بازگشت به صفحه اصلی

آيا شما هم نامه ي سرگشاده را امضا کرده ايد؟

اکو سيستم ايران، آخرين فريادها

در آغاز بهار، آخرین ضجه های حیات ایران را بشنويم

 

گرد آوری و نگارش : پيمان هيهاتي

اختصاصی کميته نجات پاسارگاد

آنچه برايتان بازگو مي کنم فرياد خفيفيست از حنجره بني آدمي که تا آنجا که توانسته چهره ي زيباي کشور پيرمان را ديده، بوي نم خاک خاکستري اش را بوييده، شن هاي آفتاب سوخته ي کويرش را در دستانش لمس کرده، بوي مراتع و علفزارهاي کوهستاني اش را در طليعه ي آفتاب استشمام نموده، زيبايي جنگلهاي در هم تنيده ارسباران را نظاره گر بوده و لطافت بازي باد با شاليزارهاي گيلان را در عمق وجودش جاي داده.

بزرگي کوهسارانش او را به احترام وا داشته و وارستگي ستيغ کوهسارانش وي را به خردي خود متوجه نموده. چشم در چشم فرمانرواي مغلوب جنگلهاي ارسباران دوخته و نگاه ملتمسانه خود و او را به تنهايي احساس کرده، نگاه هايي که هر دو از هم حق حيات مي طلبيدند و آنگاه فرياد دردناک و دادخواهانه فناي حيات تنش را به رعشه آورده که چنين که ما مي رويم ديگر مکان و مجالي براي زندگي در اين کشتي بزرگ نخواهد بود.

 

در اين مجال کوتاه تنها خواهم کوشيد بر محيط زيست و حيات وحش کشورمان نگاهي کوتاه بياندازم. ارقام و اعدادي بيش اشاره نخواهم کرد و اميدوارم اين ارقام افکار و توجه ما را به فاجعه اي که خود و نياکانمان باعث و باني اش بوده ايم معطوف نمايد.

از سلطان وحش، شير ايران شروع مي کنم که ساليان سال نشانش بر پرچم ايران نقش بسته بود. ستم کاري سلاطين ايران بر مردمان کشورمان تنها نبود، آري تفريح آنان مبارزه و از پاي در آوردن اين شکوه ايران بود که نهايتا نه با ابزارهاي مبارزه تن به تن که به سلاح گرم منتهي گرديد و چنان شد که امروز دشت ارژن بي فرمانرواي مغلوب خود راه فنا مي پيمايد.

کمي پيش بياييم به سال 1338 و به جنگل گلستان، آخرين ببر مازندران به دست صيادي محلي کشته شد و فناي آن نابودي گونه اي مهم را در جهان رقم زد به همان عللي که همه مان مي دانيم:

شکار بي رويه، از بين بردن جنگلها و نيزارها و مردابها براي ايجاد زمينهاي جديد کشاورزي و خانه سازي و باغداري و به طبع آن کمبود شکار براي صيد اين گونه با ارزش و نداشتن پناهگاه براي زيست.

دو گونه را از دست داديم. به همين سادگي و تنها کاري که مي توانيم اکنون بکنيم، نهايتا تاسف خوردن از نابودي آنهاست.

 

از گذشته دور ديگر سخن نمي گويم و به حال حاضر کشور خوش نقش و زيبايمان مي پردازم.

يوز پلنگ ايران

بي ترديد با روند کنوني راه ببر مازندران را مي پيمايد و دوربينها و سيستمهاي بي سيم و نگاهبناني براي مشاهده و ثبت وجودش  بکار بسته اند تا بود يا نبودش را ثبت کنند. طبق گفته کارشناسان، يوز ايراني که تيره اي خاص از يوزپلنگ در غرب آسياست به تعداد کمتر از 40 قلاده در پناهگاهش رسيده و طبق طبقه بندي IUCN در ليست قرمز يعني حيوانات در حال انقراض قرار دارد.

شاه روباه يا روباه بلانفورد

تا سال 75 نمونه هايي از آن که کمي از روباه معمولي کوچکتر و پناهگاهش استپهاي کوهستاني و مناطق نيمه بياباني است به ندرت ديده شده ولي در سالهاي اخير گزارش و ثبت موردي از مشاهده آن در دسترس نيست. اين حيوان نيز مانند گونه ي پيش گفته در ليست قرمز يعني حيوانات در حال انقراض به سر مي برد

اميدوارم اين حيوان حياتش از خاک ايران رخت بر نبسته باشد.

گربه پالاس

در ليست قرمز IUCN قرار گرفته و در حال انقراض مي باشد. در ايران تنها در خراسان و سواحل رود ارس در آذربايجان غربي مشاهده شده است.

گوزن زرد ايراني

گونه اي منحصر به فرد، نابودي زيستگاههايش در دشت ارژن و محوطه چغازنبيل به سبب پسابهاي سمي شرکتهاي نفتي و در بابل به خاطر پسابهاي شهري، زباله هاي شهري و بيمارستاني و در خطر قرار گرفتن آخرين پناهگاهش جزيره ي اشک در درياچه اروميه ___که در موردش بيشتر سخن خواهم گفت___ باعث در خطر قرار گرفتن اين نمونه منحصر به فرد گشته که موجب قرار گيري نام اين حيوان زيبا در زمره گونه هاي در خطر انقراض شده است.

روباه ترکمني

در سال 2000 در ليست قرمز انقراض قرار گرفته ولي در مغولستان با کمک گروه هاي زيست محيطي احياي نسل آن در حال انجام است. در ايران، فقط در نواحي ترکمن صحرا زندگي مي کند و طبقه بندي در خطر انقراض را دارد.

سياه گوش ايران

متاسفانه تاکنون مطالعات دقيقي از سوي کارشناسان داخلي و خارجي در مورد آن صورت نگرفته و گزارشهاي مشکوک مردمي و مشاهدات تصادفي محيط بانان تنها اطلاع در دسترس از اين گونه است. تنها نمونه قابل دسترس و در اسارت به مثابه گنجينه يا ذخيره ژنتيکي با ارزش، در شرايط غير استاندارد و در پارک ملي پرديسان تهران رها شده است با توجه به عدم پژوهشها و برنامه هاي مشخص در مورد اين موجود، آينده اي نامعلوم در انتظار اوست.

پلنگ ايراني

گونه اي ديگر و ساکن در فلات ايران، حيات آن در کشورهاي اطراف و به مرکزيت ايران گسترده شده است. آنچه از رکوردهاي شکار صيادان و نه پژوهشگران ديده مي شود، اگر بزرگترين گونه پلنگ جهان نباشد، بي شک يکي از بزرگترين انواع آن است. طبق طبقه بندي IUCN در جهان، گونه پلنگ در ليست آسيب پذير و گونه ي ايراني در خطر انقراض قرار دارد.

 

آمار و ارقام کوتاهي بود از زيبايان حيات وحش ايران که راه نيستي در سايه ي بي تاملي ما پيش گرفته اند.

ضعف مديريت کلان زيست محيطي و فرهنگي در ايران پيامد هاي ناگواري را براي محيط زيست کشور در بر داشته است.

 

در حالي که مديريت دولتي در ايران ، از کشاورزي به عنوان « محور توسعه » نام مي برد ، هم اکنون يک دهم فرسايش خاک هاي جهان مربوط به ايران است و اگر روند تخريب خاک در ايران با سرعت فعلي ادامه يابد در 30 سال آينده تمام زمين هاي حاصل خيز ايران نابود خواهند شد.از سوي ديگر هر سال يک و نيم ميليون هکتار ( 9 درصد ) از خاک هاي مرغوب ايران به بيابان تبديل مي شود و سالانه يک تا يک و نيم هکتار به مساحت کوير هاي ايران افزوده مي شود. اين در حالي است که سالانه يک ميليمتر از قشر خاک کشاورزي ايران که براي تشکيل آن 70 سال زمان لازم است در اثر فقدان پوشش گياهي از دست مي رود و فرسايش خاک از  10 تن در هکتار در دهه گذشته به 20 تن در هکتار در حال حاضر رسيده است .

جنگل هاي ايران نيز وضعيت بهتري ندارند . به طوري که در هر ثانيه 360 متر مربع از سطح جنگل ها و مراتع کشور تخريب مي شود. به بيان ديگر در هر 5 سال يک ميليون هکتار از جنگل هاي ايران نابود مي شود و يا سالانه يک و نيم درصد از جنگل هاي ايران از دست مي رود.

اگر روند شتابان ياد شده در تخريب جنگل هاي ايران ادامه يابد در 60 سال آينده اثري از جنگل هاي امروزي ايران باقي نخواهد ماند . در حال حاضر با تخريب  33  درصد از جنگل هاي ايران ، وسعت 12.4 ميليون هکتاري اين جنگل ها به 8 ميليون هکتار کاهش يافته است و سهم هر ايراني از جنگل 12 /0 هکتار يعني حدودا يک هفتم ميزان جهاني آن ( 8/0 هکتار ) است.برپايه نظر کارشناسان جهاني از جمله فائو ، چنان چه سطح جنگل هاي يک کشور کمتر از 25 درصد خاک آن باشد آن کشور از نظر وضعيت محيط زيست انساني در وضعيت بحراني به سر مي برد اين در حالي است که در حال حاضر سطح پوشش جنگل و مرتع در ايران 5/7 درصد از مساحت کشور است. با اين همه اجراي طرح ملي نهضت سبز از سوي مديريت زيست محيطي کشور چندان جدي گرفته نشده است .  

در حال حاضر مساحت مناطق چهارگانه طبيعي ( مناطق حفاظت شده ، پارک ملي ، آثار طبيعي و پناهگاه هاي حيات وحش ) در ايران تنها  84 / 4 درصد از کل سرزمين است در حالي که طبق استانداردهاي جهاني حداقل  سطح اين مناطق بايد معادل با 10 درصد از مساحت هر سرزمين باشد . همچنين ساليانه 1/3 ميليارد متر مکعب پساب صنعتي و شيميايي وارد 236  تالاب شناخته شده ايران مي شود و همچنين به علت تخريب پوشش گياهي بالا دست تالاب ها معمولا بارش هاي متناوب باعث ورود 500 ميليون متر مکعب رسوب به تالاب هاي ايران مي شود .

از ميان مناطق چهارگانه طبيعي ايران بسياري از آن ها در حال حاضر با بحران هاي جدي زيست محيطي رو به رو هستند که براي نمونه مي توان به موارد زير اشاره کرد : تالاب انزلي ، پناهگاه حيات وحش توران ، پارک ملي سرخه حصار، تالاب گوري گل تبريز ، مناطق حفاظت شده ورجين و البرز مرکزي ، اکوسيستم طبيعي درياي مازندران ، پارک ملي لار ، جنگل هاي پارک لويزان ، تالاب گاوخوني اصفهان ، زاينده رود اصفهان ، پارک ملي گلستان ، منطقه حفاظت شده غرب مازندران ، مناطق حفاظت شده شرق هرمزگان ، جنگل هاي حرا  ، دشت مغان ، درياچه گهر درود لرستان ، پوشش گياهي و جانوري تنگه بلاغي شيراز ، جنگل هاي مازندران ، دشت بوئين زهرا ، پارک ملي بختگان فارس ، درياچه اروميه ،  تالاب منطقه شکار ممنوع قره قشلاق مراغه ، درياچه استيل آستارا ، گرگان رود تالش ، تالاب آلماگل گنبدکاووس ، تالاب پير احمد کندي ماکو ، رودخانه اروند ، تالاب شادگان خوزستان ، تالاب حسن خان مهاباد ، منطقه حفاظت شده قميشلو اصفهان ، سپيد رود گيلان ، پناهگاه حيات وحش لوندويل آستارا ، رودخانه کارون ، تالاب ميانکاله مازندران ، تالاب هاي ارژن و پريشان فارس ،  نرگس زارهاي دهلران ، تالاب بند عليخان ورامين ، منطقه حفاظت شده جهان نماي گرگان ، عرصه هاي جنگلي چاهک استان يزد و مناطق حفاظت شده ي ارسباران   

از سوي ديگر  ، علاوه بر نابودي گونه هاي نادر گياهي ، بنا به عوامل متعدد از جمله شکار بي رويه و مديريت غلط مناطق حفاظت شده ، جمعيت 25 درصد از گونه هاي پستانداران و 11 درصد از گونه هاي پرندگان ايران روند انقراض را طي مي کند.

از ميان پرندگان ايران نسل پليکان خاکستري ، عروس غاز ، قوي کوچک ، درناي سيبري ، گيلانشاه خالدار ، عقاب شاهي ، عقاب طلايي ، عقاب دريايي دم سفيد ، عقاب ماهي خوار ، هما ، شاهين ، بحري ، بالابان ، لاچين ،  ميش مرغ ، هوبره ، سياه خروس ، اردک سفيد ، اردک بلوطي ، قرقاول و شماري ديگر در حال انقراض است .

از ميان خزندگان وحشي ايران نيز تمساح ايراني ( گاندو ) و انواع لاک پشت بيش از ديگران در معرض انقراض نسل قرار دارند و همچنين نسل گونه هاي آبزيان مانند ماهي قره برون ، ماهي استورژن روسي ، ماهي شيپ ، ماهي استورژن ايراني ، ماهي ازون برون ، فيل ماهي يا بلوگا ، کپور ماهي ، ماهي کور غار ، آفينوس هاي آب هاي داخلي ، آرتميا ، انواع خرچنگ ، دلفين و نهنگ نيز در حال انقراض است .

وضعيت محيط زيست شهري در ايران نيز دست کمي از محيط زيست طبيعي ندارد . در کنار آلودگي مرگبار هوا  و آلودگي صوتي به ويژه در شهرهاي بزرگ ، با آلودگي آب ( اعم از آب هاي سطحي و عمقي ) و آلودگي خاک در اکثر مناطق ايران روبه رو هستيم . در حال حاضر بخاطر توليد بيش از حد زباله ، جمع آوري غلط  و بازيافت ناقص زباله هاي خانگي ، صنعتي و بيمارستاني ، پساب هاي صنعتي ،  فاضلاب شهري و نخاله هاي ساختماني و انباشت زباله در حاشيه شهر ها با آلودگي شديد خاک و تجمع حيوانات ولگرد و جوندگان و حشرات خطرناک  رو به رو هستيم .

هم اکنون روزانه 32 هزارتن و سالانه 12 ميليون تن زباله در ايران توليد مي شود . از سويي هر تن زباله در حدود 100 تا 700 ليتر شيرابه توليد مي کند و هر ليتر شيرابه مي تواند 4000 ليتر آب را آلوده کند . اين زباله ها  مي تواند  118 نوع بيماري را به انسان منتقل کند. در حال حاضر در ايران بيش از 10 در صد زباله هاي شهري را کاغذ تشکيل مي دهد و سالانه 400 هزارتن کاغذ مصرف مي شود که معادل 6 ميليون و 800 هزار اصله درخت مي باشد . اين در حالي است که در صورت بازيافت 25 درصد از کاغذ موجود در زباله هاي شهري ،  مي توان سالانه از قطع يک ميليون و 700 هزار اصله درخت جلوگيري نمود .

به استان خود بپردازيم، از ناحيه ي ارسباران آغاز مي کنم. زمان زيادي به پيش بر نمي گردم، به زماني که براي اولين بار پا بر قلعه ي بابک و جنگلهاي اطراف آن گذاشتم اشاره می کنم. 14 شهريور 1372.

عرصه اي که هم اينک بيشتر به بيابان و برهوتي مي ماند و عرصه ي جولان اتوبوسها و ميني بوسها و وانتها و اتومبيل هاي شخصي است، علفزارها و بيشه زارهايي را شامل مي شد که دانش آموز چهارم دبستان به راحتي مي توانست تنش را ميان آنها مخفي کند. و اکنون همان عرصه تبديل به محل انباشت زباله هاي ما، درختان بي روح و خاکي مرده گشته.

جلوتر مي آيم. به سال 81 که حيات وحش آينالي را در برابر ديدگانم يافتم.، مراتعي سر سبز بر بلنداي رشته کوه هاي قره داغ و جنگلهاي انبوه که راهي براي عبور اتومبيلهاي صحرايي نيز به آنجا فراهم نبود. بعد از تنها گذش سه و اندي سال تبديل به علفزاري گشته که آنهايي که براي تفرج و گردش به آنجا رفته اند به انبار کيسه هاي نايلوني و ظروف يکبار مصرف بدل  نموده اند و گويا آنجا نيز راه عرصه هاي جنگلي قلعه ي بابک مي پيمايد.

به ناحيه اي جديد تر و بکر تر اشاره مي کنم: مراتع چيچکلي واقع در اطراف ورزقان. تنها در عرض 2 سال که راه مناسبي براي عبور وسايل نقليه ايلات به آنجا باز و بهينه سازي نموده اند مراتع و بيشه زارهاي بکر آنجا در معرض دست اندازي نوع بشر قرار گرفته. تا آنجا که براي آزاد سازي خرگوشي که به علت جراحت مورد مداوا قرار گرفته بود، موقعيت مناسبي پيش نيامد.

آيا بهتر نيست تا زماني که فرهنگ شهر نشيني بهره مندي بي ضرر از عرصه هاي حيات طبيعي را جز ارزشهاي خود به حساب نياورده و آن را از آموزه هاي خود قرار نداده راه دسترسي به اين مراتع را مسدود نماييم تا اگر هم خواستيم نتوانيم با حضور خود اسباب ويراني خانه گياهان و درختان و حيات وحش باشيم؟

سنگهاي کوه هاي ارسباران بيشتر به تابلو هاي ارشاد و تبليغ شبيه است تا تخته سنگهاي سياه قره داغ!

چشم اندازمان را کمي به غرب معطوف کنيم تا فاجعه اي را که در راه است از هم اکنون به روشني ببينيم: درياچه ي اروميه.

استادي داشتم که گر نگويم مجرب ترين ولي مطمئنا يکي از حاذق ترين اساتيد درس رياضيات مهندسي در منطقه به حساب مي آيد. ايشان در پايان دوره جمله کوتاهي گفتند و آن اينکه در برابر پديده ها و نتايجشان به حواس خود اعتماد کنيد و زياده گوييهاي روي کاغذ را نپذيريد.

همگي ما چندين بار يا لاقل يک بار درياچه ي اروميه را از نزديک ديده ايم. آنهاييکه در ده سال پيش رفت و آمدهاي مرتب و مکرري به کرانه هاي اين درياچه نموده باشند، اين گفته مرا تصديق خواهند کرد که سطح آب درياچه اروميه بسيار بسيار پايين تر از سطح آن در سالهاي منتهي به دهه کنوني است. آنچه روي کاغذ ارائه مي گردد پديده خشکسالي در چند ساله اخير بوده ولي آيا تاکنون درياچه اروميه چنين خشکسالي هايي را تحمل نکرده است؟

به گواهي تاريخ در 300 سال گذشته 2 بار حوزه هاي آبريز اين در ياچه چنان دچار خشکسالي گرديده که مردم براي بر آوردن قوت روزانه خود نيز عاجز گشته اند. اما تاکنون غلظت نمک اين در ياچه و پس رفت آن تاکنون به اين شدت که امروز مي بينيم نبوده است. پس علت چيست؟

آنچه براي من قبل پذيرش است بيان مي کنم:

احداث سد هاي متعدد بر روي رودخانه هاي تامين کننده آب اين درياچه و هدايت آبهاي ذخيره شده به مناطق ديگر جهت آبياري و تامين مصارف شرب و صنعتي بمانند طرح هاي انتقال آب از زرينه رود و سيمينه رود بدون ايجاد شبکه زهکشي براي بازگرداندن اين آبها به حوزه درياچه که موجب بالا آمدن سطح آبهاي زيرزميني در مناطق شهري و بخصوص تبريز شده و نهايتا خشکسالي.

اما چرا فاجعه؟

آذربايجان و خاک حاصلخيزش از دير باز منبع اصلي تامين غلات و انواع محصولات باغي و صيفي جات بوده است. با روند کنوني که بر سر منابع تامين کننده آب درياچه ي اروميه پيش آمده خشک شدن آن چندان دور از انتظار نيست. از دست دادن اين درياچه چه از لحاظ بهداشت انساني و کشاورزي و چه از لحاظ اقتصادي و بافت جمعيتي مي تواند ويرانگر و مخرب باشد بويژه بعد بهداشتي و کشاورزي آن.

درياچه ي اروميه به عنوان يک منبع آب شور پذيراي فاضلابهاي صنعتي و خانگي و کشاورزي يکي از پر تراکم ترين مناطق جمعيتي ايران است. بي شک نبود آن مي تواند موجب اشاعه ي انواع بيماري هاي مسري و بالقوه خطرناک که نتيجه تخليه فاضلابهاي صنعتي و خانگي است خواهد شد. علاوه بر اين نبود اين درياچه به معني نابودي زمينهاي کشاورزي و لم يزرع شدن آنها خواهد بود. چرا که بادهاي بومي استاني و منطقه اي به راحتي عمل پراکنش قشر نمک اين درياچه در سطح خاک استانهاي مجاور و نتيجتا ايجاد خاک غير قابل کشت خواهد شد.

اگر با ديدي بسيار وسيع بنگريم، در صورت مديريت صحيح اکو سيستم درياچه اروميه به راحتي قادر به تامين و جايگزيني  قسمت عمده اي از درآمد نفت از طريق ايجاد شرايط ايده آل درياچه و تکثير و پرورش آرتميا که بومي اين درياچه مي باشد شويم. درياچه اروميه در شرايط مطلوب قادر به توليد 400 مليون تن آرتميا ___که نوعي سخت پوست و از خانواده خرچنگها مي باشد و مصرف مکمل غذايي براي صنايع دامپروري را داراست___  در سال است و اگر اين ميزان به ارزش هر کيلوگرم آن که گاهي به مبلغ 125 دلار مي رسد ضرب گردد به روشني مشاهده مي گردد که در آمدهاي ميليارد دلاري مي توان برداشت نمود.

با ذکر تيتر وار اين موارد اگر فاجعه ي انساني و ملي براي تحقق اين حادثه بگذاريم، پر بيراه نگفته ايم. با نگاهي خيلي کوتاه مي توانيم ديد واقع بينانه تري داشته باشيم.

 

خيلي خوب است آنهايي را که طبيعت با سخاوت تمام به امانت در اختيار ما قرار داده به خوبي حفظ کنيم  و خود را وامدار حيات طبيعي و زيباي وحش که آفريده ي خالق توانايمان است بدانيم. بي شک، حفاظت و پاسداري و پاسباني از ذره ذره اين گنجينه ها، سجده اي در برابر خداوند بلند مرتبه است.

 

چگونه مي شود کشوري مقام سوم سد سازي جهان را دارا باشد و همزمان رتبه اول فرسايش خاک و بيابان را به خود اختصاص دهد؛ مگر با مديريت غلط!

 www.svepasargad.com