCANPAN
می فرستد. نامه گمرک با اشاره به نامه
۲۸
سپتامبر
۲۰۰۴،
از این کمیسیون میپرسد که آیا شرکت مورد نظر در
« واس لند » واقع است؟ پاسخ کمیته مزبور، در
۲۲
نوامبر
۲۰۰۴،
به این پرسش، آری است.
بنا به تحقیقاتی که اداره گمرکات و مالیات غیر مستقیم در شرکت «ا پ س ی» انجام داد، چنین نتیجهگیری کرد که کوچکترین ردپایی از خلافکاری وجود ندارد. لزومی به اعمال فرایند « همه را بگیرید» نیست. ماده مذکور در نهایت قانونی سفارش، جا بجا و صادر شده بود. چون که هیچ محصولی با قصد استفاده دوگانه در بین محموله وجود ندارد، پس هیچ گونه نیازی به مجوز صادراتی نیست».
گمرک در پاسخش به «کمیته ر» با تحکم توضیح داد. دستگاه پرس به قطر ۱۵۰ میلی متر بود و بنابر این نیازی به پروانه نداشت. این دستگاه میتواند پره های توربین های هواپیماها را در برابر عملیات حرارتی با فشارهای خیلی زیاد مقاوم کند. آیا گمرگ این دستگاه پرس را دیده و بررسی کرده بود که قطر آن ۱۵۰ میلی متر و نه ۱۵۳ میلی متر است؟ در حالت دوم، ماده مربوطه دارای کاربردی دوگانه است و تابع قانون کسب جواز می باشد. شرکت «ا پ س ی» خود را در اتهام یک خشونت شدید خواهد دید و کشور ما در دیدگاه همه جوامع بینالمللی، چهره کاملاً ناشایستی در زمینه گسترش هسته ای به خود خواهد گرفت.
نه. پاسخ نه است. گمرک کامیونی را که راهی ایران بود، بازرسی نکرده و دستگاه فشار را ندیده بود. گزارش «کمیته ر» در باره این نکته روشن است. دیدیه رندرس، وزیر مربوطه از حزب لیبرال فرانسه زبان مجبور شد در زمان دیرتری، در برابر مجلس فدرال به این امر اعتراف کند.
سازمان امنیت، چه کار دیگری در باره این پرونده انجام داد؟ هرگز به آمریکائیان پاسخی نداد. در ۲۵ نوامبر ۲۰۰۴، گزارش دوم خودش را در حالی که دستگاه فشار از محل خارج شده بود، نوشت. در آن گزارش آمده بود که شرکت «ا پ س ی» یک دستگاه فشار کوچک به ایران صادر کرده است که کاربر نهایی آن در ایران، صنایع هوایی میباشد و برای ساختن پروانه های توربین های هواپیماها به کار خواهد رفت. گزارش «کمیته ر» میگوید: «بنا به گزارش آمده، توضیحات داده شده، معتبر است». آیا این شگفت انگیز نیست؟ هر کسی که کمی پرونده ایران را پیگیری کرده باشد، میداند که مرز بین بخش صلح آمیزی و بخش نظامی گری، از مو هم باریکتر است و مواد فروخته شده به صنایع هوایی ایران می توانند، دو روز دیگر، سر از جای دیگری در بیاورند. اعتماد کردن به گواهی استفاده نهایی در صنعت هوایی ایران، ساده انگاری است. سازمان امنیت بلژیک، به نوبه خود، هیچ اشکالی در این کار ندید.
«کمیته ر» به طور رو در رو به سازمان امنیت حمله میکند. در گزارش نهایی خود به او ایراد میگیرد که توجهی به اطلاعات رسیده از آمریکائیان نکرده است. تجزیه و تحلیل این سازمان را در باره اطلاعات داده شده، ناکافی ارزیابی میکند. او باید این اطلاعات را به همه مقامات در گیر پرونده منتقل میکرد. علاوه بر آن، سازمان امنیت باید در باره دلیل صادراتی که از طریق اداره گمرک « ایناتان» صورت گرفته و شرکت «ا پ س ی» تا کنون هر گز با آنجا کار نکرده، تحقیق میکرد. اما بدتر از آن هم هنوز در راه بود. «کمیته ر» پرسش نماینده پارلمان، خانم جرکنس و نیز پاسخ وزیر، خانم اونکلینس را خوانده بود. این پاسخ برای وزیر، به وسیله سازمان امنیت و در طی روند عادی خود، تهیه شده بود. موریل جرکنس در میان سئوال هایی که کرده بود، از جمله پرسیده بود که آیا سازمان امنیت از این صادرات آگاهی داشت؟ اداره امنیت به دفتر وزیر قبولانده بود که در جریان صادرات نبوده و وزیر هم همین حرفها را در پاسخ جرکنس گفته بود. به زبانی دیگر، سازمان امنیت به وزیر مربوطه خودش دروغ گفته بود. احتمالا اگر «کمیته ر» نبود، پرونده بایگانی میشد.
اما «کمیته ر» از زمانی که دماغش را در پرونده کرده بود، دریافته بود که سازمان امنیت دروغهای شاخداری را به وزیر بالا سر خود، تحویل داده است. چیزی که از آوردنش در گزارش خود کوتاهی نکرده است: « کمیته اعلام میکند که توضیحات داده شده در آغاز ماه مه سال ۲۰۰۵ از سوی سازمان امنیت به وزیر، ناقص بوده و در نتیجه کمتر با حقایق همخوانی دارد.(...) «کمیته ر» در نظر دارد که مسئولیت کارها را به دست گیرد و هیچ مدرکی را نگذارد از پرونده تحقیقات گم و گور شود و از آن بی کم و کاست، همان نتیجهای را بگیرد که در اوست، بهره برداری سیاسی آن توسط احزاب سیاسی هر چه که میخواهد باشد و هر کس هر طوری که میخواهد آن را تعبیر کند. یعنی باید دانست که سازمان امنیت به وزیر خودش، در باره این پرونده، همه حقایق را نگفته است». رئیس سازمان امنیت بلژیک به وزیر سرپرست خود در باره پرونده گسترش هسته ای در ایران دروغ می گوید؟ ک. داسن استعفا میدهد.
پیش از آنکه نتیجهگیری خودم را بنویسم، مایلم چند نکتهای را در باره گزارش «کمیته ر» بیان کنم. سازمان امنیت بیآنکه مژه ای بزند، پیوسته میگوید که برای این کار و منابع تدارکاتی برای کنترل دائم صادرات های حساس در چارچوب مبارزه علیه گسترش هسته ای، نیروی انسانی خیلی کمی را در اختیار دارد. بنا به نظر آن سازمان، سرویس های دیگر هم کارکنان و امکانات ناچیزی دارند. « بطور خلاصه، همه دست اندر کاران مربوطه بر این باورند که بلژیک در حال حاضر امکانات یک سیاست نیرومند عدم گسترش سلاح های هسته ای را ندارد زیرا حتی اگر طرح هایی از سال ۲۰۰۱ به بعد در نظر گرفته شده، متاسفانه وسایل مشخصی برای عملی شدن آن ها، کارها را پیگیری نمیکنند». در حالی که این کار به کارهای دیگر دولت های ما باید تقدم داشته باشد اما توضیحات داده شده در گزارش سازمان امنیت جای هیچ گونه تردیدی را نمیگذارد: « مسلم است که از سپتامبر ۲۰۰۱ امکاناتی برای تقویت مبارزه علیه تروریسم در نظر گرفته شد، اما جای بسی تأسف است که در همان زمان مبارزه علیه گسترش سلاح های هسته ای در سایه قرار گرفت، در حالی که از سال ۲۰۰۱ تا کنون، این مسأله بیش از هر وقت دیگری در روی صفحه شطرنج جهانی حضور دارد».
همچنین مایلم سخن را به شرکت «ا پ س ی» بسپارم. این شرکت با عصبانیت در رسانهها واکنش نشان داد. وقتی از توطئه سیا حرف می زد، کاملاً خود را درستکار و حق به جانب نشان می داد. آن دستگاه پرس هیچ کاربردی در برنامه هسته ای ایران ندارد.
صاحب شرکت «ا پ س ی» برای کنترل نصب دستگاهها دو بار به ایران رفت و هیچ چیز مشکوکی به نظرش نرسید. دستگاه فشار باید کار پیشگیرانه نگهداری قطعات هواپیما علیه فرسودگی فلزات را انجام دهد. حرفهای صاحب شرکت «ا پ س ی» را که در هفته نامه « تراندس» در ۹ فوریه ۲۰۰۶ به چاپ رسیده است، در اینجا می آوریم: « قبلاً رابطه ما با سازمان امنیت عالی بود. معمولا، آنها می بایست ما را با خبر میکردند و ما هم در آن صورت یک راه حلی پیدا می کردیم». شرکت «ا پ س ی» از دانشگاه شهر گنت خواست تا یک کار پژوهشی انجام دهد که بر طبق آن به نتیجهگیری زیر رسید: هیچ جای ملالی نیست. اما اگر حق با شرکت «ا پ س ی» بود، پس چرا این دستگاه فشار از راه گمرگ ایناتن، پست گمرکی که شرکت «ا پ س ی» هر گز از آن استفاده نکرده بود، گذشته است؟ چرا سیا بارها به کشور ما با چنین تاکیدی هشدار داد؟ فقط برای به خاک مالیدن پشت یک شرکت کوچک سی نفره؟ این پرونده با تحکم شدیدی، بیکفایتی و شکست کل دستگاهها و سیستمهایی را که به حکومت ما در زمینه مبارزه با گسترش سلاح های هسته ای و نیاز به کنترل این سیاست به وسیله رسانهها و مجلس اختصاص دارند، نشان میدهد.
بخش دهم
درس هایی از پرونده «ا.پ.س.ی.»
مسائل مربوط به مراقبت و نگهداری در بخش گسترش سلاح های هسته ای، تنها چیزهایی مانند راکتورهای هسته ای و سوخت های هسته ای نیستند که توسط مردم عادی شناخته شده اند. هر کس که بخواهد یک موشک بالستیکی مجهز به کلاهک هسته ای بسازد، باید از قطعات و فناوری بسیار زیادی برخوردار باشد. کشورهایی که می خواهند سلاح های هسته ای بسازند، آنها را از طریق شرکت های تحت پوشش و حمایت شده که در بسیاری از کشورها پراکنده اند، تهیه می کنند. پاکستان چنین روندی را طی نمود، بالطبع ایران نیز همین کار را کرد. امروزه هر کسی میداند که ساخت یک راکتور هسته ای و یا کارخانه فرآوری در کشورهایی مانند ایران و کره شمالی غیر ممکن است. بنابراین باید گام به گام کار کرد. شرکت های خرده پا و متوسط در تیر رس قرار دارند و قطعاً این کار شامل حال آن هایی که مانند «ا.پ.س.ی.» محصولات فناوری بالایی را پیشنهاد می کنند، هم می شود. علی رغم اینکه آمریکایی ها بارها به خوبی به ما هشدار دادند اما صادرات صورت گرفت. چرا ما به هشدارهای آمریکایی ها ترتیب اثری ندادیم؟
· شیوه واکنش سازمان امنیت ملی دور از انتظار بود. در حالی که قانون به صراحت آن اداره را برای مبارزه با گسترش سلاح های هسته ای مامور کرده بود اما به آشکارا، کارش ناشیانه و غیر خرفه ای صاف و پوست کنده بود. آیا از سالها پیش، در به همین پاشنه می چرخد؟ اگر این چنین است، پس به احتمال قوی در کمال بیخبری ما، مواد مهم و حساسی به سوی ایران و پاکستان بارگیری شده است. آیا شرایط از آن تاریخ ببعد بهتر شده است؟ با اطمینان خاطر پاسخ دادن به این پرسش ناممکن است. گرچه یک پرونده ای که اخیراً مورد تحقیق «کمیته ر» قرار گرفت، ما را به این درک وا میدارد که کارها رو به بهبودی هستند. دوباره در این باره سخن خواهیم گفت.
· سازمان امنیت در باره چنین موضوع حساسی به وزیر خودش دروغ گفت. از آن بدتر اینکه این دروغ در پاسخ رسمی وزیر مسئول به نماینده مجلس هم آمده بود. مسلما، میتوان گفت که این امور موجب شد تا سر ارباب بزرگ سازمان امنیت به پایین بیافتد، اما چقدر دروغهای دیگر هستند که هنوز تشخیص داده نشده اند؟ این کارها سبب شد تا تیرگی و نا شفافی مقررات در داخل خود سازمان امنیت ریشهای و پایهای شود. آیا این ایراد برطرف شده است؟
· در باره گمرک چه باید گفت؟ یک هفته طول کشید تا آنها یک پیش نویس بخشنامه ای را به ناحیه ها تسلیم کنند، ( بلژیک از سه ناحیه یا منطقه والون، فلامان و بروکسل تشکیل شده است. ـ مترجم) آنها فقط چند اداره گمرکی را از این امر آگاه ساختند و آن هم پس از دخالت آمریکائیان بود. «ا.پ.س.ی.» دستگاههای پرس خود را از طریق ادارهای صادر کرده بود که هر گز سابقه نداشت و این اداره حتی گمرک معروف «اینآتان» واقع در کمون «رارئن» در بخش آلمانی زبان والونی در استان لیژ ـ مترجم) را هم با خبر نکرد. گمرک ها فقط به بررسی مدارک بسنده کردند. خود کالا ها را کنترل نکردند. علاوه بر همه این ها، نوشتند که همه چیز با قوانین مطابقت میکند.
· آیا روابط بین ادارات مربوطه خوب است؟ بی گمان نه. و اما در باره ارتباطات بین سازمان امنیت، نواحی و گمرکات باید گفت که رابطه آن ها خیلی خوب نبود و به ویژه در باره گسترش هسته ای چندان چنگی به دل نمیزد.
· انتقاد منطقه فلامان چه بود؟ چگونه میتوان در سیاست صادراتی شرکت های خودی، به بهترین شکل به آنها کمک کرد؟
فقط دورنمای اقتصادی برای گردانندگان این منطقه جالب توجه است. این هدف به خودی خود، عالی است. اما از گوشه دیگری هم باید به این رویکرد نگاه کرد: ما چگونه میتوانیم از کار یک بنگاه تجاری فلامان که آگاهانه یا ناآگاهانه آماده شرکت در مسابقه گسترش سلاح های هسته ای است، جلوگیری کنیم؟ مطالعه بخشهایی از گزارش هایCANPAN به من فرصت داد تا بفهمم که نماینده منطقه فلامان، این موضوعات را از دیدی خیلی جدی نگاه میکرده است. تنها چیزی که به چشم او می آمد، تجارت بود. مقررات فدرال در باره منع گسترش هسته ای برای منطقه فلامان، اغلب یک سد بود. به طور مشروح به آن خواهم پرداخت.
· سازمان امنیت تمام کارها را کرد تا از زیر کنترل «کمیته ر» در رود. خوشبختانه این کمیته خوب مقاومت کرد. بین این دو دستگاه اداری همیشه کشمکش بوده است. از سنا خواسته شد که بررسی برخوردهای گوناگون آن دو را با دقت تمام بر عهده بگیرد.
· اگر این مسأله به عنوان مسأله روز مطرح شد، ما آن را مدیون سه نفر هستیم. یک روزنامه نگار، یک نماینده مجلس که سئوال درستی را در پارلمان طرح کرد و «کمیته ر» که پرونده را در تمام گوشه و کنار کشور و همه سوراخ و سنبه ها، بررسی و زیر و رو کرد. «کمیته ر» با این کار، بار دیگر لزوم و به درد خور بودن خود را نشان داد. این کمیته مانند «کمیته پلیس» وسیله مطمئنی است که به کمک آن مجلس می تواند، دولت را کنترل کند. باید از خود پرسید آیا برای ما بهتر نخواهد بود که در کنار «کمیته ر» و « کمیته پ»، کمیته های دیگری، مانند کمیته ای در باره صادرات هم باشند؟
·
تمام این کارها در سطح بینالمللی و در جایی که پرونده هسته ای
ایران اغلب در رسانهها مطرح بود، جریان داشت. در ماه مه
۲۰۰۵،
در زمانی که رسانههای همگانی به پرونده «ا.پ.س.ی.» به طور گسترده می پرداختند، در
نیویورک کنفرانس بررسی مقررات منع گسترش هسته ای دایر بود که در هر پنج سال برگزار
میشود. و نیز در همان هنگام بود که مذاکرات طولانی بین آژانس بینالمللی انرژی
اتمی و کشورهای گوناگون از یک سوی و ایران از سوی دیگر، در باره احتمال غنی سازی
اورانیوم در گرفت. در بلژیک هم، کانون گفتگوها در باره گسترش هسته ای شعلهور بود.
در
۱۲
ژانویه
۲۰۰۵،
« دیرک واندر مالن» از حزب سوسیالیست های فلامان، موریل جرکنس از حزب سبز اکولو و
چند تن از همتا های آنان لایحه ای را در باره گسترش سلاح های هسته ای، تقدیم مجلس
کردند. این متن چند ماه بعد به تصویب رسید. در
۱۷مارس
سال
۲۰۰۵،
یک سمینار در باره گسترش سلاح های کشتار جمعی، در بروکسل برگزار شد. انگشت « کارل
دو گوگت» از حزب لیبرال فلامان و وزیر امور خارجه بلژیک، بی هیچ ملاحظه ای و به
صراحت، ایران را نشانه گرفت: « ایران باید به خوبی درک کند که اگر دوباره غنی سازی
اورانیوم را از سر گیرد، خود را در برابر خطر مراقبت های ویژه شورای امنیت سازمان
ملل خواهد یافت».
چند ماه پیش از آن، علیرغم هشدارهای آمریکائیان و با وجود اینکه همه ادارات مربوطه
کشور از پرونده آگاهی داشتند، یک شرکت کوچک بلژیکی مواد حساسی را به ایران صادر
کرده بود. انگار که دو دنیا به موازات هم وجود داشتند. یکی دنیایی که آشکار و قابل
دید است، جایی که هر چه در آن اعلام می شود، زیبا و بی سر و صدا و بی خر و پف و
گزافهگویی است، دیگری دنیایی است که خود را در پشت این گفتهها پنهان میکند، جایی
که تصمیمات واقعی گرفته میشوند. هیچ پرونده ای از این جهان دوم نمیتواند در جهان
اول هویدا شود، مگر به مرحمت اینکه خبری در رسانهها نشت کند. خوب، آیا همیشه این
چنین است؟ آیا نباید از خود پرسید که احتمالاً باز هم پرونده های دیگری از این قماش
وجود دارند؟
· یک بار دیگر در کشور ما یک افتضاح و آبرو ریزی برای رسیدن به پیشرفتهایی که از لحاظ سیاسی به پیش می بریم، رخ داد. فقط پس از کارهای «ا.پ.س.ی.» بود که سازمان امنیت ملی، این نوع پرونده ها را جدیتر گرفت و ارتباطات بین ادارات ذینفع را بهتر کرد.
· مانند پرونده آلستوم، این بار نیز آمریکائیان بودند که همه چیز را رو کردند. حتی این پرونده را عمیقاً پیگیری میکردند. آنان میدانستند که «ا.پ.س.ی.» کی وارد عملیات صادراتی خواهد شد. آنان چگونه عمل کردند؟ آمریکائیان در پرونده های صادرات کشورهای دیگر هم سنگ اندازی و کارشکنی میکنند. این افراد همه چیز را میدانند! آنان چگونه این کارها را می کنند؟ سازمان سیا در همه آنجا هایی که شامل برنامه هسته ای ایران می شوند، شنود گذاشته است، کاری که به او کمک میکند تا بفهمد به چه بنگاه های خارجی، تولیدات حساس و مهم سفارش داده شده است. آیا سیا بعضی از ادارات همگانی و دولتی و شرکت های مهم را در این بلژیک هم، شنود می کند؟ این پرسش نگران کننده و ترسناک است. سیا به غیر از این به چه چیزهای دیگری در کشور ما شنود می کند؟ به کارمندانی که پرونده هایی از این قبیل را مدیریت می کنند؟ شرکت هایی که در بخشهای دیگری فعالیت می کنند؟ پرسش های گوناگون و مهم دیگری که بلافاصله دولت و پارلمان به گرد آنها حلقه زده و توجه کردند.
بخش پایانی یازدهم
از شهر «هال» در استان برابان فلامان نشین بلژیک تا ایران
چند سال پس از پرونده «ا.پ.س.ی.»، یک عمل دیگر صادراتی در زمینه
گسترش هسته ای که شامل مواد با فناوری خیلی مهم بود و توسط شرکتی نه چندان بزرگ
صورت گرفته بود، مقامات دولتی بلژیک را لرزاند. اما این بار، ادارات مربوطه کارهای
خود را به درستی انجام داده بودند.این مسأله از طریق مقالهای در جراید افشا نشد،
بلکه به وسیله یک پرسش خیلی عام در باره صادرات مواد هسته ای از طرف خانم « تین
واندر اشتراتن» از حزب سبز بلژیک، بخش هلندی زبان ( گرون) از وزیر آب و هو و انرژی،
آقای پاول مانیت ( ار حزب سوسیالیست فرانسه زبان) صورت گرفت. پاسخ وی یک گزاره
کوتاه و گنگ در باره بازنگری یک تصمیم گیری بود. خانم واندر اشتراتن با توجه به
چیزهایی که بو برده بود، پرسش دوم خودش را بر مبنای این اطلاعات، مشخص تر کرد. بخش
زیادی از حرفهای او را در اینجا میآورم: « در سال
۲۰۰۵،
کمیسیون
ناظر بر
منع گسترش سلاح های هسته ای،
در باره صادرات یک گرافیت قرص مانند به ایران نظریه ای منفی داد. در حالی که پیش از
آن، بر مبنای اطلاعات تکمیلی، در همین باره نظر مثبت داده بود. چون در صادرات قرص
گرافیت، تا آن جایی که من سراغ دارم، قانون و مقررات مربوط به انتقال مواد هسته ای
رعایت نشده است و در کار قرص های هسته ای، امر خلافی روی داده است، پرسش های زیادی
برای من مطرح میشود.
علاوه بر آن، ممکن است که این دستگاه در فاصله زمانی دو نظر مثبت و
منفی، صادر شده باشد یا که شرکت مزبور، در صورت ممنوعیت صادرات، تلاش کرده باشد
کاری علیه دولت انجام دهد تا بتواند تقاضای ضرر و زیان بکند». خانم نماینده اطلاعات
بیشتری را در باره این پرونده از وزیر خواست.
وزیر پاسخ مبسوطی داد: « همه مشکلات از آنجا ناشی میشود که سفارش اولیه تغییر داده
شده است. مطابق محتویات مندرج در قرارداد اصلی بین صادر کننده و مشتری ایرانی وی،
جای هیچگونه خطری برای استفاده هسته ای، ناشی از تحویل ماشینهای قرصی شکل گرافیت
وجود ندارد. این دستگاههای قرصی گرافیت در سیاهه صادرات هسته ای نوشته نشده اند.
کمیسیون
ناظر بر
منع گسترش سلاح های هسته ای
نظرش را بر مبنای اطلاعات موجود در سفارش اولیه داده بود.
کمیسیون مزبور به این نتیجه رسید که خطر گسترش هسته ای وجود ندارد. صادر کننده، یک
سال پس از آن، نامهای را از مشتری ایرانی خود دریافت کرد که به دلیل تغییرات لازم
و اجباری در تکنیک های ماشین، درخواست تصحیح و تغییر در سفارشنامه خود کرده بود. در
چارچوب درخواست ترکیبی فوقالعاده از سوی مشتری ایرانی، صادر کننده درخواست تازه را
از نو در اختیار کمیسیون ناظر بر عدم گسترش سلاح های هسته ای گذاشت. استفاده از قرص
گرافیت در گزارش نهایی آمده بود. با مبنا قرار دادن داده های تکمیلی و مشروحی که
اعضای کمیسیون ناظر از سوی صادر کننده دریافت کردند، این افراد فکر کردند که واقعا
خطر استفاده هسته ای در سفارش تغییر یافته و ترکیبات الحاقی و اضافی موجود است. به
دلیل تغییرات مصرانه در فنون و قطعات تکمیلی، دستگاه پرس دیگر نمیتوانست گرافیت ها
را پرس کند، بلکه به خوبی به درد اورانیوم می خورد. بنابر این با توجه به نظر منفی
کمیسیون ناظر بر عدم گسترش سلاح های هسته ای، صدور پروانه پذیرفته نشد. تجهیزات
پایهای تحویل داده شده بودند، اما بدون بقیه اجزا و ترکیبات تکمیل کننده، غیر قابل
استفاده بودند. تغییری در ماشین داده نشد و هر گز ملحقات آن که در کارهای هسته ای
کاربرد داشته باشند، صادر نشدند. هیچ خلافی صورت نگرفته بود. صادراتچی کاملاً در
تحقیقات «کمیسیون» و در دادن اطلاعات به آژانس بینالمللی انرژی اتمی همکاری کرده
بود. از آن پس، دیگر جای سئوالی برای ارتکاب خلافی نسبت به پیمان های « اوراتم»،
منع سلاح های هسته ای، آئین نامههای گروه تهیه کنندگان و فروشندگان هسته ای،
قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل در باره ایران یا مقررات آژانس بینالمللی
انرژی اتمی باقی نماند.
« تین واندر اشتراتن» دست به ابتکار تازهای زد و با نوشتن نامهای به « آرمان دو
دوکر»، رئیس مجلس سنا و هم چنین به رئیس کمیسیون منع گسترش سلاح های هسته ای که با
«کمیته ر» در کنترل سرویس های اطلاعاتی و سازمان امنیت همکاری می کند، از آنان
خواست تا این امور را از نزدیک بررسی کرده و با دقت بیشتری پیگیری کنند.
«آرمان دو دوکر» در پاسخ گفت که از دید او همه چیز به حالت عادی و معمولی خود به پیش رفته است، اما با این حال از «کمیته ر» خواسته بود تا در این باره بررسی کند. این کمیته گزارشی را در ۸ ژوئن ۲۰۱۰ ارائه داد. گزارش، پاسخ وزیر را تائید کرد که می گفت، این بار سازمان امنیت، همانند سرویس اطلاعات نظامی و رکن ۲ ارتش، همگی کار خود را به درستی انجام داده اند. آنها اطلاعات خواسته شده در باره پرونده را در اختیار اعضای CANPAN و وزیر دادگستری گذاشته بودند. به نظر میرسد که سرویس های اطلاعاتی ما از امور «ا.پ.س.ی.» عبرت گرفته بودند. با این وجود، «کمیته ر» اشاره کرد که سرویس اطلاعات نظامی، کارکنان خیلی کمی برای پیگیری گسترش هسته ای دارد. بالاخره، «کمیته ر» خواهان نتیجه حاصل از همکاری های بین سرویس های اطلاعاتی، کمیسیون منع گسترش سلاح های هسته ای و مقامات منطقه ای شد. می بایست امیدوار می بود که این گزارش پیگیری پیوسته و همیشگی و حرفهای سرویس های اطلاعاتی ما در زمینه گسترش هسته ای را روشنتر توضیح دهد. در شرایط ویژه ای، همه چیز آن طوری که باید، به پیش رفته بود. در ضمن، باید چندین درس جالب دیگری از آن گرفت.
شرکت سهامی عام « کورتوا» که دستگاه را به ایران صادر کرده بود و در شهر هال واقع است، به ابتکار و میل خود، «کمیته» CANPAN را از یک مورد که به زیانش بود، آگاه ساخت.
این شرکت میتوانست به خوبی و خوشی ترکیبات تازه را، پنهانی به ایران بفرستد و آب هم از آب تکان نخورد و در آمد خوبی عایدش شود. اما این کار را نکرد. با علم به اینکه این قرارداد مورد قبول واقع نخواهد شد و سودی را در بر نخواهد داشت، ترجیح داد مقامات را مطلع کند. و این چیزی است که روی داد. این حالت نشان میدهد، گر چه تعداد زیادی از شرکت هایی که در این کتاب از آنها نام برده شده است، رفتار خوشایندی ندارند و قابل انتقادند، مسلما، آنهایی هم هستند که میخواهند با شناخت و آگاهانه، قانون را رعایت کنند. شاید این شیوه مقرون به صرفه باشد، زیرا وسیلهای برای شرکت کورتوا است تا اعتماد کارکنان دولتی را جلب کند و از آن برای صادرات های دیگر استفاده کند و خودش را خوش سابقه نشان دهد و وجهه اش را حفظ کند. هر چه که باشد، کلاهمان را به احترام کورتوا برمی داریم.
درس دوم: همانطوری که در بخش پاکستان دیدیم، بعضی کشورها از هیچ کاری کوتاهی نمیکنند و همه راههای فناوری و مهندسی را در همه جای دنیا میروند تا برای خودشان قطعه به قطعه و ذره به ذره، به اجزا و ترکیبات لازم برای آرزوهای یک برنامه هسته ای برسند. این پرونده کاملاً مثال خوبی است. شرکتی که به کورتوا سفارش ساخت دستگاهها را داده بود، صنایع گرافیت خراسان واقع در شهر مشهد بود. اطلاعات خیلی ناچیزی در باره این شرکت میتوان در انترنت پیدا کرد. این شرکت ایرانی، یک ماشین قرصی شکل گرافیت سفارش داده بود، اما درواقع نیازی به این دستگاه پرس نداشت. هدف ایران پرس کردن اورانیوم بود. این کار را میتوان نوعی فریب کاری و خلاف کاری نامید. باید توجه داشت که کارشناسان CANPAN تأیید کرده بودند، قطعات یدکی که شرکت یاد شده لازم داشت، برای تبدیل دستگاه پرس گرافیت به دستگاه پرس اورانیوم بود که به آسانی می شد در بازارهای جهانی تهیه کرد. به زبان دیگر، یک شرکت ایرانی که کسی اعتمادی به آن ندارد و غلط انداز است، میتواند یک دستگاه را که هیچگونه خطری ندارد از یک کشور و مقداری از وسایل جانبی آن را که میتوانند تغییری در کارکرد دستگاه مزبور به وجود بیاورند، از کشور دیگری بخرد و سپس از ترکیب و تغییرات آن ها، به عنوان دستگاهی برای تهیه سلاح های هسته ای استفاده کند. شبکه عبد القادر خان تجربه زیادی برای چنین بازی هایی داشت. او استاد این کار بود و این حالت خاص نشان میدهد که ایرانیان هم به نحو احسن به این مسأله احاطه کامل دارند. یک صورت جلسهCANPAN به آشکارا آن را بیان می کند: «هم چنین آژانس بینالمللی انرژی اتمی میداند که تجهیزات به گیرنده های قابل اعتمادی در ایران تحویل داده شدهاند، اما بالاخره آنها به بخشی از برنامه هسته ای ایران تبدیل شده اند».
زیرکونیوم و ایریدیوم ( iridium & Zirconium):
در اکتبر ۲۰۱۰، پس از تعطیلات تابستانی پارلمان، بازگشایی آن به سختی پیش می رفت. گفتگوهای تشکیل دولت تازه، همچنان در جریان بود و تعداد زیادی از نمایندگان تازه برگزیده شده در ماه ژوئن، هنوز از خود میپرسیدند که دقیقاً احکامشان شامل چه چیزهایی خواهند بود. یکی از نخستین پرسش های پارلمانی «کریستف کالوو» نماینده حزب سبز، بخش هلندی زبان (گرون) در باره صادرات های هسته ای بود. جای تعجب نیست از خواندن پاسخی که «پاول مانیت»، وزیر آب و هوا و انرژی به او می دهد، بفهمیم به تازگی دو تخلف صورت گرفته است که هر دو آن ها در باره ایران بوده است. یکی از این خلاف ها شامل پودر «زیرکونیوم» و دیگری اورانیوم فقیر شده بود. «پاول مانیت»، وزیر مربوطه در باره این پرونده خیلی گنگ بود. در این دو مورد، چیزی که تکان دهنده بود، اینکه کمیسیون منع گسترش سلاح های هسته ای،CANPAN، به دادگستری شکایت کرد.
کالوو سئوال دیگری را مطرح کرد و تحقیقی را هم خودش شروع کرد. در اینجا خلاصهای از این کار آورده می شود.
شرکت والونی « ام. د. اس. نوردیون» میخواست دستگاههای صنعتی « گاما گرافی» و رادیو ایزوتوپ ها (ایریدیوم) را به قصد فعالیتهای اندازهگیری های صنعتی به ایران صادر کند. می بایست این فراورده ها در کانتینرهای ویژه نگهداری ترکیبات اورانیوم فقیر شده، انبار و سپس به کشور بلژیک برگردانده می شدند.این آخرین نکته، به خودی خود مشکلی را ایجاد نمی کند. ایران مقادیر متنابعی از اورانیوم فقیر شده در اختیار دارد و از مقدار آن کاسته شده بود. مشکل این جا است که این دستگاههای صنعتی گاماگرافی ( رادیوگرافی با اشعه گاما به جای اشعه ایکس ـ مترجم) و رادیو ـ ایزوتوپ ها میتوانند برای کنترل موشک های بالیستیکی و هم چنین در تأسیسات غنی سازی هسته ای به کار روند. این چیزی است که دولت منطقه والون، کمیسیون منع گسترش سلاح های هسته ای (CANPAN) و سازمان امنیت نیز آن را تائید می کنند. بعلاوه، کمیت مورد نظر بسیار عظیم بود. شرکت ایرانی خریدار، « پرتو نمای طلوع» نام داشت که در پایتخت کشور، تهران، واقع است و بنا به گفته ایالات متحده و وزیر دفاع ما، با صنعت هسته ای رابطه دارد.
آمریکائیان نظر منفی خود را به ما دادند. دو
وزارتخانه دولتی و فدرال کشور، امور خارجه و دفاع هم نظرات منفی دادند. منطقه
والون در زمان مذاکرات در باره این پرونده در
کمیسیون منع گسترش سلاح های هسته ای،برای
ادای توضیحات دقیق تر، حضور نداشت. در همین دوران، شرکت والونی، پشتیبانی نوشتاری
نماینده منطقه فلامان را دریافت می کند. او با چنگ و دندان از این شرکت دفاع میکند
و حتی تا آنجا پیش میرود که میگوید
کمیسیون منع گسترش سلاح های هسته ای
صلاحیت آن را ندارد تا در این باره نظر بدهد. او موفق نمیشود، کسی برایش تره خرد
نمی کند و به حرفش وقعی نمیگذارد و
کمیسیون
CANPAN
نظر منفی خود را می دهد. اما نماینده منطقه فلامان
قول میدهد که این چیزها به همین جا پایان نخواهند یافت و بی پاسخ نخواهند ماند.
«آقای س. با لحن تندی گفت که تسلیم نامههایی به
کمیسیون منع گسترش سلاح های هسته ای
را
به کارکنان اداره خود قدغن خواهد کرد». « ام. د. اس. نوردیون» توجهی به نظرات منفی
نمی کند و انگار که چیزی اتفاق نیافتاده است، تولیدات به ایران صادر می شوند. این
شرکت یک کاغذ با سرلوحه منطقه والونی و هشدار دهنده، با مضمون گواهی عدم بازرسی به
محموله می چسباند. این یک مدرکی بود که نشان میداد کالاها بدون اجازه این منطقه
فدرال میتوانند صادر شوند.
«ام. د. اس. نوردیون» به یک اجازه نامه فدرال هم نیاز داشت که فاقد آن بود.
بنابر این، شرکت یاد شده، قانون فدرال را شکسته بود، کاری که دلیل تهیه و تسلیم
شکایتی به دادگاه از سوی دادستانی را توضیح می دهد. برای نخستین بار در کشور ما، با
توجه به اهمیت این جرم مسلم، دادستانی تصمیم به پیگیری پرونده می گیرد. تا آن زمان
هیچ شرکت بلژیکی به دلیل نقض قوانین در زمینه منع هسته ای، در دادگاه جنایی محاکمه
نشده بود. نام شرکت دیگر به مردم گفته نشد. « دوتید، روزنامه هلندی زبان بلژیک»
نوشته بود: « یک شرکت با اصلیت آفریقای جنوبی، از طریق بندر آنتورپن کالاهایی را به
ایران فرستاده بود. این کار در باره صادرات «زیرکونیوم» بدون پروانه بود.
«زیرکونیوم» فلزی است که مخصوصاً در آلیاژهای شامل قلع و برای قالبهای میله های
سوخت موجود در تأسیسات هسته ای به کار میرود. اگر «زیرکونیوم» برای خیلی از مردم
عادی نا آشنا است، اما توجه همه کسان مسئول کنترل صادرات حساس در زمینه گسترش هسته
ای را فوری به خود جلب می کند. دانشگاه آزاد بروکسل ( در اینجا آزاد به معنای آزادی
عقیده و بیان و فلسفه است و نه دانشگاه های آزاد ایران که پولی هستند و خبری از
آزادی در آنها نیست. مترجم)، پژوهشی را در باره این فلز در سال
۱۹۵۳
انجام داد و وزیر امور خارجه، آن را در سال
۱۹۵۹
از لحاظ گسترش هسته ای، در لیست موضوعات حساس و مورد توجه وارد کرد. به نظرم اصلاً
قابل قبول نیست که شرکت نامبرده نمیدانست که خطر گسترش هسته ای وجود دارد.
کمیسیون منع گسترش سلاح های هسته ای
به طور مخفیانه تحقیقی در این باره کرد. در سال
۲۰۰۸،
اداره امور مالی دولت فدرال،
بر اساس یک برگه رسید
به
کمیسیون منع گسترش سلاح
های هسته ای هشدار داد و بر طبق
همان برگه، شکایتی به دادگاه جنایی برده شد. این حالتهای استثنایی به ما نشان
میدهند که حتی اگر برنامه هسته ای ایرانیان در همه رسانهها مطرحند، هم چنان، بعضی
شرکت ها از تجارت با ایران پرهیز نمی کنند. تعدادی از خط قرمز رد نمی شوند، اما
تعداد دیگری به خوبی این کار را می کنند. بررسی پرونده های مربوط به این فصل به طور
مسلم و به آشکارا، نبود یک هماهنگی در بین مقامات و ادارات گوناگون در کشور ما را
نشان میدهد. امیدواریم که در سال
۲۰۱۲
با یک توافق همکاری جدی و محکم در بین ادارات و سازمان های مربوطه، به این مسائل
پایان داده شود.
پس گفتار:
(پیشینیان ما چه خوب گفتهاند: مترجمم و المامور و المعذور، گر چه گاهی با جملات آقای لوک باربه، نویسنده کتاب موافق نبودم، اما وجدان امانت داری حکم میکند که حرفهایش را بدون کوچکترین تغییر و سانسور، در اینجا بیاورم و قضاوت را به عهده خوانندگان بگذارم. فقط باید بگویم که نویسنده ما نه ایران شناس است و نه ایران را دیده و نه با ایرانیان زیادی در تماس است. ـ مترجم)
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد