بيانيه ها/آرشيو مطالب  پاسارگاد/آرشيوخبرها / مقالات /آرشيو هنر و ادبيات/ تاريخ زدايي/ديداري ـ شنيداري/ و بخش های ديگر 

بازگشت به صفحه اصلی

 

 

در سوگ مردى از اهالى تاريخ راستى و درستى ، دكتر پرويز ورجاوند

از: دکتر تورج پارسى

 

 

به عادت هرروز پاى كامپيوتر نشستم ، روزى آفتابى كه سوئد را طرحى دگر بخشيده  بود، نخست خواندن email ها را آغاز كردم يك Email با عنوان khabar e bad همچون واژه ى ايست ! بي حركتم كرد ، نامه از دوست جوان و پرتكاپويم مسعود بود . از آن سرزمين ، آيا ازسرزمينى كه " اهريمنان همه تن مرگ " بر آن حاكمند مى توان در انتظار خبر خوب بود ، مى توان از سرزمينى كه دروج و دروندان تباه كننده راستى آنرا از پيشرفت و گسترش باز داشته است در انتظار خبر خوش بود ؟ بى گمان آنچه به گوش مى رسد خبرهاى بدا ست از زلزله و توفان گرفته تا مرگ آسان انسان .

نيك مى دانيم ، آگاهيم كه : كرپان ها پيرو فرمان   داد و آبادكردن جهان نيستند ، آنان با آموزش ها و كردارهاى خويش ، آبادكنندگان جهان را به تباهى مى كشانند " يسنه هات ۵۱بند ۱۴( اوستا كهن ترين سرودها و متن هاى ايرانى گزارش و پژوهش جليل دوستخواه )

از كرپان هاى معاصر چه انتظارى مى توان داشت ؟ جز خبر بد ! امروز بيش از جمعيت و وسعت ايران ، سرزمين ما سرزمينى كه خواستار روشنايي است سرزمين خبرهاى بد شده است

آيا مى توان از سرزمينى كه گرفتار رهبران دروغين است و مردمى كه به آزادكامى باورهاى  خود باورمندند ولى به جرم «نشر اکاذيب به قصد تشويش اذهان عمومی»  زير پيگرد قرار مي گيرند در انتظار خبر خوب بود ؟ هرگز ، هرگز !

كرپان ها ترسوترين انسان هاى موجودند ، اصطلاح "ترس از سايه "يك اصل روانشناخى درستى است كه در عرصه هاى گوناگون مى توان آنرا ديد وبر آن انگشت گذاشت . براى آشكارتركردن نمايه ي چنين انسان هايي سخن را به مانس اشربر(۱۹۰۵_۱۹۸۴) Manès Sperber مي سپارم :

" فرد مبتلا به هراس معطوف به اجتماع در جست و جوی شان و مقام است . شان و مقامی که به قدرت منتهی می شود... اما فردی که دچار هراس پرخاشگرانه می شود خواهان قدرت تامه است ، زیرا در فرهنگ او قدرت تقسیم ناپذیر تلقی شده و تقسیم آن بی معنی است. او اگر صاحب تمامیت قدرت نباشد خود را عاجز و ناتوان می بیند و این شرایطی است که او نمی تواند تحمل کند ... او برای رهایی از دست چنین هراسی ، باید به نابودی هر آنچه "هراس انگیز" است بپردازد".(.بررسى روانشناختى خودكامگى»اثرمانس اشپربر با ترجمه على صاحبى از انتشارات روشنگران و مطالعات زنان )

چرا در نگاه خشم آگين كرپان ها يا ستمكاران ، مردم هراس انگيزند ؟

چرا خودكامگان از مردم در هراسند ؟

آيا از اين منظر مى توان در انتظار بود كه خبر ها بد نباشند در حالى كه كرپان ها به نابودى هر چه كه براي منافع شان هراس انگيزست ، مشغولند ؟

روانشناسى سرزمين هاى اين چنينى نشان مى دهد كه برخى از مردم بى تفاوت مى شوند ، برخى قضا و قدرى مى گردند و در انتظار ناجى مى نشينند و برخى پرسشگرو نيك آگاهند كه شب ابدى نيست و آفتاب نيز بى تلاش و تكاپو نخواهد دميد سرانجام اينان از پاي نمي نشينند و جان بر ره مى نهند و در تاريخ جا باز مى كنند . در يك جمع بندى به چنين نتيجه اى مى توان رسيد كه رهبران دروغين و همپالكى هايشان در هيچ يك از اين گروه هاى سه گانه پايگاهى ندارند و به همان نسبت نيز عرصه ي زيست را بر همگان تنگ مى كنند .

خبر را مى خوانم : دكترپرويز ورجاوند درگذشت ! در اين شرايط ، در گذشت او براى نيروهاى ملى و ايران دردناكست !"

مانده بودم كه چگونه و با چه زبانى خبر را به بانو ميرزادگى بدهم ! در برابر واژه ها مي مانم اين جمله را تكرار مى كنم  : در اين شرايط در گذشت او براى نيروهاى ملى و ايران دردناكست ! به جمله ى زيبا و سرتاپا لوژيك اين جوان كه مرگ را يك ضرورت در كل هستى مى بيند مى انديشم و دريغآ گويي و تاكيدش بر " در اين شرايط "! به يادم آمد در سوگ ايران شناس پروفسور مرى بويس نوشتم :

يكي از رازهايي  كه انسان آشكارنمود فرايند تدريجي مرگ بود . يعني مرگ فيزيكي انسان زماني شكل مي گيرد  كه مليون ها ياخته ي ساختارسازبدن هنگام فعاليت پروتوپلاسمي  از كار بيفتد و سبب مرگ ياخته شود اما نكته يا رازي كه در اينجا از ديده گاه زيست شناسي قد علم مي كند اين است كه اگر چه مرگ ياخته ، مرگ انسان است اما اتم هاي سازنده ي ياخته از بين نمي روند بلكه در سيكل ديگري از هستي قرار مي گيرند به همين دليل پيوندي كه بر مبناي قانون اشا در نظام كيهاني هست آشكار مي شود . بر همين نام و نشاني است كه خيام شاعر ، خيام فيلسوف ، خيام رياضي دان مي سرايد سرودي را كه با وجود نگرش به گذران عمر و عينيت دادن به زمان اما در يك ظريف كاري بسيار خردمندانه خطوط موازي و مماس زندگي و مرگ را نمايان مي سازد و نظام كيهاني را زميني تر مي كند .

اين كوزه چومن عاشق زاري بودست     در بند سر زلف نگاري بودست

اين دسته كه بر گردن او مي بيني      دستي است  كه بر گردن ياري بودست

بربناي اين امرفلسفي كه همه چيز در حال شدن است نه در حال بودن ، مرگ به عنوان يك ضرورت درجهان رو به رشد به عنوان يك اصل موازي با زندگي جاي ثابت مي يابدو بر همين بنيان است كه انسان نگران مرگ نمي شود وبه زندگي مشغول مي گردد "

ولى  درزير سايه ى ديكتاتوران مرگ مفهوم ديگرى مى يآبد ، يعنى مى تواند برآيند همان تز" نابودی هر آنچه هراس انگیز" باشد. به هر روى امروز دريغا گوى كسى هستيم كه نه تنها در پنجاه سال باستان شناسى ايران نامى ماندگار دارد بلكه  داراى منشي نيك و نيك گستر بود . تاريخ را مي شناخت و با همه ى  توش و توان باانديشه ،گفتار و كردارى راستين در راه اعتبار انسان گام بر مى داشت . به گفته ى استاد دوستخواه او" در گستره ي دفاع از سود و مصلحت ايران و ايرانيان، در صف ِ يكم ِ هر كوشش و كُنِشي جاي داشت و با اراده اي استوار و نستوه گام برمي داشت و هيچ گونه كوتاهي و غفلتي را روا نمي شمارد"  دكتر ورجاوند نخسين باستانشناس ايرانى بود كه خطر سد سيوند را اعلام كرد و نخستين شخصيت علمى و سياسي بود كه آنهم از داخل ايران از كميته ى نجات آثار پاسارگاد پشتيبانى نمودند . مرگ او دروندان و تباهكاران را شادمان ساخت  و مردم همان مردمى كه به هويت ملى خود آگاه و به اعتبار انسان باورمندند را غمگين ساخت .

به فروهر استاد پرويز ورجاوند  درود مى فرستيم و پيمان مى بنديم كه راه او را كه  قلمرو روشنايي است ادامه بدهيم . با ملت ايران و خانواده ى ورجاوندش همره و همگاميم . همازوربيم .