International Committee to Save

the Archeological Sites of Pasargad

 

                                                                                                                                              بازگشت به صفحه اصلی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بيانيه می 2007، کميته بين المللی نجات پاسارگاد

قدم ديگر: تأسيس «بنياد ميراث پاسارگاد»

 

هموطنان، دوستان و همراهان گرامی!

هنگامی که دو سال پيش به تشکيل کميته نجات پاسارگاد اقدام کرديم، بر اين باور بوديم که وظيفه ای موقت را بر عهده گرفته ايم ـ مثل همه ی کميته هايی که حرکتی لازم را در زمانی معين بوجود می آورند. ما وظيفه ای روشن را بر عهده گرفته بوديم: کوشش برای جلوگيری از آبگيری سد سيوند و، در واقع، کوشش برای نجات آثار مهمی از ميراث ملی و بشری ايرانزمين. و ؛ می دانستيم که، همزمان و همگام با حرکت های گوناگون داخل ايران، ما نيز می توانيم با اطلاع رسانی به مردم فرهنگ دوست جهان و مطلع کردن موسساتی که براساس قراردادهای بين المللی موظف به حفظ اين آثار هستند، ماجرای ساختن سد سيوند و خطرات آن برای ميراث فرهنگی دشت پاسارگاد و تنگ بلاغی را در گستره ای وسيع مطرح کنيم.

با شروع کار کميته، و در مدتی کوتاه، حمايت بی دريغ و گسترده ی نويسندگان، هنرمندان،  و روزنامه نويسانی که نبض تپنده رسانه های ديداری، شنيداری و اينترنتی هستند، اين اطمينان را به ما داد که به کاری درست دست زده ايم. همچنين اعلام پشتيبانی شخصيت های سياسی، اجتماعی، و فرهنگی ـ بر کنار از تفاوت های عقيدتی و ايدئولوژيک شان ـ تاييدی روشن بود بر اين که صدای ما می تواند به عنوان يک صدای فرهنگی، که بر پايه ی «منافع ملی ـ بشری» مردم ايرانزمين، برخاسته، بازتابی وسيع داشته باشد.

در ابتدا باور ما آن بود که، به خاطر وجود اطلاعات روشن و به راهنمايی منطق خردپذير، اين حرکت هر چه زودتر به نتيجه ای معقول می رسد؛ به خصوص که متخصصين و باستانشناسان و کاوشگرانی که در طی اين مدت دلايل خود را با سند و مدرک و نشانه ارائه می کردند، ثابت کردند که اين آبگيری نه تنها سودی برای کشاورزان  و محيط زيست ندارد بلکه برای آن ها نيز زيانبخش است و، گذشته از ويران کردن ميراث تاريخی مان، بزرگترين لطمه ها را به عاطفه های جامعه ای می زند که می بييند خانه و نشانه های افتخارآفرين مادران و پدرانشان را به آب می بندند.

تجربه نيز نشان می داد که در دوران معاصر، لااقل از آغاز قرن بيستم تا امروز،  هيچ حکومتی ـ اعم از ديکتاتوری، فاشيستی، ايدئولوژيک و يا دموکرات، جز حکومت طالبان ـ به صورتی آگاهانه و منظم دست به ويران کردن تاريخ گذشته سرزمين خود نزده است؛ آن هم بخشی از دست آوردهای تاريخی آن که تنها ارزش ملی ندارند و مقام جهانی و بشری افتخارآميز و غرور برانگيز آنها می تواند در ساختن روحيه و اعتماد به نفس هر ملتی کارساز باشد.

فکر می کرديم که اگر مسئولينی در ايران تيشه جهل برداشته و بر ريشه های تاريخی و فرهنگی ايرانزمين می کوبند، اين امکان وجود دارد که مسئولينی ديگر هم باشند که درکی از تحولات تاريخی و بشری داشته و، حاضر نشوند داغ ننگی اين گونه را بر پيشانی خود بنشانند.

متأسفانه فرهنگ ستيزی حاکم بر دولت ايران بيش از تصور هر انسان قرن بيست و يکمی است و دولت فعلی ايران، عليرغم همه ی هشدارها و کوشش های ده ها هزار تن از مردمان دلسوز، دست به آبگيری سد سيوند زد تا با لجبازی تمام به دوستداران تاريخ و فرهنگ ايرانزمين گفته باشد که بر نابودی بخش عمده ای از اين تاريخ مصصم است.

و چنين است که به نظر می رسد، در کوتاه مدت، ما و ديگر کوشندگان فرهنگ و تاريخ ايران آن چه را که می خواستيم به دست نياورده ايم. اما نکته ی مهم اين است که کوشش های همه ی ما يک واقعيت را مطرح و وقوع يک حادثه ی فرهنگی را ثابت کرد: پاسارگاد اکنون نام يک جنبش فرهنگی شده است؛ جنبشی که نه خودکامگی و تعصب مسئولين وقت می تواند آن را از نفس بياندازد و نه جاه طلبی ها و بازی های کودکانه ی کسانی که هميشه به قدرتمندان روز چسبيده اند و جز گفتن آنچه که «حاکم» می پسندد چيز ديگری نمی گويند.   

در عين حال، جنبش دو ساله ی اخير ثمره ی مهم و اساسی ديگری هم داشت: در اين دو سال همه ی ما به صورتی روزمره شاهد ويران گری هایی عمدی بوده ايم که جای پای تک تک افراد مسئول و مربوط به ميراث فرهنگی و ملی ايرانزمين بر سراسر آن قابل مشاهده است. و اين گونه است که، در کنار کوشش برای خبر رسانی، اکنون توانسته ايم اسناد صدها مورد تاريخ زدايي و بی توجهی عمدی را در آرشيوی در کميته ی نجات پاسارگاد ثبت کنيم. در اين راستا ما شاهد آن بوده ايم که دولت ايران به طور کاملا محسوسی به مسايل مربوط به فرهنگ و تاريخ غير مذهبی ما بی توجه است. مسايلی مثل الواح شيکاگو، حراج اشيای جيرفت لندن، تغيير نام ثروت های فيزيکی ـ ملی ما، همچون مورد خليج فارس، و بخش هايي از ايران، و از دست دادن ثروت های معنوی ما، مثل نوروز، و لطمه زدن به ثروت های فرهنگی ما، مثل صدمه زدن به حريم آرامگاه فردوسی، و بالاخره به آب بستن عمدی تنگ بلاغی و در خطر انداختن دشت پاسارگاد و آرامگاه کورش بزرگ،  و دهها مورد ديگر قابل اثبات از اين قبيل به ما نشان می دهد که اراده ای لجباز و ضد فرهنگ در ايران در حال ويرانگری است.

در عين حال ديده ايم که، پس از ماجرای آبگيری سد سيوند و مشاهده ی نارضايتی کاملا آشکار مردم، سازمان ميراث فرهنگی  ـ همزمان با ادامه بی توجهی ها و ويران گري های عمدی اش ـ دست به کار انجام فعاليت های تبليغاتی نظير جذب توريست های خارجی به تخت جمشيد، و برگزاری همايش هايي کاملا حساب شده اما بی محتوا و تکراری، و برنامه هاي تلويزيونی متظاهرانه شده است؛ کاری بيهوده، و بی اثر.

با توجه به همه ی اين مسايل، ما اکنون به اين نتيجه رسيده ايم که ميراث فرهنگی و تاريخی ما بيش از هر زمانی در تاريخ در خطر و نيازمند توجه اند. ما، به عنوان کسانی که معتقديم فرهنگ يکی از مهمترين عناصر سازنده ی هويت يک جامعه است و فرهنگ ايرانی ما، فرهنگی پر توان و سازنده و متناسب با تحولات امروز جهانی است و نبايد گذاشت آن را ويران و يا نابود کنند، بايد دست به کاری گسترده تر بزنيم. اگر قادر نيستيم که، در کوتاه مدت، اين قدرت ويرانگر را متوقف کنيم، اما می توانيم با فعاليت های گوناگون خود موسساتی را که بر اساس قوانين بين المللی موظف به حفظ اين آثار هستند آرام نگذاريم؛ می توانيم با مردمان فرهنگ دوست جهان از اين بيدادی که بر فرهنگ و تاريخ يک ملت می رود مکرر سخن بگوييم، می توانيم خبرهاي تاريخ زدايي را که از چشم و گوش مردمان سرزمين مان دور نگاهداشته می شود با سند و مدرک در اختيارشان  بگذاريم، می توانيم با پژوهش هایي به دور از غرض های تعصب آلود پنجره های تازه ای برای تماشا بر منظره ی فرهنگ و تاريخ خودمان بگشايم، می توانيم  به صورتی پي گير و مدام حضور سازنده و پر اهميت اين فرهنگ را خاطر نشان سازيم و هشدار دهندگانی دايمی باشيم برای برای حفظ يا نجات اين آثار.

بر اساس اين نکات است که اکنون بنيادی فرهنگی را بصورت رسمی و قانونی به ثبت رسانده ايم که نام آن را، به احترام ياد جاويدان کورش بزرگ، پدر حقوق بشر ایران،  «بنياد ميراث پاسارگاد»Pasargad Heritage Foundation  گذاشته ايم.  اين بنياد، موسسه ای غير انتفاعی، غير سياسی و غير مذهبی است که به وسيله ی افرادی داوطلب و بدون دريافت دستمزد از سراسر جهان اداره خواهد شد؛ افرادی که عشق و باور به اهميت  گنجينه های فرهنگی و تاريخی ايرانزمين پايه های تلاش آن ها را می سازد.

در عين حال، کميته بين المللی نجات پاسارگاد نيز همچنان به کار خود ادامه خواهد داد، اما به عنوان بخشی از ساختار گسترده ی اين بنياد و، در عين حال، اين امکان وجود دارد که بر اساس الگوی کار اين کميته، در آينده کميته های ديگری نيز برای کوشش در راستای نجات بخشی موارد ديگری از آثار تاريخی و فرهنگی در خطر ما تشکيل شود. چه آثاری که در ايران و به دست مسئولينی ناآگاه در آستانه ی نابودی خواهد بود و چه آثاری که در بيرون از ايران به خاطر سوء استفاده های مادی يا سياسی مورد حيف و ميل و بذل و بخشش قرار می گيرند.

ما همين جا اعلام می کنيم که، تا وقتی دولتی در ايران مشغول کار شود که، چون دولت های کشورهای پيشرفته، خود حافظ تاريخ و فرهنگ ما باشد، ما به کوشش های خود در جهت حفظ و نجات فرهنگ و تاريخ مان ادامه داده و در حد توان خود در گسترش اهداف اين جنبش فرهنگی خواهيم کوشيد.

دوستان و دوستدارات تاريخ و فرهنگ ايرانزمين!

در هر کجا هستيد، اگر به حفظ اين تاريخ و بهره وری از اثرات  آن در پيشرفت فرهنگی جامعه ما، و ارتباط  متمدنانه ما با دنيای امروز باور داريد، با ما همراه و همگام شويد. ما در اين راه به کمک های قدمی و معنوی شما به شدت نيازمند هستيم.

می 2007 

با مهر و احترام شکوه ميرزادگی

از سوی کميته بين المللی نجات پاسارگاد

 

 

 

 

ف