جنگل فراموش شده!
از: جک لي
ترجمه: سام قندچي
در سحرگاه
در کنار ساحل،
نسيم آرامي از کنارم ميوزد،
به نرمي و در زير پاهايم.
خيره بر افق،
منتظر بر آمدن آفتاب.
عصر نو چه چيزي مياورد؟!
هنوز چکاوک ميخواند؟!
جائي که گلها در بهار غنچه ميکنند؟!
وقتي رؤياهاي ما بال ميگشايند؟!
آيا اين بار روح آزاد طنين ميافکند؟!
اميد، انتظار، و خيال!
پس از سحر،
من بايستي براي آن ستارگاني که در کنار ساحل مانده اند جستجو کنم؛
ستارگاني که به ساحل پرتاب شده اند
بوسيله او که به ستارگان خيره شده.
که دلش پر از عشق است و نازکي
(او اين ستارگان را با اشکهايش ميشويد.
سپس آنها را با انگشتانش پاک ميکند.)
در مرغزار جنگل فراموش شده،
بزم آماده است تا که شروع شود.
این شعر با نام «پاره سنگ» که تخلص جک لی بود برای اولین بار در سال 1989 درنشریه موندوس نووس به چاپ رسید.
جک لی در سال 1994 درگذشت.
متن اصلی این شعر را در سایت ایرانسکوب بخوانید
http://www.ghandchi.com/461-ForgottenForestEng.htm
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد