بيانيه ها/آرشيو مطالب  پاسارگاد/آرشيوخبرها / مقالات /آرشيو هنر و ادبيات/ تاريخ زدايي/ديداري ـ شنيداري/ و بخش های ديگر 

بازگشت به صفحه اصلی

 

انديشه هاي نابسامان

كداميك از ما از چند و چون حقوق بشر در دوره ی هخامنشيان آگاهيم؟

آيا هيچ از خود پرسيده ايم كه مردمان گوناگوني كه در سنگ برجسته هاي تخت جمشيد نگاشته شده اند براي چه اين چنين شاد و شتابان گرد هم مي آمده  اند

از: گودرز کيوان

درآمد

تا كنون از گرفتاري ها و گره هاي فرهنگي اي كه دست و پاي ما ايرانيان را در راه رسيدن به يك ساختار اقتصادي و اجتماعي پايدار و برگرفته از حقوق بشر بسته اند، سخنِ بسيار شنيده ايم. ولي آيا مي توان گره هايي را از ميان آنها يافت كه از يكسو پي آمدهاي آنها گسترده تر از ديگران باشد و از سوي ديگر، خود ريشهء گره هاي ديگر نيز باشند؟ اگر چنين باشد مي توان آنها را «تنگنا» نام نهاد. زيرا گويي راه را به روي فرهنگ ما بسته اند. در اينجا مي خواهم از دو تنگناي بزرگ سخن به ميان آورم. نخست تنگناي استبداد كه برخي مي گويند ريشه در فرهنگ ما دارد. به گمان من براي گريز از اين تنگنا دو راه بنيادين بيشتر در پيش رو نداريم. يا بايستي به روش خودزني همانند آنچه انجمن حجتيه در دستور كار خود دارد، آنقدر كشور را به نابودي بكشيم يا دست كم آنقدر در برابر نابود كنندگانِ آن، دست روي دست بگذاريم تا سر انجام بيگانگان از پي آمدهاي تباهي آن آزرده شده به جنبش در آيند و سرانجام ما به ناچار به مردم سالاري تحميلي از سوي آنان تن در دهيم كه بي گمان بيشتر ما ايرانيان، اينرا راهي نازيبا و پر از پي آمد هاي ناشايست مي دانيم. يا اينگه به دست خويش از آن رهايي يابيم و آنچنان كه همه مي دانيم در اين راه، روزنهء بسيار كوچك و دور از دسترسي را پيش رو خواهيم داشت. شايد بسياري از ما اين تنگنا را بزرگترين گرفتاري كشور خود بدانيم و مردم سالاري را بزرگترين نياز مردم ايران. ولي اين پرسش به ذهن مي آيد كه انديشهء مردم سالارانه چقدر در فرهنگ امروزي ما ريشه دوانده است و اگر چنين بپنداريم كه روزي ساختار مردم سالارانه اي از آسمان بر دستگاه حكومتي ايران فرود آيد و مردم را از استبداد برهاند، آيا دگرباره بدست خود بنيادهاي استبداد را بنا نخواهيم نهاد و آيا اگر هم چنين نشود ما ايرانيان چقدر پذيراي آن خواهيم بود و تا چه اندازه با پذيرش آن دچار تنش خواهيم شد؟

آيا اين تنگناي استبداد كه امروزه گريبان مردم ايران را گرفته است خود ريشه در جاي دگر ندارد؟ اگر چنين است، ريشه در چگونگي برخورد بيگانگان و فشارهاي آنان در چند سدهء گذشته دارد يا در فرهنگ ديرپاي خودمان؟ اگر فشارهاي بيگانگان در سده هاي گذشته براي به زير بار استبداد كشاندن مردم ايران، بنا به نياز هماوردي هاي جهاني را كه بي گمان بسيار مهم هم بوده است به كناري بنهيم و تنها آنچه در فرهنگ خود داشته و داريم را در نظر آوريم، آيا كرده هاي ما و ساز و كار ذهن و فرهنگ ما بر پايه ي انديشه هاي مردم سالارانه و حقوق بشر بوده و هست؟ و اگر ريشه در فرهنگ خودمان دارد، آيا از نخست چنين بوده است و ما از آغاز با حقوق بشر بيگانه بوده ايم يا در درازاي چند هزار ساله و پر پيچ و خم تاريخِ پر رنج خود، در پي برخي رويدادهاي سرنوشت ساز، اندك اندك رگهاي فرهنگمان از خون حقوق بشر و مهر تهي شده و جاي آنرا زهر دروغ و تظاهر و كين پر كرده و اينچنين جان فرهنگ ما، آزرده و رنجور و كم توان گشته است؟

در اينجا من تنگناي دوم را به ميان مي آورم كه گر چه كمتر به چشم مي آيد ولي به باور من بسي بزرگتر و ريشه دار تر از تنگناي نخستين است و آنرا «انديشه هاي نابسامان» نام مي نهم. در يك سخن مي گويم انديشه هاي ما پر از باور هاي ناهمگون و به همين روي، پر از تنش است. پندار و گفتار و رفتار بيشتر ما ايرانيان كه خود بر گرفته از منش ماست، تنش زده است و از نابساماني رنج مي برد. از آنجا  كه پندار و گفتار و رفتار يكايك آدميان، بر روي هم، باورها، زبان و آيينهاي يك مردم را تشكيل مي دهد و اينها بخشهاي بزرگي از فرهنگ مردمان به شمار مي آيند، از همين رو، مي توان گفت كه فرهنگ ما دچار ناهمگوني و در پي آن نابساماني شده است. آيا به راستي چنين است؟ اگر هم چنين نباشد شايد بررسي چند و چون آن به سختي اش بيارزد.

باورهاي ناهمگون

هنگامي كه از دوره هاي با شكوه تاريخ كشورمان بويژه دورهء هخامنشيان سخن به ميان مي آيد، بيشتر ما ايرانيان سر خود را بالا گرفته، باد در گلو انداخته و خود را از تبار كورش و داريوش و خشايارشا خوانده، به ايراني بودن خود مي نازيم و از سوي ديگر نيز خود را مسلمان مي دانيم، تقليد مي كنيم، پاي روضه مي نشينيم و اشك مي ريزيم. ولي گاهي برخي باز هم فراتر مي روند و به جدال بر سر اين مي پردازند كه ما نخست ايراني هستيم سپس مسلمان، يا نخست مسلمان و سپس ايراني. بايد گفت كه همسنجي دو پديده با سرشت گوناگون (مليت و باورها)، هر چقدر هم كه در درازاي تاريخ به زور كنار هم قرار گرفته باشند، از بنياد نادرست است. بسيار هم ديده مي شود كه در كشورهاي گوناگون مردماني با باورهاي گوناگون در كنار هم زيسته و مي زيند. از اين گذشته سخن بر سر مهمتر بودن اين يا آن نه تنها هيچ باري را از دوش ما بر نمي دارد بلكه دستاوردي جز دوچندان شدن جدالهاي عقيدتي و درگير شدن با يكديگر براي ما نخواهد داشت. سخن از اين يا آن دين و درست يا نادرست بودن اين يا آن انديشه نيست و البته آنچه ما را در سرگرداني نگه داشته همين درست و نادرست بودن هاست. سخن از ناهمگوني ژرف ميان فرهنگ هاست.

ما ايرانيان پس از يورش تازيان به سرزمين مان، تنها اسلام را از آنها نگرفته ايم. بلكه چنانكه در نوشتار «زبان و فرهنگ دوسويه» نيز گفته ام، همراه با دين، تن تكه تكه شدهء فرهنگ خود را به زيور بخشهاي كوچك و بزرگِ بيشماري از فرهنگ آنان نيز آراسته ايم. تاثير فرهنگ مغولها و تاتارها و ديگران نيز به همين گونه بوده است. روي هم آنچنان كه مي دانيم از يك هزاره و نيم پيش تا كنون، كشور ما ديگر روي حكومتي ايراني تبار كه بر سراسر پهنهء سرزمين ما فرمان براند را نديده است. اگر هم چنين بوده يا تنها در بخشي از كشور، يا بسيار كوتاه و گذرا بوده است. ما ايرانيانِ مردم دوست و مهمان نواز، در سنگلاخ تاريخ خود و به باور من بنا به جايگاه جغرافيايي كشورمان كه از هر سو به منطقه اي با مردمان بيابان نشين و خشن مي رسيده است، بارها و بارها به پذيرايي از شمشير رفته ايم و هر بار، فرهنگ و هنر و كتابهايمان را در دل آتشي ريخته ايم كه از دهان اژدهاي جنگ و تاخت و تاز بيگانگان بيرون مي آمده است. پرسش همين است كه ما خود چه داشته ايم، چه از آن بيگانگان برگرفته ايم، و اين بخشهاي ناهمگون را چگونه در فرهنگ خود كنار هم جا داده ايم.

آيا هنگامي كه  از دورهء  هخامنشيان سخن  به ميان  مي آيد، تنها  به عظمت تخت جمشيد  نگريسته و  احساس  بزرگي مي كنيم؟ يا اينكه مي دانيم اكنون كدام يك از باورها و آيينهاي آنها را دانسته يا نادانسته، با خود به دوش مي كشيم و از اين ميان، كداميك با باورهاي پذيرفته شده از فرهنگ بيگانگان هماهنگي دارد و كداميك رودرروي آنها است؟ كداميك از ما از چند و چون حقوق بشر در دورهء هخامنشيان آگاهيم؟ هنگامي كه داد سخن از آن دوره را سر مي دهيم، كداميك از ما مي دانيم زن و مرد، كودك و سالخورده، كارگر و مهندس، زرتشتي و مهرپرست و يهودي و... در آن دوره چه جايگاهي داشته اند؟ آيا هيچ از خود پرسيده ايم كه مردمان گوناگوني كه در سنگ برجسته هاي تخت جمشيد نگاشته شده اند براي چه اين چنين شاد و شتابان بسوي دروازه مردمها گام مي نهاده و گرد هم مي آمده اند؟[1] آيا ميان مردماني كه در پهنهء گستردهء ايران زمين، از خاور تا باختر و از نيمروز تا اپاختر، با آنهمه آيينها و باورهاي گوناگون مي زيسته اند، جنگي هم در مي گرفته است، يا اينكه در آرامش به كار و زندگي در كنار هم مي پرداخته اند؟ اگر با هم مي جنگيده اند و روي دادن جنگهاي فراوان ريشه در گوناگونيِ فرهنگيِ مردمان دارد، پس چگونه توانسته اند كارهاي بزرگي چون ساختن بناهايي كه هزاران سال است پابرجا مانده اند را انجام دهند؟ مي دانيم كه هميشه پي آمد جنگ ويراني است، نه ساخت و ساز.[2] آيا اين شاهنشاهي گسترده و بزرگ، به زور و با استبداد توانسته سالهاي سال پايدار بماند و براي انجام دادن آن همه كارهاي بزرگ، بر نيروي برده ها تكيه كرده يا آنچنانكه لوحه هاي يافت شده در تخت جمشيد نشان مي دهد، همه و همه، زن و مرد، كارگر و مهندس، مزد دريافت مي كرده اند؟[3] اين همه سرمايه براي ساختن چنين كارهاي بزرگي از كجا مي آمده است؟ ساختار اقتصادي چگونه بوده كه چنين بودجه هايي را برآورده مي كرده است؟

از آنسو تازيان و ديگر بيگانگان چه كرده اند؟ چه ساختار اقتصادي داشته اند؟ چقدر با هم جنگيده اند و هر كدام چند برده داشته اند؟ آيا آنگاه كه پس از گذشت بيش از هزار سال از تاريخِ نوشتار و بجا ماندن سنگ نوشته ها و تاريخ نگاري و گاه شماري[4] به ايران تاختند، چند تن از آنها خواندن و نوشتن مي دانستند[5] و با كتابهاي ما چه كردند و چرا؟ ميانگين دارايي هر يك از آنها چقدر بود و در ايران چه خزانه اي و چه دارايي را به يغما برده اند؟[6] چگونه مي توان فرهنگي را باور داشت كه در آن تاراج و چپاول و برده كردن ديگران كاري هميشگي بوده است و همزمان به كورش و اعلاميه حقوق بشر او باليد و از آزاد كردن برده ها در بابل و نيايش او به روش مردم آن سرزمين براي گرامي داشتن آنان سخن به ميان آورد؟ به تخت جمشيد نگريست و باد در گلو انداخت و گفت در اينجا كارگران و مهندسان زن نيز همچون مردان كار مي كرده اند و همچون مردان مزد مي گرفته اند و داراي شخصيت حقوقي مستقل بوده اند؟[7] يا اينكه شهر سوخته را ديد و گفت بيش از 5000 سال پيش در اين شهر زنان و مردان به آفريدن فن و هنرمي پرداخته اند؟[8]

آميخته اي از باورهايي كه تا اين اندازه ناهمگون و رو در روي همديگرند، چگونه در پندار ما به سامان خواهد رسيد و ما را به كدام سو خواهد راند؟ آيا گذشتهء خويش را درست خوانده و شناخته ايم، يا سالهاي سال آنچنان تاريخ ما را سوزانده و به آب بسته اند، حافظهء فرهنگي ما را پاك كرده[9] و ما را در تاريكي نگه داشته اند و ما چنان از خود بيگانه و وامانده شده ايم كه حتي خرابه هاي تخت جمشيد را نيز بيگانه ها براي ما از زير خاك بيرون آورده و سنگ نوشته هاي آنرا رمز گشايي و برگردان كرده اند؟ بر سر كلاس درس نشسته تاريخ بيگانه مي آموزيم و تاريخ ما را بيگانگان مي آموزند! اسطوره هاي خود را به باد فراموشي سپرده و بيگانگان را براي خود اسطوره مي كنيم! باز هم جاي بسي خوشحالي است كه سرانجام شنيده ايم روزي در اين سرزمين كساني چون كورش و داريوش و خشايارشا و... هم بوده اند و رويدادهايي چون بيانيه حقوق بشر و گفتمان ميان مردم ها نيز رخ مي داده است!

چگونه مي توان سياه پوشيد، زنجير و قمه زد و بر سر كوچه ها نمايش جنگ و خونريزي بر پا داشت، خود و ديگران را به ژرفاي افسردگي فرو برد و از سوي ديگر به نشانه ي مهر و آشتي و پيوندِ ميانِ آدميان، گره در سبزه[10] انداخت و به ديدار خويشان رفت و هديه داد و يكديگر را شاد كرد؟ چگونه مي توان آتش را هم نماد بدي دانست و هم پاك و جان بخش[11] و هنگام جشن با شادي و سرور، آتش افروخت و از آن خواست به ما جان و گرما ببخشد؟

مي گويند اصطلاح ها و مثلهاي يك مردم، اشاره به باورهاي نخستين و اسطوره هاي آنها و همچنين آنچه در فراز و نشيب و كوران تاريخِ چند هزار ساله بر سر آن مردم آمده است دارد. در فرهنگ ايران باستان مغز جايگاه خرد، دل جايگاه دلاوري و مهر و جگر نيز جايگاه مهر بوده است.[12] ما مثلها و اصطلاح هاي بسياري داريم كه اين واژه ها را در خود جاي داده اند. خويشان و فرزندان را پارهء جگر خود مي دانيم، از آسيب ديدن همنوعان جگرمان مي سوزد و گاهي براي نجات آنها دل به دريا مي زنيم و.... چگونه مي توانيم از يكسو باور داشته باشيم كه «از محبت خارها گل مي شود» و «بني آدم اعضاي يكديگرند» و به سرزميني سرافراز باشيم كه روزي در آن مردمان با باورهاي گوناگون سالهاي سال كنار هم مي زيسته اند و « قداست جان و خردِ» آدمي برترين اصل در فرهنگ بوده است[13] نه باورهاي او، و از سوي ديگر فرهنگهايي را سرمشق خود قرار دهيم كه در آن برده داري و حقوق نابرابر، روال بوده است و برادر به دليل باورهاي ناهمگون با برادر مي جنگيده، (كه شوربختانه اين را به ما نيز به خوبي آموخته اند) و همچنين كساني را گرامي بداريم كه در پي يورش به ايران فوج فوج پسران و دخترانمان را به بردگي گرفتند.[14]

آري بايد ديد ما چه داشته ايم و بيگانگان براي فرهنگ ما چه به ارمغان آورده اند؟ دروغ، اين بدترين گناه سرزمين ما را چگونه به مصلحت كشانده اند و چگونه شخصيت هاي ما را از راستي و پندار نيك تهي كرده و به ظاهري روحاني آراسته اند؟ چگونه مي توانيم به رهبراني همچون كورش و داريوش و خشايارشا بباليم كه هنگام نشستن بر روي تخت شاهي «ني» و «نيلوفر» را به نشانهء همدلي و مهر[15] در دست مي گرفته اند و از سوي ديگر فرهنگهايي را سر مشق خود قرار دهيم كه در آن جنگهاي قومي، آغاز و پاياني نداشته و شمشير از دست رهبرانشان نمي افتاده است؟ چگونه مي توان ايران را سراي دانش و مهر و هنر ناميد و به تخت جمشيد، بيستون، راه شاهي، كانال سوئز،  بزرگمهر، دانشگاه گندي شاپور، باربد و نكيسا باليد و از سوي ديگر فرهنگهايي را سرمشق خود قرار داد كه كتابهايمان را به آب ريخت و سوزاند، بناهاي تاريخي مان را ويران كرد[16] و دسترنج هاي هنري و فرهنگي مان را تكه پاره كرد و به يغما برد و درِ جشن[17] و هنر[18] و مهر[19] و دانش[20] را به رويمان بست؟ راستي چه بر سر ما آمده است؟ آيا مي توانيم دست كم، به هم ميهن بودن با چنين مردمان پاك نهاد و بزرگي كه از اين سرزمين برخاسته و آيين مهر را به جهانيان آموخته اند، سربلند باشيم؟

شايد در دوره هايي از تاريخمان در پي رشد مردسالاري و همراه شدن مذهب با حكومت، رده بندي هاي اجتماعي و حقوق نابرابر براي مردم، در كشور روا داشته مي شده است. ولي اينكه براي توجيه كشتارها و نابودي هاي به بار آمده در پي يورش بيگانگان بويژه تازيان، بخواهيم خود را نجات يافته از بيداد دوره هاي ياد شده بدانيم، بسيار كوته بينانه خواهد بود. زيرا از يكسو تاريخ نشان داده است كه گذر از اين دوره ها در روند رشد كلاسيك فرهنگي هر كشوري، طبيعي و همچنين گريز ناپذير است، و از سوي ديگر اينكه كسي خود را از چنين رويدادهاي تلخي خوشنود نشان دهد و در توجيه آن بكوشد، نه تنها نشانگر روشن بيني او نيست بلكه كاملا نشان از خودباختگي و واماندگي وي دارد.[21]

اين را نيز بايستي به ياد داشته باشيم كه آنچه در كتابهاي تاريخ آمده است، همه و همه، در گذشته ها روي داده و مردم كشورهاي عرب و ترك و مغول را نمي توان و نبايد براي گناه نياكانشان نكوهيد. چه رسد به هم ميهنان رنجديده ي عرب زبان و ترك زبان و ... كه خود در اين وادي دوچندان سوخته اند.

سخن آخر

آيا چنين نيست كه در كشاكش اين دوگانگي، يا اين را درست نفهميده ايم و بدرستي باور نداريم يا آنرا!؟ يا در ناآگاهي خويش سرگردانيم، يا نياكان و فرهنگ و سرزمين مان را به باد فراموشي سپرده و آيندهء جگر گوشه هايمان را به سخره گرفته ايم. چگونه مي توانيم با هر دوي آنها كنار بياييم و پندار خويش را سامان دهيم؟ آري البته كه مي توان چنين بود و اينچنين باورهايي داشت! همانگونه كه ما اكنون اينچنين هستيم. ولي بايستي پي آمد هاي آنرا نيز بپذيريم. فرهنگ دروغ و تظاهر و خرافات و دشمني و كلاه برداري را بپذيريم و از آن نگريزيم. وگرنه دو راه بيشتر پيش رو نخواهيم داشت. يا بايد ريشه هاي خود را از اين خاكِ پاك، بيرون كشيده بسوزانيم و از خود و سرزمين خود، بيگانه و هر جايي باشيم، يا آنرا آبياري كرده آفتهاي آنرا بزداييم تا نيرو بگيرد و ببالد. به سخن ديگر بيش از اين خود را از آنِ فرهنگهاي بيگانه ندانيم و آن ديگرها را براي هميشه به كناري بنهيم. تكه پاره هاي سوخته و به آب بسته شدهء زبان و فرهنگ خود را از دل اين خاك بازيابيم، آنها را گند زدايي و پاك كنيم و دريابيم. اگر كمي درنگ كنيم و با خود روراست باشيم، خواهيم ديد كه هم اكنون نيز در از خود بيگانگي چيزي كم نداريم. سده هاست كه حقوق بشر خود را به فراموشي سپرده و بجاي آن در نهادن كلاه شرعي بر سر همديگر استاد شده ايم. ظاهر آراسته را سرلوحهء زندگي خود قرار داده، دربدر به دنبال عنوان هاي مذهبي مي گرديم. براي فريب خود و ديگران به نذر و خيرات مي پردازيم و گاهي نيز با ريشخند از دلِ پاك سخن مي گوييم.

اگر مردم سالاري اين است كه مردماني با باورها و نژادهاي گوناگون بتوانند در كنار همديگر بزيند و حقوق برابر داشته باشند، پس به راستي مي توان گفت بررسي چند و چون فرهنگ دورهء هخامنشيان به ما مي آموزد كه نه تنها حقوق بشر و مردم سالاري در فرهنگ باستاني ما ريشه دارد[22]، بلكه سالها و شايد سده ها نيز آنرا در پهنهء بسيار گسترده اي از جهان به اجرا در مي آورده ايم.[23] از اين رو من باور دارم كه براي رهايي از هر تنگنايي، چه استبداد و چه نابساماني فرهنگي، بيگانگان چارهء كار ما را ندارند و راهكارهاي هر مردمي برگرفته از تجربه هاي تاريخي همان مردم و از همين رو نيز، سازگار با فرهنگ همان مردم است. بنابراين بياييد نخست با خود روراست باشيم و ارمغانهاي تاريخي بيگانگان را به كناري بنهيم و به هيچ روي نگران آموختن آنچه نياز داريم نباشيم، چون نياكان به دست خود آنرا بر لوحهء ژرف نهاد ما، در دل اين خاك و بر جاجاي سنگ برجسته هاي نيمه ويران اين سرزمين، نوشته اند.

سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد                                     

وانچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد

***

 

ارديبهشت 2566 ايراني / 2007 م / 1386 هـ

Neyvaniloofar.blogfa.com

 


 

[1]- « در نقوش تخت جمشيد هيچ جا نشاني از اينكه اقوام زير سلطه بايد ذليلانه به ايران جزيه بدهند وجود ندارد، بلكه تصاوير بگونه اي به نمايش نهاده شده است كه وحدت و همزيستي مسالمت آميز ملتها در زير چتر دولت ايران را بازنمايي مي كند. ... چهره ها همه شاد و بشاش، قامتها همه افراشته، و حالتها همه آزاد است. شاهنشاه مي خواسته است با نقش كردن اين مراسم به همه اقوام و ملل جهان حالي كند كه هيچ قومي در اين درگاه كم اهميت نيست، بلكه همه همترازند و همه برادران يكديگرند.» / تاريخ ايران صفحهء 233 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[2]- «ايراني براي قرنهاي درازي زير چتر سلطه شاهنشاهي در وقار و شكوه زيست. در طول اين عرصه دراز تاريخي، جز دوره نكبت بار يورش اسكندر مقدوني، ايران هيچگاه مورد تجاوز اقوام بيگانه قرار نگرفت، هيچ بيگانه اي ثروت هاي ايراني را به يغما نبرد و از ايراني باج نگرفت، ايراني به زير سلطه هيچ قوم مهاجمي در نيامد و آزاده و باوقار و سربلند و آسوده زيست.» / تاريخ ايران صفحهء 235 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[3]- «به موجب این لوحه‌ها، ما امروز دانسته‌ایم که سازندگان تخت‌جمشید را بردگان تشکیل نمی‌دادند، بلکه مردان و زنان آزاده‌ای بوده‌اند که به اندازه تخصص خود و کاری که انجام می‌داده‌اند، دستمزد می‌گرفته‌اند. به آنان نه تنها دستمزدی شایسته، که گاه پاداش و هدیه و کمک هزینه جنسی نیز پرداخت می‌شده است. آنان می‌توانسته‌اند به هنگام پیمان زناشویی، در هنگام زایش نوزادی تازه ‌رسیده، در جشن‌ها و بیماری‌ها از این پاداش برخوردار شوند. زنان در تخت‌جمشید نه تنها کار می‌کرده‌اند، بلکه پابه‌پای مردان در کارهای تخصصی و مدیریت شرکت داده می‌شدند. نوجوانان به کارآموزی می‌پرداختند و کودکان در ساعت‌های کاری والدین در کودکستان تخت‌جمشید نگهداری و تربیت می‌شده‌اند. لوحه‌ها حاکی از آن است که پرداخت نهایی و ریزه‌کاری‌های سنگ‌نگاره‌های باشکوه تخت‌جمشید، بیشتر دستاورد هنر و توانایی‌های زنان هخامنشی است.» / لوحه‌های تخت‌جمشید / دكتر رضا مرادي غياث آبادي / www.ghiasabadi.com

[4]- «یكی از كوشش‌های همیشگی ایرانیان باستان، تنظیم تقویمی بوده است كه با تقویم طبیعی و دوره رویدادهای كیهانی، حداكثر انطباق را داشته باشد. این كوشش منجر به ایجاد و بهره‌برداری از تقویم‌ها و نظام‌های گاهشماری بسیار متعدد و متنوعی شده بود كه در نهایت با ایجاد و تنظیم تقویم اعتدالی ایرانی به حداكثر دقت ممكن برای تطبیق تقویم قراردادی با تقویم طبیعی دست یافته شد و امروزه نیز این تقویم همچنان دقیق‌ترین تقویم تاریخ بشر شناخته می‌شود.» / پاسداشت گاهشماری ایرانی / دكتر رضا مرادي غياث آبادي / www.ghiasabadi.com

[5]- «در لشكريان عرب تنها كسي كه خواندن و نوشتن ميدانست زياد (ابن سميه) بود، و او كه  نوجواني كاكلي بود مأمور صورت برداري از تقسيم اموال غنيمت شد.» فروپاشي شاهنشاهي ساساني صفحهء 126 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[6]- «طلا و نقره و گنجهاي شاهنشاهي و گنجينه هاي بزرگان و انباشته هاي ثروتمندان از ظروف و ابزار و مجسمه و اشياي زينتي كه در تيسپون به دست عربان افتاد، بنابر نوشته تبري، بالغ بر هشتصد و شصت و پنج ميليون درهم بود. بعد از آنكه خمس اين مبلغ را براي خليفه جدا كردند، بقيه در ميان شصت هزار جنگجوي عرب كه وارد تيسپون شده بودند تقسيم شد و به هر كدام از آنها دوازده هزار درهم رسيد. بدوياني كه تا ديروز باور نميكردند كه مبلغي بيش از هزار درهم در دنيا وجود داشته باشد، امروز هر كدامشان صاحب مبلغ انبوه شده بودند و هر كدام بيش از اينها اسباب و اثاث و زيورآلات از ايرانيان و آراميهاي عراق تاراج كرده بودند و زنان و دختران زيباروي ايراني و آرامي را به اسارت گرفته بودند تا بر سرشان هر چه بخواهند بياورند.» / فروپاشي شاهنشاهي ساساني صفحهء 85 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[7]- «زن ایرانی در حالی در دوره هخامنشی به یکی از بهترین جایگاه‌های شایسته شأن خود دست می‌یابد که هنوز هم در کشورهای امروزی جهان، جنبش‌های آزادیخواهانه و برابری‌جویانه زنان در آرزو و آرمان بدست آوردن آن هستند. داشتن شخصیت حقوقی و مالی مستقل، حقوق و امتیازهای برابر با مردان و گاه (در امور خاص زنانه) بیشتر از آنان، مدیریت و سرپرستی بنگاه‌های بزرگ کشاورزی و صنعتی در جامعه‌ای تک‌همسری، تنها نمونه‌هایی کوتاه از آن است.» / در باره عبارت مبهم حقوق و جایگاه ارزشمند زنان در ایران باستان / دكتر رضا مرادي غياث آبادي / www.ghiasabadi.com

[8]- «كشف يك خط كش چوبي با دقت نيم ميليمتر در شهر سوخته نشان داد ساكنان اين شهر در زمينه علوم رياضيات و هندسه بسيار متبحر بوده اند.» و «بافت پارچه در شهر سوخته همانند امروز بوده و اين مساله حيرت باستان شناسان را به شدت برانگيخته است.» و «آثار چوبي بدست آمده از شهر سوخته و ظرافت آنها نشان دهنده تبحر ساكنان اين منطقه در هنر چوب بري و كنده كاري روي چوب است.» و «پيش از آنكه بقاياي شهر باستاني در دل دشت سيستان توسط باستان شناسان كشف شود، هيچكس باور نمي كرد كه شهر نشيني در جهان، پنج هزار سال پيش در اين منطقه در ايران آغاز شده باشد.» و «علاوه بر جامي كه نخستين تصوير متحرك جهان روي آن ديده مي شود، اشيايي چون قديمي ترين تخته نرد و قديمي ترين زبرهء دنيا در اين شهر كشف شده است.» / چند نمونه از خبرهاي بسياري كه در بارهء شهر سوخته در تارنماي سازمان ميراث فرهنگي آمده است. / www.chn.ir

[9]- «من فکر می کنم که يکی از دلايل اينکه اين نسبيت شرقی و غربی به ما هم می تواند بچسبد آن است که ما حافظهء فرهنگی نداريم. يا حافظهء فرهنگی ما را از يک جايي پاک کرده اند. مثلا ما حافظهء فرهنگی مان منحصر می شود به ادبيات. ما حافظ و سعدی و فردوسی و مولوی را خوب می شناسيم، يا حداقل به اسم می شناسيم، و به آنها مغروريم و پای آن هم می ايستيم. اما در ارتباط با مسايل مربوط به گذشته ايرانی خودمان، از جامعه شناسی و فلسفه و تاريخ و زيست شناسی و انسان شناسی و علوم ديگر، حافظه فرهنگی  نداريم. جز چند تا شعار تاريخی که در کتاب های درسی مان بوده و حالا حتی آنها را هم حذف کرده اند. هيچ کجايي، به صورت علمی، به ما نگفته اند که ما هم می توانيم به نوعی مدعی شويم که در ساختن جهان امروز و تمدن بشری دخالت داشته ايم.» / حافظه فرهنگی ما را پاک کرده اند / شكوه ميرزادگي / www.puyeshgaraan.com

[10]- «شادي و خنده در اين روز به معني فروريختن انديشه هاي تيره و پليدي، روبوسي نماد آشتي ... به آب افكندن سبزه هاي تازه رسته، نشانهء هديه دادن به ايزد آب يا ناهيد و گره زدن سبزه براي باز شدن بخت و تمثيلي براي پيوند زن و مرد و تسلسل نسل ها است» / فرهنگ اساطير / محمد جعفر ياحقي / نشر مؤسسهء مطالعات و تحقيقات فرهنگي و انتشارات سروش / 1369

[11]- «در فرهنگ ایران، جان، روشن و گرمست و همسرشت آتش است. (گزیده های زاداسپرم)،» / درفش كاويان / و «پیش از آنکه مفهوم «اهریمن» به معنای اصل آزار (زدارکامه) در الهیات زرتشتی پدیدآید، سرما، اصل آزار شمرده میشده است. اینست که سپس هم که اصل آزار، هویت شخص یافت و تصویر اهریمن زدار کامه به وجود آمد، اهریمن نیز، سرد بود. وارونه  ادیان سامی که شیطان، گوهر آتشین دارد.» / كار و عمل در فرهنگ ايران / پروفسور منوچهر جمالي / www.jamali-online.com

[12]-  «کبد، میانه هرچیزیست .«اصل میان»، اصل به هم چسباننده و دوساننده است. مهرو عشق، اصل ِ میان است.  به همین علت به جگر، کبد گفته شده است، چون با خون، همه بدن را به هم میدوساند.» / اشا و حقوق بشر در شاهنامه / و « آمیختن این سه قطره خون از«مغز و دل و جگر» دیو سپید ، همان آمیختن  وهومن و خرّم و رام است. جگر، بهمن است، و دل، «نای به» یا ارتافرورد یا خرّم است و مغز، که هلال ماه باشد، همان رام است.» / سپیده دم پیدایش فردِ آزاد و مستقل / پروفسور منوچهر جمالي / www.jamali-online.com

[13]- «این (قداست جان و قداست خرد انسان، که نگهبان زندگی در گیتی است) و برترین اصل فرهنگ ایرانست، پیام و ترانه زرتشت هم بوده است. در فرهنگ ایران، خرد از جان، که زندگی در همین گیتی باشد، جدا و بریده نیست. خرد، تراوش مستقیم جان انسانست. قداست جان انسانی، قداست خرد او نیز هست. هیچکسی و هیچ قدرتی و هیچ دینی و هیچ حکومتی و هیچ قانونی و هیچ خدائی، حق ندارد، آزار و گزند به جان انسانی و خرد انسانی بزند. اگر شاهان و موبدان در تاریخ ایران، چنین کرده اند، آنها نیز برضد فرهنگ ایران عمل کرده اند.» / انسان تلنگري /  پروفسور منوچهر جمالي / www.jamali-online.com

[14]- «برده كردن دختر و پسر در جنگها يك امر عادي بوده كه همواره تكرار ميشده و همينكه يك شهر يا يك آبادي گشوده ميشده عربها بهترين زنان و دختران و نوجوانان را جمع ميكرده آنها را براي خودشان برميداشته سپس در ميان خودشان قسمت ميكرده اند.» و «عربها بهترين و زيباترين دختران شهر را از دامن مادران و شوهرانشان جدا كرده با خودشان مي بردند تا وسيله اشباع شهوتهايشان سازند و براي خودشان در دنيا همان بهشتي بسازند كه براي  آخرت نيز به آنها وعده داده شده بود.» / فروپاشي شاهنشاهي ساساني صفحهء 133 و 166 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[15]- «اصالت انسان، به معنای آنست که خود انسان و خرد خود انسان، میتواند  به جامعه و سیاست و اقتصاد، سامان بدهد. این «سامان دادن» را هخامنشی ها «نییدن» میگفتند. نواختن نی، با کشش، نظم میدهد و همآهنگ میسازد. اینست که خود واژه «سامان» نیز در مخزن الادویه به معنای «نی» است.  سامان دادن هم که مدیریت و نظام دادن و حکومت باشد، همان معنای «نییدن» را دارد.» / مولوي بلخي مطرب معاني / پروفسور منوچهر جمالي / www.jamali-online.com

[16]- «هيچ قوم مهاجمي در طول تاريخ ايران به اندازه قزلباشان به ايران لطمه نزده بود. در تمام دوران سلطنت شاه اسمائيل و شاه طهماسب سياست برنامه ريزي شده كشتار همگاني علما و ادبا و دانشوران و انهدام آثار تاريخي و مراكز فرهنگي ايران دنبال شد.» / شاه اسمائيل صفوي صفحهء 235 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[17]- «نگاهی گذرا به این بخش نشان می‌دهد كه شمار جشن‌های ایرانی چه بسیار بیشتر از تعداد متداولِ شناخته شده فعلی آن است.» / راهنمای زمان جشن‌ها و گردهمایی‌های ملی ایران باستان / دكتر رضا مرادي غياث آبادي / www.ghiasabadi.com

[18]- «امكان انتشار متون سنتي (كلاسيك) فارسي به كلي در ايران از بين رفت. زيرا همه متون موجود در نظر قزلباشان صفوي به اهل سنت تعلق داشت. حتي برخي از متون فارسي چون كتابهاي  غزالي و خواجه نظام الملك و عطار و مولوي و جامي بنا به فتواي فقهاي لبناني- در زمره محرمات شرعي قرار گرفتند و داشتن آنها جرمي نابخشودني و در زمره كفر تلقي گرديد كه مجازات اعدام را به دنبال مي آورد.» / شاه اسمائيل صفوي صفحهء 235 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[19]- « آنان بر سر راهشان به هر آبادي و روستا ميرسيدند دست غارت ميگشودند و مردم را كشتار ميكردند.» و «همه جا سخن از قتل عام انسانهاست، يا به قول بلاذري مردم را شديداً كشتار مي كردند.» و «آنچه عربها در سالهاي 16 تا 21 براي مردم مياندورودان و خوزستان به ارمغان آوردند كشتار و تخريب و تاراج و وحشت و ارعاب و ناامني بود.» «پايان اين نبرد، شكست فيروزان و سقوط نهاوند و كشتار چند ده هزار تن از مردم منطقه بود.» و «تلاش براي تسرف تمبگ مدت درازي به طول انجاميد ولي سرانجام ايرانيان شكست يافتند و كشتار عظيمي از آنها به راه افتاد و تمامي اموال شهر تاراج گرديد.» و «تمام گزارشهاي فتوحات عرب حكايت غارتها و كشتارهاي همگاني و اسيرگيريهاست.» / فروپاشي شاهنشاهي ساساني صفحه هاي 80 و 103 و 104 و 114 و 121 و 167 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[20]- «در تمام دوران صفويه يك انديشمند همتراز ابن سينا و  فارابي و خوارزمي و خيام و حتي خواجه نصير بوجود نيامد.» / شاه اسمائيل صفوي صفحهء 236 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[21]- «همهء كساني كه در تاريخ عهد ساساني مطالعه ميكنند اتفاق نظر دارند كه ايران در اثر اصلاحات انوشه روان و خسرو پرويز وارد مرحله اي از تطور اجتماعي شده بود كه در آستانهء انتقال به مرحلهء بورژوازي قرار داشت. به سخن ديگر، ايران در آغاز قرن هفتم ميلادي به مرحله اي از تطور اجتماعي رسيده بوده كه اروپا هزار سال پس از آن به آن رسيد؛ و اگر جريان تاريخ در ايران بطور طبيعي پيش رفته بود اكنون تمدن جهاني به مراتب پيشرفته تر از وضع فعلي بود. ولي اين جريان به يكباره توسط جماعات خرندهء عرب كه بيش از دو هزار سال از تمدن خاور ميانه عقب بودند متوقف شد تا ايران و تمدن ايراني را به همراه خودشان به اعماق تاريخ و به دوران كهني پرتاب كنند كه ايران هزار و دويست سال پيشتر پشت سر نهاده بود.» / تاريخ ايران صفحهء 668 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[22]- «منشور كورش هخامنشی، كهن‌ترین بیانیه حقوق بشرِ شناخته شده جهان و سند سربلندی ایرانیان از همزیستی آشتی‌جویانه و گرامیداشتِ باورها و اندیشه‌های همه مردمان تابعه در هنگامه بنیادگذاری نخستین امپراطوری جهان است. دنیای باستان همواره از آتش جنگ‌ها و یورش‌های بی‌پایان در رنج بوده است و كشورهای آشتی‌جو نیز ناچار بوده‌اند تا برای رهایی مردمان خود از تاخت ‌و‌تاز‌های همیشگی همسایگان ناآرام، به رویارویی و چیرگی بر آنان بپردازند. اما مهم این است كه پیروزمندانِ میدان نبرد و چیره‌ شدگان بر شهرها، چگونه با سپاه شكسته و مردم فرودست رفتار می‌كرده‌اند؟‌ تاریخنامه‌های بشری بازگوكننده رفتار نیك كورش بزرگ، پادشاه نیرومندترین كشور آنروز جهان، و كنش‌های ستیزنده دیگر فرمانروایان گیتی بوده است.» / منشور كورش هخامنشي / دكتر رضا مرادي غياث آبادي / www.ghiasabadi.com

[23]- «تخت‌جمشید جایگاهی بوده است كه فرستادگان اقوام گوناگون برای سگالش و قانون‌گذاری و تصمیم‌گیری در باره مهمترین نیازهای سرزمینی كه از نیل تا سند گسترده بود، گرد می‌آمدند و نه تنها پارسیان، كه نمایندگانی از همه سرزمین‌ها و اقوام در آن شركت می‌جستند. نگاره‌های 23 هیئت نمایندگی ملل كه بر نمای خاوری كاخ آپادانا بركنده شده است، نشانه‌ای از حضور آنان است. پوشاك و آرایه‌های ساده، نشان می‌دهد كه آنان مردمانی از میان همه گروه‌های اجتماعی و خردمندان هستند و نه تنها از اشراف و بزرگ‌زادگان.» / تخت جمشيد انجمن قانون گذاري جهان باستان / دكتر رضا مرادي غياث آبادي / www.ghiasabadi.com

 

********

[1]- « در نقوش تخت جمشيد هيچ جا نشاني از اينكه اقوام زير سلطه بايد ذليلانه به ايران جزيه بدهند وجود ندارد، بلكه تصاوير بگونه اي به نمايش نهاده شده است كه وحدت و همزيستي مسالمت آميز ملتها در زير چتر دولت ايران را بازنمايي مي كند. ... چهره ها همه شاد و بشاش، قامتها همه افراشته، و حالتها همه آزاد است. شاهنشاه مي خواسته است با نقش كردن اين مراسم به همه اقوام و ملل جهان حالي كند كه هيچ قومي در اين درگاه كم اهميت نيست، بلكه همه همترازند و همه برادران يكديگرند.» / تاريخ ايران صفحهء 233 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[1]- «ايراني براي قرنهاي درازي زير چتر سلطه شاهنشاهي در وقار و شكوه زيست. در طول اين عرصه دراز تاريخي، جز دوره نكبت بار يورش اسكندر مقدوني، ايران هيچگاه مورد تجاوز اقوام بيگانه قرار نگرفت، هيچ بيگانه اي ثروت هاي ايراني را به يغما نبرد و از ايراني باج نگرفت، ايراني به زير سلطه هيچ قوم مهاجمي در نيامد و آزاده و باوقار و سربلند و آسوده زيست.» / تاريخ ايران صفحهء 235 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[1]- «به موجب این لوحه‌ها، ما امروز دانسته‌ایم که سازندگان تخت‌جمشید را بردگان تشکیل نمی‌دادند، بلکه مردان و زنان آزاده‌ای بوده‌اند که به اندازه تخصص خود و کاری که انجام می‌داده‌اند، دستمزد می‌گرفته‌اند. به آنان نه تنها دستمزدی شایسته، که گاه پاداش و هدیه و کمک هزینه جنسی نیز پرداخت می‌شده است. آنان می‌توانسته‌اند به هنگام پیمان زناشویی، در هنگام زایش نوزادی تازه ‌رسیده، در جشن‌ها و بیماری‌ها از این پاداش برخوردار شوند. زنان در تخت‌جمشید نه تنها کار می‌کرده‌اند، بلکه پابه‌پای مردان در کارهای تخصصی و مدیریت شرکت داده می‌شدند. نوجوانان به کارآموزی می‌پرداختند و کودکان در ساعت‌های کاری والدین در کودکستان تخت‌جمشید نگهداری و تربیت می‌شده‌اند. لوحه‌ها حاکی از آن است که پرداخت نهایی و ریزه‌کاری‌های سنگ‌نگاره‌های باشکوه تخت‌جمشید، بیشتر دستاورد هنر و توانایی‌های زنان هخامنشی است.» / لوحه‌های تخت‌جمشید / دكتر رضا مرادي غياث آبادي / www.ghiasabadi.com

[1]- «یكی از كوشش‌های همیشگی ایرانیان باستان، تنظیم تقویمی بوده است كه با تقویم طبیعی و دوره رویدادهای كیهانی، حداكثر انطباق را داشته باشد. این كوشش منجر به ایجاد و بهره‌برداری از تقویم‌ها و نظام‌های گاهشماری بسیار متعدد و متنوعی شده بود كه در نهایت با ایجاد و تنظیم تقویم اعتدالی ایرانی به حداكثر دقت ممكن برای تطبیق تقویم قراردادی با تقویم طبیعی دست یافته شد و امروزه نیز این تقویم همچنان دقیق‌ترین تقویم تاریخ بشر شناخته می‌شود.» / پاسداشت گاهشماری ایرانی / دكتر رضا مرادي غياث آبادي / www.ghiasabadi.com

[1]- «در لشكريان عرب تنها كسي كه خواندن و نوشتن ميدانست زياد (ابن سميه) بود، و او كه  نوجواني كاكلي بود مأمور صورت برداري از تقسيم اموال غنيمت شد.» فروپاشي شاهنشاهي ساساني صفحهء 126 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[1]- «طلا و نقره و گنجهاي شاهنشاهي و گنجينه هاي بزرگان و انباشته هاي ثروتمندان از ظروف و ابزار و مجسمه و اشياي زينتي كه در تيسپون به دست عربان افتاد، بنابر نوشته تبري، بالغ بر هشتصد و شصت و پنج ميليون درهم بود. بعد از آنكه خمس اين مبلغ را براي خليفه جدا كردند، بقيه در ميان شصت هزار جنگجوي عرب كه وارد تيسپون شده بودند تقسيم شد و به هر كدام از آنها دوازده هزار درهم رسيد. بدوياني كه تا ديروز باور نميكردند كه مبلغي بيش از هزار درهم در دنيا وجود داشته باشد، امروز هر كدامشان صاحب مبلغ انبوه شده بودند و هر كدام بيش از اينها اسباب و اثاث و زيورآلات از ايرانيان و آراميهاي عراق تاراج كرده بودند و زنان و دختران زيباروي ايراني و آرامي را به اسارت گرفته بودند تا بر سرشان هر چه بخواهند بياورند.» / فروپاشي شاهنشاهي ساساني صفحهء 85 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[1]- «زن ایرانی در حالی در دوره هخامنشی به یکی از بهترین جایگاه‌های شایسته شأن خود دست می‌یابد که هنوز هم در کشورهای امروزی جهان، جنبش‌های آزادیخواهانه و برابری‌جویانه زنان در آرزو و آرمان بدست آوردن آن هستند. داشتن شخصیت حقوقی و مالی مستقل، حقوق و امتیازهای برابر با مردان و گاه (در امور خاص زنانه) بیشتر از آنان، مدیریت و سرپرستی بنگاه‌های بزرگ کشاورزی و صنعتی در جامعه‌ای تک‌همسری، تنها نمونه‌هایی کوتاه از آن است.» / در باره عبارت مبهم حقوق و جایگاه ارزشمند زنان در ایران باستان / دكتر رضا مرادي غياث آبادي / www.ghiasabadi.com

[1]- «كشف يك خط كش چوبي با دقت نيم ميليمتر در شهر سوخته نشان داد ساكنان اين شهر در زمينه علوم رياضيات و هندسه بسيار متبحر بوده اند.» و «بافت پارچه در شهر سوخته همانند امروز بوده و اين مساله حيرت باستان شناسان را به شدت برانگيخته است.» و «آثار چوبي بدست آمده از شهر سوخته و ظرافت آنها نشان دهنده تبحر ساكنان اين منطقه در هنر چوب بري و كنده كاري روي چوب است.» و «پيش از آنكه بقاياي شهر باستاني در دل دشت سيستان توسط باستان شناسان كشف شود، هيچكس باور نمي كرد كه شهر نشيني در جهان، پنج هزار سال پيش در اين منطقه در ايران آغاز شده باشد.» و «علاوه بر جامي كه نخستين تصوير متحرك جهان روي آن ديده مي شود، اشيايي چون قديمي ترين تخته نرد و قديمي ترين زبرهء دنيا در اين شهر كشف شده است.» / چند نمونه از خبرهاي بسياري كه در بارهء شهر سوخته در تارنماي سازمان ميراث فرهنگي آمده است. / www.chn.ir

[1]- «من فکر می کنم که يکی از دلايل اينکه اين نسبيت شرقی و غربی به ما هم می تواند بچسبد آن است که ما حافظهء فرهنگی نداريم. يا حافظهء فرهنگی ما را از يک جايي پاک کرده اند. مثلا ما حافظهء فرهنگی مان منحصر می شود به ادبيات. ما حافظ و سعدی و فردوسی و مولوی را خوب می شناسيم، يا حداقل به اسم می شناسيم، و به آنها مغروريم و پای آن هم می ايستيم. اما در ارتباط با مسايل مربوط به گذشته ايرانی خودمان، از جامعه شناسی و فلسفه و تاريخ و زيست شناسی و انسان شناسی و علوم ديگر، حافظه فرهنگی  نداريم. جز چند تا شعار تاريخی که در کتاب های درسی مان بوده و حالا حتی آنها را هم حذف کرده اند. هيچ کجايي، به صورت علمی، به ما نگفته اند که ما هم می توانيم به نوعی مدعی شويم که در ساختن جهان امروز و تمدن بشری دخالت داشته ايم.» / حافظه فرهنگی ما را پاک کرده اند / شكوه ميرزادگي / www.puyeshgaraan.com

[1]- «شادي و خنده در اين روز به معني فروريختن انديشه هاي تيره و پليدي، روبوسي نماد آشتي ... به آب افكندن سبزه هاي تازه رسته، نشانهء هديه دادن به ايزد آب يا ناهيد و گره زدن سبزه براي باز شدن بخت و تمثيلي براي پيوند زن و مرد و تسلسل نسل ها است» / فرهنگ اساطير / محمد جعفر ياحقي / نشر مؤسسهء مطالعات و تحقيقات فرهنگي و انتشارات سروش / 1369

[1]- «در فرهنگ ایران، جان، روشن و گرمست و همسرشت آتش است. (گزیده های زاداسپرم)،» / درفش كاويان / و «پیش از آنکه مفهوم «اهریمن» به معنای اصل آزار (زدارکامه) در الهیات زرتشتی پدیدآید، سرما، اصل آزار شمرده میشده است. اینست که سپس هم که اصل آزار، هویت شخص یافت و تصویر اهریمن زدار کامه به وجود آمد، اهریمن نیز، سرد بود. وارونه  ادیان سامی که شیطان، گوهر آتشین دارد.» / كار و عمل در فرهنگ ايران / پروفسور منوچهر جمالي / www.jamali-online.com

[1]-  «کبد، میانه هرچیزیست .«اصل میان»، اصل به هم چسباننده و دوساننده است. مهرو عشق، اصل ِ میان است.  به همین علت به جگر، کبد گفته شده است، چون با خون، همه بدن را به هم میدوساند.» / اشا و حقوق بشر در شاهنامه / و « آمیختن این سه قطره خون از«مغز و دل و جگر» دیو سپید ، همان آمیختن  وهومن و خرّم و رام است. جگر، بهمن است، و دل، «نای به» یا ارتافرورد یا خرّم است و مغز، که هلال ماه باشد، همان رام است.» / سپیده دم پیدایش فردِ آزاد و مستقل / پروفسور منوچهر جمالي / www.jamali-online.com

[1]- «این (قداست جان و قداست خرد انسان، که نگهبان زندگی در گیتی است) و برترین اصل فرهنگ ایرانست، پیام و ترانه زرتشت هم بوده است. در فرهنگ ایران، خرد از جان، که زندگی در همین گیتی باشد، جدا و بریده نیست. خرد، تراوش مستقیم جان انسانست. قداست جان انسانی، قداست خرد او نیز هست. هیچکسی و هیچ قدرتی و هیچ دینی و هیچ حکومتی و هیچ قانونی و هیچ خدائی، حق ندارد، آزار و گزند به جان انسانی و خرد انسانی بزند. اگر شاهان و موبدان در تاریخ ایران، چنین کرده اند، آنها نیز برضد فرهنگ ایران عمل کرده اند.» / انسان تلنگري /  پروفسور منوچهر جمالي / www.jamali-online.com

[1]- «برده كردن دختر و پسر در جنگها يك امر عادي بوده كه همواره تكرار ميشده و همينكه يك شهر يا يك آبادي گشوده ميشده عربها بهترين زنان و دختران و نوجوانان را جمع ميكرده آنها را براي خودشان برميداشته سپس در ميان خودشان قسمت ميكرده اند.» و «عربها بهترين و زيباترين دختران شهر را از دامن مادران و شوهرانشان جدا كرده با خودشان مي بردند تا وسيله اشباع شهوتهايشان سازند و براي خودشان در دنيا همان بهشتي بسازند كه براي  آخرت نيز به آنها وعده داده شده بود.» / فروپاشي شاهنشاهي ساساني صفحهء 133 و 166 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[1]- «اصالت انسان، به معنای آنست که خود انسان و خرد خود انسان، میتواند  به جامعه و سیاست و اقتصاد، سامان بدهد. این «سامان دادن» را هخامنشی ها «نییدن» میگفتند. نواختن نی، با کشش، نظم میدهد و همآهنگ میسازد. اینست که خود واژه «سامان» نیز در مخزن الادویه به معنای «نی» است.  سامان دادن هم که مدیریت و نظام دادن و حکومت باشد، همان معنای «نییدن» را دارد.» / مولوي بلخي مطرب معاني / پروفسور منوچهر جمالي / www.jamali-online.com

[1]- «هيچ قوم مهاجمي در طول تاريخ ايران به اندازه قزلباشان به ايران لطمه نزده بود. در تمام دوران سلطنت شاه اسمائيل و شاه طهماسب سياست برنامه ريزي شده كشتار همگاني علما و ادبا و دانشوران و انهدام آثار تاريخي و مراكز فرهنگي ايران دنبال شد.» / شاه اسمائيل صفوي صفحهء 235 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[1]- «نگاهی گذرا به این بخش نشان می‌دهد كه شمار جشن‌های ایرانی چه بسیار بیشتر از تعداد متداولِ شناخته شده فعلی آن است.» / راهنمای زمان جشن‌ها و گردهمایی‌های ملی ایران باستان / دكتر رضا مرادي غياث آبادي / www.ghiasabadi.com

[1]- «امكان انتشار متون سنتي (كلاسيك) فارسي به كلي در ايران از بين رفت. زيرا همه متون موجود در نظر قزلباشان صفوي به اهل سنت تعلق داشت. حتي برخي از متون فارسي چون كتابهاي  غزالي و خواجه نظام الملك و عطار و مولوي و جامي بنا به فتواي فقهاي لبناني- در زمره محرمات شرعي قرار گرفتند و داشتن آنها جرمي نابخشودني و در زمره كفر تلقي گرديد كه مجازات اعدام را به دنبال مي آورد.» / شاه اسمائيل صفوي صفحهء 235 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[1]- « آنان بر سر راهشان به هر آبادي و روستا ميرسيدند دست غارت ميگشودند و مردم را كشتار ميكردند.» و «همه جا سخن از قتل عام انسانهاست، يا به قول بلاذري مردم را شديداً كشتار مي كردند.» و «آنچه عربها در سالهاي 16 تا 21 براي مردم مياندورودان و خوزستان به ارمغان آوردند كشتار و تخريب و تاراج و وحشت و ارعاب و ناامني بود.» «پايان اين نبرد، شكست فيروزان و سقوط نهاوند و كشتار چند ده هزار تن از مردم منطقه بود.» و «تلاش براي تسرف تمبگ مدت درازي به طول انجاميد ولي سرانجام ايرانيان شكست يافتند و كشتار عظيمي از آنها به راه افتاد و تمامي اموال شهر تاراج گرديد.» و «تمام گزارشهاي فتوحات عرب حكايت غارتها و كشتارهاي همگاني و اسيرگيريهاست.» / فروپاشي شاهنشاهي ساساني صفحه هاي 80 و 103 و 104 و 114 و 121 و 167 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[1]- «در تمام دوران صفويه يك انديشمند همتراز ابن سينا و  فارابي و خوارزمي و خيام و حتي خواجه نصير بوجود نيامد.» / شاه اسمائيل صفوي صفحهء 236 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[1]- «همهء كساني كه در تاريخ عهد ساساني مطالعه ميكنند اتفاق نظر دارند كه ايران در اثر اصلاحات انوشه روان و خسرو پرويز وارد مرحله اي از تطور اجتماعي شده بود كه در آستانهء انتقال به مرحلهء بورژوازي قرار داشت. به سخن ديگر، ايران در آغاز قرن هفتم ميلادي به مرحله اي از تطور اجتماعي رسيده بوده كه اروپا هزار سال پس از آن به آن رسيد؛ و اگر جريان تاريخ در ايران بطور طبيعي پيش رفته بود اكنون تمدن جهاني به مراتب پيشرفته تر از وضع فعلي بود. ولي اين جريان به يكباره توسط جماعات خرندهء عرب كه بيش از دو هزار سال از تمدن خاور ميانه عقب بودند متوقف شد تا ايران و تمدن ايراني را به همراه خودشان به اعماق تاريخ و به دوران كهني پرتاب كنند كه ايران هزار و دويست سال پيشتر پشت سر نهاده بود.» / تاريخ ايران صفحهء 668 / امير حسين خنجي / www.irantarikh.com

[1]- «منشور كورش هخامنشی، كهن‌ترین بیانیه حقوق بشرِ شناخته شده جهان و سند سربلندی ایرانیان از همزیستی آشتی‌جویانه و گرامیداشتِ باورها و اندیشه‌های همه مردمان تابعه در هنگامه بنیادگذاری نخستین امپراطوری جهان است. دنیای باستان همواره از آتش جنگ‌ها و یورش‌های بی‌پایان در رنج بوده است و كشورهای آشتی‌جو نیز ناچار بوده‌اند تا برای رهایی مردمان خود از تاخت ‌و‌تاز‌های همیشگی همسایگان ناآرام، به رویارویی و چیرگی بر آنان بپردازند. اما مهم این است كه پیروزمندانِ میدان نبرد و چیره‌ شدگان بر شهرها، چگونه با سپاه شكسته و مردم فرودست رفتار می‌كرده‌اند؟‌ تاریخنامه‌های بشری بازگوكننده رفتار نیك كورش بزرگ، پادشاه نیرومندترین كشور آنروز جهان، و كنش‌های ستیزنده دیگر فرمانروایان گیتی بوده است.» / منشور كورش هخامنشي / دكتر رضا مرادي غياث آبادي / www.ghiasabadi.com

[1]- «تخت‌جمشید جایگاهی بوده است كه فرستادگان اقوام گوناگون برای سگالش و قانون‌گذاری و تصمیم‌گیری در باره مهمترین نیازهای سرزمینی كه از نیل تا سند گسترده بود، گرد می‌آمدند و نه تنها پارسیان، كه نمایندگانی از همه سرزمین‌ها و اقوام در آن شركت می‌جستند. نگاره‌های 23 هیئت نمایندگی ملل كه بر نمای خاوری كاخ آپادانا بركنده شده است، نشانه‌ای از حضور آنان است. پوشاك و آرایه‌های ساده، نشان می‌دهد كه آنان مردمانی از میان همه گروه‌های اجتماعی و خردمندان هستند و نه تنها از اشراف و بزرگ‌زادگان.» / تخت جمشيد انجمن قانون گذاري جهان باستان / دكتر رضا مرادي غياث آبادي / www.ghiasabadi.com