پيوند به خانه

 

نام اصلی سرزمین های زابلستان و سیستان ِشاهنامه
 

از: جواد مفرد کهلان

پژوهشگر استوره های ایرانی

 

    نظر به اینکه نام زابل (زاو-اُل) مترادف با نی-مروچ اوستایی (نیمروز) و کانس اویه اوستایی به معنی سرزمین منسوب به کانال های آب است و به دستور خشایارشا (بهمن) در هنگام لشکرکشی به یونان برای عبور ناوگان‌هایش در خاک یونان تونل مهم و بزرگی کنده شده بود، این می تواند سبب مشتبه شدن زابلستان (نیمروز) با یونان شده باشد.

لذا منظور از لشکرکشی بزرگ بهمن (خشایارشا) به زابلستان در واقع لشکرکشی بزرگ خشایارشا به یونان بوده است.

    لابد خبر جنگ خشایارشا (بهمن) با مردم یونان در ترموپیل در افواه عمومی زنده مانده و به سعدی رسیده بوده است که در بوستان می سراید:

چو بهمن به زاولستان خواست شد 

چپ آوازه افکند و بر راست شد

    چون گفته شده است "در ابتدای امر به دلیل موقعیت این تنگه (ترموپیل) صدها تن از ایرانیان در حمله به سپاهیان یونانی به قتل رسیدند ولی پس از آن‌که فردی یونانی راهی از میان کوه را به ایرانیان نشان داد لشکر ایرانی از پشت سر به یونانیان حمله کرده که این امر موجب عقب‌نشینی و فرار بخش عظیمی از سربازان یونانی از محل استقرار خود گشت."

    راجع به مطابقت بهمن نوذری با خشایارشا گفتنی است:

    نوذریان (فرمانروایان جدید) از خانوادهٔ فریدون (کوروش) از فرتریان (فرمانروایان پیشین) به ترتیب عبارتند از ویشتاسپ نوذری (ویشتاسپ هخامنشی)، سپنتداته (هم لقب داریوش، هم گائوماته)، بهمن (خشایارشا)، اردشیر (اردشیر دراز دست)، داراب (داریوش دوم) و دارای دارایان (داریوش سوم).

    نام باستانی نیکه و کابل هم که با نام زابلستان مقایسه می‌شوند به معنی شهر واقع در شکاف کوهستان هستند:

در لشکرکشی اسکندر به دره سند (هند) از شهر نیکه نام برده شده که آن را با شهر کابل مطابقت داده اند. نظر به اینکه لفظ نی-کا به لفظ سنسکریت معنی شهر واقع در پایین و گودی و شکاف را می دهد و این معنی در نام شهر کابُل (کا-پوره/کا-پول= شهر واقع در شکاف کوهستان) زنده مانده است، این نظر درست می نماید.

پس نامهای زابلستان و نیمروز نه با کابل و غزنی (محل مراتع) بلکه با هَرَخوائیتی باستانی (علی القاعده همان هَرَسوَتی سنسکریت) یعنی منطقهٔ رودخانه ها مطابقت می نماید:

हरस्वत् f. harasvat rivers.
 

        گرشاسب شاهنامه، جد رستم زال یکی از قدیمی‌ترین پادشاهان افسانه‌ای و داستانی زابلستان باستان است. گفته     می‌شود که اصلاً نام زابلستان که در اصل زاولستان بوده از نام پدر گرشاسب که زو یا بنا به روایاتی «زاب» نام داشته اخذ شده‌است. گرشاسب در جریان یک ماجرای عاشقانه که دلباخته پری چهرهٔ کابلی شده‌است، توسط فردی بنام (نیهاک) به قتل می‌رسد. اما این شهید راه عشق نمی‌میرد بلکه او در خواب عمیقی فرومی‌رود و در یکی از دره‌های کوهستان کابلستان تا پایان دنیا در خواب باقی می‌ماند تا زمانی که در آخرالزمان با ظهور سوشیانت، منجی موعود زردشتی، توسط فرشتهٔ آسمانی دوباره در کوهستان کابل از خواب بیدار شده و به زندگی خود ادامه خواهد داد. گرشاسب، این شهید عشق با ظهور مجدد، با گرزگران خودش در کنار منجی موعود زردشتی، سوشیانت، در راه گسترش عدل و داد و نابودی ظلمت و تاریکی و از میان برداشتن پلیدی‌ها مبارزه و جهاد می‌کند … یکی دیگر از داستان‌های باستانی و اسطوره زابلستان افغانستان که بسیار مورد توجه است؛ داستان عشق اسطوره‌ای زالِ زابلستانی و رودابهٔ کابلستانی است.

 

    مسلّم به نظر می رسد منظور از تازیان سمت کابل نه اعراب بلکه در اصل  تایوئه چی ها (یوئه چی های بزرگ، تخاران) بوده اند که نام خود را به صورت تاجیک به دربیکان/دروپیکیان (دریهای باستانی، گرامی دارندگان عصارۀ گیاه مقدس هوم، پارسیان-سکائیان برگ هئومه) داده اند.

 

نام اصلی سیستان

    احتمال دارد نام سجیستان (سیستان) نه به معنی سرزمین سکاها (که در سرتاسر جنوب افغانستان و شرق پاکستان پراکنده بودند) بلکه به معنی سرزمین تقدیس جوجه تیغی بوده است:

सेधा f. sedhA hedgehog or porcupine

    دلیل اینکه جوجه تیغی در کتب پهلوی از انواع سگ معرفی شده، همین شباهت ظاهری لفظ سَج (سذ، سزاوار، جوجه تیغی) به سگ (درنده) بوده است.

    چون مطابق فرهنگ ایران باستان تألیف استاد پورداود: "یاقوت در معجم البلدان در طی سخن از سیستان از ابن الفقیه نقل کرده می نویسد: در هنگام گشایش سجستان (سیستان) به دست عربها مردمان آنجا میگفتند که نباید خارپشت ها را کشت و و نه آنها را راند زیرا که آنها مارها را می کشند. سجستان پر است از مار در هر خانه آن دیار یک خارپشت نگه می دارند. پلوتارخوس نویسنده یونانی 46 تا 120میلادی میگوید: مغان پیروان زرتشت، خارپشت را بسیار گرامی میدارند. اما از موش آبی بسیار بدشان می آید. عقیده دارند هر که بیشتر از آن بکشد بیشتر از بخشایش ایزدی برخوردار گردد.". در فرگرد اول وندیداد در باره همین ناحیه وئکرته (بادخیز، اشاره به بادهای صد و یک روزه سیستان و بلوچستان) یا دوزکه (یعنی محل خارپشت، همان دزدآب، زاهدان حالیه) می خوانیم هفتمین بخش از جاهای مراتع و عشیره ها که اهورامزدا آفرید وئکرته (سرزمین بادخیز) است، آنجا که خارپشت لانه دارد، آفت این سرزمین که اهریمن آفرید زن جادو (اشاره به پئیریکا و پریکانیان بلوچستان) یعنی خنه ثئیتی (پری پوشاننده آبها) است که خود اشاره به نام زاهدان (محل زهکشی) یا همان دزد آب دارد. در مقابل سیستان (سرزمین جوجه تیغی) نام گدروزیا (مکا) یعنی بلوچستان کهن به معنی محل تمساحها بوده است.

    نام شهر زرنج (درنگیانا) مرکز سیستان با توجه به اینکه در مصب رود هیرمند قرار داشته به معنی شهر کنار دریا بوده است. نام قصبۀ نادعلی کنونی جای آن معنی دارای رودخانه عالی را میدهد:

नद m. nada river, आल adj. Ala excellent

 

بنیاد میراث پاسارگاد

www.savepasargad.com