سد سيوند، پروژهی نابودی مهمترين ميراث فرهنگ ايرانی
مهشيد حمزه ــ كرمانشاه
كشور ايران در طی دورهی سازندگی تا كنون جزء كشورهای سد ساز دنيا شده است و به خاطر احداث پروژه كرخه و كارون و ... به خود میبالد. اين در حالی است كه به عنوان يك دانشجوی رشتهی جغرافيا بهتر از ديگران میدانم كه اكنون سد سازی در دنيا تقريبا" منسوخ شده است و كشورهای پيشرفته اكنون دريافتهاند كه مضرات آن بيشتر از سودش است. برای نمونه با توجه به هزينههای گزاف سد سازی، تبخير كه از سطح درياچهی سد به خصوص در كشور گرم و خشك ما میشود مقرون به صرفه نيست. به طوری كه حتی پوششهای طبيعی و مصنوعی برای جلوگيری از تبخير مفيد نبوده است. همچنين مشكلات زيستمحيطی كه ممكن است يك سد به خاطر ايجاد زمينه رشد برای انگلها و باكتریها و شيوع انواع بيماریها ايجاد كند، اكوسيستم انسانی و طبيعی منطقه را به مخاطره میاندازد. مانند سدی كه چندين سال پيش در مصر بنا شد و در آن زمان به عنوان افتخار عرب از آن ياد میكردند. همچنين در كشور ما كه بخش اعظم آن را مناطق خشك و گرم با بارشهای مخصوص اين منطقه كه سيلابی است تشكيل میدهد سدسازی منجر به تخريب روستاهای پائين دست سد میشود. چرا كه با حجم بارش كه معمولا" در كشور ما غير قابل پيشبينی است سد سرريز كرده و به ميزان زيادی سيلاب جاری میشود.
جدای اين موانع طبيعی، مشكل هميشگی پروژههای مختلف كشور ما عدم توجه به نگرش سيستمی و همه جانبهنگری در برنامهريزی است به طوری بسياری از سدها با بیتوجهی مديران پروژه منجر به هدر رفتن سرمايههای ملی شدهاند و هزينههای به كار رفته اتلاف شده است. مثلا" مشكل سد سفيدرود كه به خاطر ميزان بسيار زياد رسوبات حم شده كه به مخزن سد میرسند درياچهی اين سد در شرف پر شدگی است كه لايهرویهای چند سال اخير نيز كارساز نمیباشد و يا سد لار كه علیرغم اينكه بخش اعظمی از آب مصرفی تهران را تأمين میكند به خاطر احداث در سازندههای آهكی دچار مشكل آبدزدی شده است و يا عبور آبهايی كه به سد قم میرسند آب آن را شور و غير قابل استفاده كردهاند و ... تمامی اين مسائل موجب شده كه اكنون متخصصان خارجی و متخصصان دلسوز داخلی را متوجه ساخته كه حفاظت خاك و آبخيزداری و روشهای مختلف آن و احداث بندهای كوچك و يا توليد شبنم بسيار كمهزينهتر و مفيدتر است چرا كه از فرسايش يك سرمايه ملی به نام خاك نيز جلوگيری میكند.
اكنون تب سد سازی به قدری در مسئولين مملكتی ما بالا رفته كه حتی به سرمايههای ملی ــ تاريخی و افتخارات هميشه باقی ملت ايران نيز رحم نمیكنند از همه بدتر اينكه شاهديم بسياری از مسئولين در انواع پستها و ردهها دغدغههای ميهن دوستی و عرق ملی خود را يا از دست دادهاند و يا اينكه از قبل نداشتهاند.
تا پيش از اينكه مشكل سد سيوند به مسئله روز جهانی تبديل شود من تنها نگران از دست رفتن خاك يا جان انسانها و ... بودهام ولی اكنون بايد نگران هويت خويش باشم. اگر سد سيوند آبگيری شود پاسارگاد برای هميشه زير آب میرود. در چهاره سال گذشته سدی بستهاند بر تلاقیگاه دو رودخانه در دهی به نام سيوند كه بر كنارهی تنگه بلاغی در استان فارس (نه كيلومتری شيراز) قرار دارد.
در اين حال تنگه بلاغی دشت مرغاب را داريم كه پاسارگاد شامل قبر كورشبزرگ و تخت رستم كه آرامگاه شاهان هخامنشی از داريوش به بعد است در آن قرار دارد و در جنوب اين تنگه هم مرئدشت قرار دارد كه تخت جمشيد را در بر گرفته و تا شيراز گسترده است. جادهای كه پاسارگاد را به تخت جمشيد متصل میكند پنجاه كيلومتر طول دارد و از دهكده سيوند میگذرد. بدين سان مقبره كورشبزرگ در دوازده كيلومتری سد جديد قرار دارد و تختجمشيد در سی و هشت كيلومتری آن درياچهای كه قرار است پشت سد سيوند به وجود آيد دشت پاسارگاد را فرا میگيرد و با توجه به ميزان آب فعلی دو رودخانه تا هشت كيلومتر شعاع دارد. معنای اين سخن آن است كه درياچهی اين سد دايرهای به وسعت دويست كيلومتر را به زير آب میبردو در بهترين وضعيت در حوالی چهر كيلومتری مقبره كورشبزرگ متوقف میشود.
مقامات سد سازی با استناد به اين نوع ارقام اعلام میدارند كه سد صدمهای به مقبره كورشبزرگ نمیزند اما متخصصان معتقدند كه خاك دشت مرغاب ـ كه من دوست دارم آن را دشت پاسارگاد بخوانم ـ بسيار سست و جذب كنندهی آب است و آب درياچه به سزعت از زمين اين چهار كيلومتر را طی كرده و به مقبره كورشبزرگ رسيده و آن را از بنياد ويران میكند. اين متخصصين از اين هم پيشتر رفته و اعلام میكنند كه آبهای درياچه در سوی ديگر سد هم كه رو به مرودشت دارد به سرعت به سوی تختجمشيد رفته و اركان آن را به خطر خواهد افكند. علاوه بر اين جود درياچهای به وسعت دويست كيلومتر آب و هوا و ميزان رطوبت كل منطقه را تغيير داده و آثاری كه به علت خستگی خاص اين منطقه از گزند زمان ايمن ماندهاند در خطر خواهد افتاد.
حال بگيريم كه به قول دو باستانشناس ايرانی مقيم كاليفرنيا اين آب هرگز به مقبره كورشبزرگ و تخت جمشيد نرسد و از رطوبت هوا هم كاری بر نيايد، اما آن دويست كيلومتری كه واقعا" به زير آب میرود و مقامات سد سازی و حفظ!!! ميراث فرهنگی هم اين مطلب را قبول دارند خود مهمترين منطقهی باستانشناسی برای شناخت عهد هخامنشی محسوب میشود. منطقه سيوند و تنگه بلاغی مقر شهركهای هخامنشی و صنايع توليدی عهد آنها بوده است كه هنوز كاوش كافی در آن به عمل نيامده. باستانشناسان كشورهای مختلفی كه در چند سال اخير از اين منطقه ديدن كردهاند تا كنون حداقل يكصد و بيست و پنج محوطهی باستانشناسی را تعيين و ثبت كردهاند كه هر محوطه شامل اجزاء بسيار گوناگونی است.
تا كنون برخی كورههای فلزريزی عهد داريوشبزرگ را به دست آوردهاند. همچنين از آنجا كه عمده حقوق جنسی كاركنان دربار هخامنشی را جو و شراب تشكيل میداده است كارگاههای شراب گيری متعددی در تنگه بلاغی به دست آمدهاند. نيز قبرستانهای وسيعی در اين دشت وجود دارند كه قرار است به زير آب روند. در واقع بر خلاف مناطقی همچون بينالنهرين كه از طريق خاكبرداری از مناطق مسكونی پی به نوع معماری و شبكه فاضلاب و ... بردهاند مرودشت و دشت پاسارگاد اين گنجينههای اطلاعاتی را تا زمان ما در سينه حفظ كردهاند. اما اكنون پيش از آنكه اين گنجينهها را بازيابی كنيم قرار است آنها را برای هميشه به دست سيلابهای خروشان رودخانهها و آب ويران كنندهی درياچه يك سد بسپاريم و برای هميشه از دستشان بدهيم. برای گردآوری اشياء و انتقال آنها نيز زمان چهار تا پنج سال تخمين زده شده است در حالی سازندگان سد تصميم گرفتهاند كه عمليات آبگيری را در بهاری كه میآيد و سيلابهای موسمی را به راه میاندازد آغاز كنند.
كل اين داستان خبر از اهمال و سهل انگاری و بیقابليتی مقاماتی میدهد كه كار حفظ آثار ملی را به آنان سپردهاند. وزارتی كه كار سد سازی را بر عهده دارد بيان میكند كه چهارده سال پيش طی نامهای به سازمان ميراث فرهنگی منطقه خبر احداث اين پروژه به مسئولين سازمان داده شد و پرسيده شد كه آيا برای آثار باستانی ناحيه خطری دارد يا خير و نامه بی جواب ماند و وزارت نيرو سكوت را حمل بر رضايت نموده و كار ساختن سد را آغاز كرد و تا كنون اين عمليات ادامه داشت تا اينكه برخی از مسئولين دلسوز ميراث فرهنگی به خطرات ناشی از آبگيری اين سد پی بردند و خبر را به بيرون از سازمان درز دادند. خبر نخست در روزنامهها و راديوهای فرنگی منعكس میشود و در اين دو سالهی اخير انظار سازمانهای بينالمللی و موسسات باستانشناسی را به خود جلب میكند.جالب اينكه دو سال پيش بی خبر از آنچه در تنگه بلاغی میگذرد « يونسكو » پاسارگاد را به عنوان يكی از ميراث فرهنگی جهان به ثبت میرساند و همين امر امكان آن را پيش میآورد كه صداها بيشتر و بيشتر به اعتراض برخيزد.
عكسالعمل ميراث فرهنگی به صورت شگفت آوری نشان از بیاعتنايی آنها به اين آثار دارد. آنها از يك سو میگويند « ما نمیتوانيم سد سازی را فدای حفظ آثار تاريخی كنيم » و از سوی ديگر همين سخنان را اينگونه بيان میكنند كه « آثار باستانی در حدی نيست كه مانع بهره برداری شود » در مقابل در اواخر سال گذشته سازمان يونسكو طی نامهای نسبت به سرنوشت آثار باستانی اين دو دشت كهن اظهار نگرانی كرده است اما مقامات ايرانی هنوز به اين نامه پاسخی ندادهاند.
چندی پيش طه هاشمی معاون پارلمانی سازمان ميراث فرهنگی گفت باستانشناسان خارجی و داخلی در حال بررسی منطقه سيوند هستند و هنگامی كه كاوشها به اتمام برسد و اگر مطمئن شويم مسئولين سد سازی از سازمان ميراث فرهنگی استعلام كردهاند مقامات وقت ميراث فرهنگی بايد پاسخگو باشند. همچنين رئيس جديد سازمان ميراث فرهنگی ضمن ابراز تأسف از سخنان رئيس قبلی سازمان اظهار كرد كه از جزئيات اطلاع ندارد ولی وظيفه او حفظ ميراث فرهنگی است. اين سخنان دلگرم كننده است و میتوان به آينده اميدوار بود. ولی پيش از آنكه اميد واهی داشته باشيم توجه به نكات زير مهم است:
1 ـ مقامات جديد سازمان ميراث فرهنگی اعلام میدارند كه آنها منتظر پايان مطالعات كارشناسان هستند تا آنگاه نظر كارشناسی خود را با توجه جوانب مسئله اعلام كنند. يعنی هيچ يك از اظهارات اين آقايان هنوز چيزی را روشن نمیكند و معلوم نيست آن مطالعات چگونه و به وسيله چه كسانی انجام شده و مسئلهی بی طرفی مطالعه كنندگان چگونه تضمين میشود.
2 ـ اين مقامات اظهار میكنند كه اگر نظر كارشناسان بر اين باشد كه در صورت آبگيری سد به آثار تاريخی لطمه جدی وارد خواهد شد از كليه ظرفيت و توان خود استفاده خواهيم كرد كه آبگيری سد را متوقف كنيم. اينجا بايد پرسيد كه لطمه جدی چه تعريفی دارد و آقايان تا چه حد از اين لطمه را تحمل خواهند كرد؟ در عين حال كليه ظرفيت و توان آنان برای جلوگيری از آبگيری سد به چه ميزان است؟ و آيا قانونی به نفع آنها موجود است يا در نهايت اظهار میكنند كاری از دستشان ساخته نيست و چند كارمند سازمان را به گناه زير آب رفتن پاسارگاد به سلابه خواهند كشيد؟ اگر مسئله انرژی اتمی از جانب حكومت پروژه ملی خوانده میشود، مسئله جلوگيری از تخريب آثار باستانی كشورمان نيز پروژه ملی است. در نتيجه در اينجا چون روح و هويت و هستی ما ايرانيان در معرض خطر قرار گرفته بر ماست كه در اين خصوص دولت را تحت شار قرار دهيم.
ميراثی كه از چنگال پليد اسكندر و چنگيز در امان ماند اكنون به دست عدهای بی ريشه و بی اصالت كه گويی قطرهای از خون پاك ايرانی در رگشان نيست افتاده و در حال نابودی است و مايهی تأسف است كه در جايی كه ساير كشورها در حال گردآوری ميراث ملی و تاريخی نداشتهی خود هستند ما خود آنها را به زوال بكشانيم. آنهم آرامگاه بزرگمردی كه دنيا به انسانيتش افتخار میكند و او را پدر واقعی حقوق بشر میداند. ننگ بر ايرانی كه در اين بين سكوت كند.
بريده باد دست انيران ددمنش از سرزمين اهورايی ايران ــ پاينده ايران