فارسی زبان ملی
ایرانیان است نه زبان «قوم فارس»!
از: شاهین نژاد
از دیرباز، زبان فارسی ابزار پیوند ایرانیان از فرارود تا اروند
رود بوده است و گنجینۀ ادبی ایرانیان در پیکر این زبان تنومند،
ساخته شده و به ما به ارث رسیده است. فارسی یکی از پایه های
بنیادین هویت ایرانی و یکپارچگی ملت ایران بوده و هست. این زبان
پس از حملۀ اعراب به ایران در پایان دورۀ ساسانیان، از زادگاه
خود یعنی خراسان بزرگ آغاز به گسترش کرد و با کنار زدن دیگر
زبانهای رایج سرزمینمان، به پل پیوندی میان میلیونها ایرانی بدل
شد که نقش فرهنگی و تاریخی خود را تا به امروز به بهترین نحو بر
دوش کشیده است.
در دو دهۀ گذشته حرکتهای هدایت شده از سوی بیگانگان در راستای
تحریک برخی از هموطنان غیر فارسی زبان بر ضد زبان ملی انجام شده
است. درخواست حقِ سخن گفتن به زبانهای مادری بهانه ای است که در
پشت آن، دشمنان ایران زبان فارسی را آماج یورشهای خود قرار می
دهند. هرچند فراگیری و سخن گفتن به زبان مادری در کنار زبان ملی
(فارسی) از حقوق ابتدایی هر شهروند ایرانی است ولی سنگر گرفتن
برخی جریانهای جدایی خواه در پشت این خواسته، به منظور سست کردن
پیوندهای ژرف تاریخی و عاطفی در میان ایرانیان، آشکار است. چاپ
هفته نامه ها و ماهنامه های ترکی زبان (مانند وارلیق و ندای
زنجان) در استانهای شمال باختری کشور و یا پخش رادیوی کرمانجی در
شمال خراسان برای کرد زبانان آن دیار، از نمونه های روشنِ بهره
گیری هممیهنان غیر فارسی زبان از رسانه های گروهی برای زنده
نگهداشتن زبانهای محلی است.
از آنجاییکه در قانون اساسی مشروطه و همچنین در قانون اساسی
جمهوری اسلامی، فراگیری و آموزش زبانهای محلی بلامانع شمرده شده
است هیچگاه در ایران، چه اکنون و چه پیش از انقلاب اسلامی،
فراگیری و آموزش زبانهای غیر فارسی محدودیتی نداشته است ولی
دولتها موظف به انجام آن نبوده اند. از اینرو کوششی نیز در این
زمینه ننموده اند و بخش خصوصی نیز گرایشی به ورود در این حوزه
نشان نداده است. اینکه برخی جریانها توقع آموزش زبانهای منطقه ای
را در مدارس برخی استانهای کشور دارند، نه دلسوزی برای زبانهای
منطقه ای که زمینه چینی برای ناتوان سازی و کمرنگ نمودن زبان
پیوندی همۀ مردم ایران یعنی فارسی می باشد. روشن است که اگر در
منطقه ای گرایش به آموزش و فراگیری زبان محلی باشد، این مهم باید
به همت مردم علاقه مند آن خطه رخ دهد و چشمداشت به دخالت دولت در
این مقوله، توقعی است که در چند دهه گذشته، آزمون خود را پس داده
است و پیامد مثبتی نداشته است.
محفلهای بسیار کوچک ولی فعال جدایی خواه، عدم آموزش زبانهای
منطقه ای را در کشورمان از ستمهای «قوم فارس» بر غیر فارسی
زبانها، قلمداد می کنند. در اینکه در ایران نیز مانند بیشتر
کشورهای در حال توسعه، بیشتر امکانات و سرمایه گذاری در پایتخت و
شهرهای بزرگ متمرکز شده اند، شک و گمانی نیست ولی توجه کمتر به
استانهای دوردست به دلیل زبان و یا قومیت آن دیار نبوده است.
گواه این ادعا این است که خراسان جنوبی فارسی زبان بسیار محرومتر
از کردستان است همچنانکه کرمان فارسی زبان به هیچ روی آبادتر از
آذربایجان و زنجان ترک زبان نیست. بنابراین اگر ستمی هم در کار
بوده است، با انگیزه فرهنگی و نسبت به غیرفارسی زبانها اعمال
نشده بلکه پیامد توسعه اقتصادی ناهمگون بوده است و بیشتر
استانهای کشور را در بر گرفته است. نگارنده این سطور به هیچ روی
منکر فشارها و سرکوبهای هممیهنان کرد و بلوچ توسط حکومت در سه
دهه گذشته نمی باشد ولی علت را در اختلافهای ژرف سیاسی و مذهبی
نظام حاکم با کردها و بلوچها می داند. بیگمان، اگر کرد و یا
بلوچی در خدمت اهداف حکومت بوده باشد نه تنها شامل تبعیضی نشده
است بلکه از امکانات و مواهب همکاری با قدرت نیز بهره مند شده
است. به عبارت دیگر، فردی صرفا به دلیل کرد بودن و یا بلوچ بودن
مورد قهر و غضب حکومت قرار نگرفته است.
آموختن زبان فارسی در مدارس بخشهای غیر فارسی زبان کشور که همراه
با جنبش آموزش همگانی در زمان رضاشاه آغاز شد، نه تنها در راستای
برآورده کردن یکی از آرزوهای انقلاب مشروطه در جهت بازسازی
"ایرانشهر" تاریخی به عنوان یک
Nation-State
بود بلکه گامی بزرگ در جهت گسترش عدالت اجتماعی بود. آشنا نمودن
کودکان کرد و آذری و بلوچ و ارمنی با فارسی که برای سده های
طولانی، زبان اداری، بازرگانی و فرهنگی کشور بود، آنان را در
سنین بالاتر از فرصتهای شغلی و موقعیتهای کشوری و لشگری به
اندازه هممیهنان فارسی زبان خویش بهره مند می ساخت. وجود شمار
بالایی از دانش آموختگان استانهای شمال باختری کشور در مصادر
امور در دهه های پس از رضاشاه گواه این ادعاست.
جریانهای جدایی خواه که زیر نام هویت طلب دست به کار شده اند، از
آموزش همزمان انگلیسی و فرانسه در کانادا و یا هلندی و فرانسه در
بلژیک یاد می کنند و بر این پایه، طرح چند زبانه شدن برخی
استانهای کشور را تبلیغ می کنند. اینان در این همانندسازی نکتۀ
بسیار مهمی را نادیده می گیرند و آن اینکه دوزبانه بودن کشوری
مانند کانادا، امری قراردادی بوده که استقلال این کشور را محقق و
امکان پذیر ساخت در حالیکه در ایران برآمدن زبان فارسی به عنوان
زبان ملی و پیوندی، خودجوش و پیامد خرد جمعی مردم سرزمینمان بوده
است. نمی توان جا افتادن فارسی در کشورمان را پیامد فشار از سوی
حکومتها بر مردم دانست چون نه تنها سلطنت در هزارۀ گذشته عمدتا
در دست غیر فارسی زبانها بوده است بلکه کوچکترین نشانه و گواهی
در تحمیل فارسی گویی و یا فارسی نویسی از سوی حکومتها بر مردم در
گزارشها و اسناد تاریخی یافت نمی شود.
قدرت سیاسی در کشورمان در هزار سال گذشته یعنی از زمان چیرگی
غزنویان بر بخش بزرگی از فلات ایران تا همین عصر کنونی، یا در
دست ترکان مانند سلجوقیان و خوارزمشاهیان و یا در چنگ ترک زبانان
مانند صفویان بوده است. در این میان، دوره سی ساله کریمخان زند و
دوره پهلوی ها که ترک تبار و یا ترک زبان نبوده اند استثنا بوده
است.
مگر نه اینکه در همۀ این هزار سال، زبان مشترک کشور فارسی بوده
است که جلوه های آن در نامه های دولتی، دستگاه دیوان سالاری،
اسناد ملکی، قباله ازدواج و حتی سنگ گورها دیده می شود. مگر نه
اینکه یکی از پشتیبانان شعر پارسی، سلطان محمود غزنوی ترک بود.
در دامنۀ ادبیات، نظامی گنجوی، خاقانی شروانی و قطران تبریزی
(همه از خطه آذربایجان) را چه کسی وادار کرده بود که زیباترین
آثار ادبی خویش را به فارسی بیافرینند؟ شاه اسماعیل صفوی اردبیلی
را چه کسی زیر فشار گذاشته بود که نامهای شاهنامه ای چون سام،
تهماسب و بهرام بر روی پسرانش بنهد؟ نادرشاه ترک تبار را چه کسی
زیر فشار گذاشته بود تا از سرایندۀ شاهنامه، فردوسی به بزرگی یاد
کند و یا فرمان دهد که رویدادهای روزانه اش را منشی اش میرزا
مهدی استرآبادی به فارسی بنویسد؟ ایران دوستان روشنفکری چون
آخوندزاده، کاظم زاده ایرانشهر، تقی زاده و کسروی که همگی
آذربایجانی و از پایه گذاران ناسیونالیسم ایرانی بر بنیاد زبان
فارسی در سده بیستم بودند، جیره خوار کدام فارس شوونیست بوده
اند؟!! شهریار، سراینده توانای تبریزی با نوک نیزۀ چه کسانی
ناچار به آفرینش زیباترین غزلیاتش به زبان فارسی شد؟!!
آنان که جعل بزرگی به نام "چیرگی فارسی زبانان و پیامدش تحمیل
زبان فارسی بر همه ایران" را ترویج می کنند و در پی شکاف انداختن
میان تیره های ایرانی هستند، دروغگویانی هستند که تنها با نگاهی
اجمالی به تاریخ کشورمان رسوا و بی آبرو می شوند. یورش به زبان
فارسی نه حمله به زبان اکثریت مردم ایران که بالاتر از آن هدف
گیری و نشانه رفتن یکی از پایه های استوار استقلال و تمامیت ارضی
ایران است. در برابر ترفند این گونه جریانها هوشیار باشیم و به
سرمایه هایی مانند زبان فارسی، نوروز و شاهنامه که ایرانیان را
بهم پیوسته و همبسته تر می سازد ، مهر بورزیم.
www.savepasargad.com
کميته بين المللی نجات پاسارگاد
|