بازگشت به صفحه اصلی

سده آمد که طرب را سر و سالار بود
شـادمانی را زيـن پس بر ما يـار بود

جشن ِ‌ ســده

يکی از سه جشن بزرگِ‌ايرانيان، پس از نوروز و مهرگان

______________________________

نگارش و گردآوری از: مازيار قويدل

____________________________


 انگيزه‌ های برگزاری جشن ها


         جشنهای ملـی‌ و‌ مردمی همواره ، همه جا، برای همه کس و در هر کجای  ِ جهان، انگيزه‌هايی برای شاد‌ و ‌شادمان و سرزنده ‌ساختنِ مردمان بوده اند و هستند. بررسيهایِ کارشناسانه نشان می‌دهد، مردمی که ساعتها و روزها کار و کوشش می‌کنند چنانچه آرامشِ روانی شايسته‌ای برای ساعتهای بی کاری و‌آسودگی‌خود فراهم ‌نکنند دچار افسردگی و ناهنجاريهايی خواهند شد که افزون بر روان، بر روی تن آنان نيز اثرهای ناخوشايند برجای گذاشته از کارآيی آنان می‌کاهد.
         بر پايه چنين بنيادهايی دانشمندان و انديشمندانِ کشورهایِ‌کهن و پرمايه ی ‌جهان، برای آسايشِ‌مردم و‌ دور‌نگهداشتن آنان از اندوه ‌و رنج، جشنهای بسياری را تدارک می‌ديدند تا بر آسايش روانی مردم افزوده، کارآيی‌شان را در انجام‌کارها بالا برند.

در اين پيوند، و در‌ ميان ‌ِ‌مردمان ِ‌جشن ‌دوست‌ گيتی، مردمان پشته يا فلات ِِ کهن ِ ايران  يکی از پرجشن‌ترين مردمِ سراسر گيتی بشمار می‌آيند.

 

         يک بر رسی سر انگشتی تا  ۷۳  روز  جشن را به آسانی بر می شمارد اگر چه بر رسی های دکتر ونديداد گلشنی نشان می دهد، ايرانيان تا ۹۰ جشن ساليان داشته ‌اند که اگـر  ميانگين برگزاری آنها  را ۳ روزبـرشماريم  بيش از ۲۱۰ روز سال  را در بـر می‌گرفته است يا به زبان ديگر، ايرانيان کهن در هر روزشان يا جشن داشته‌، يا روز پس از جشنی را پشت سر می گذاشته اند و يا در‌تدارک بر‌پايی جشنِ فردايشان بوده‌اند و بيش از يک روزشان بی جشن نمی گپذشته اشت.


         جشنهای ِ‌مردمی ‌و ‌ملـی، افزون برآنچه آمد. در‌بسياری ‌از زمانها و به ‌ويژه نزدِ‌ايرانيان، همچون ابزاری بسيار‌کارآ برای کارزار در‌برابر ظلم ‌ و ‌ستم و ديکتاتوری ‌و‌همچنين بالا‌بردن ‌توان ِ ‌پايداريشان در برابر دشمنانِ فرهنگی‌ کاربرد داشته‌اند. همچنانکه در "کامل‌التواريخ آمده است که:


"...‌در برگزاری‌جشنها ...، احساساتِ‌ ميهنی به اوج می‌رسيد و دستگاههای خلافت و حکومت را به بيم و ترس و چاره‌انديشی وا می‌داشت...."


        بنا‌بر‌چنين‌انگيزه‌های درخور‌ارزشی، ايرانيان در هر‌زمان و هر‌جای که می‌زيسته يا می‌زيند، برای پاسداری و نگهداری از جشنهايشان از هيچ کوششی فرو گذار نکرده‌، در اين راه از جان و مالِ خود مايه می‌گذارند. نا‌گفته نمان ‌که ايرانيان به انگيزه ی ِ فرارسيدنِ جشنهايشان از‌اندوه و‌کينه و دشمنی دوری جسته، مهر‌و‌آشتی و دوستی و ياری و ياوری‌ را جايگزين قهر و دشمنی و کين می‌نمايند. نگاهی ژرف به اين انگيزه‌ها، به‌آسانی هر‌انسانی را با‌ارزش اين جشنها آشنا نموده و اهميت هر چه بيشتر و با شکوه ‌تر برگزار نمودنِ آنها را روشن می‌سازد.

 

         در سده‌های ‌آغازين يورشِ تازيان و کشتار ايرانيان و آورده‌شدن آيين اسلام ‌به ايران، متعصبانِ ‌حاکم، با پی‌بردن به‌چگونگیِ‌اثـرگـزاری جشن‌ها در بالا‌بردن توانِ پايداری‌ايرانيان، کوشش‌های فراوانی‌کردند تا‌از برگزاری جشن‌های کهنِ ايرانيان بويژه، نوروز، مهرگان، سده و سوری يا چهارشنبه سوری جلوگيری نمايند. آنان در اين راه بهر بهانه و دست‌آويز و ترفندِ‌مادی، کاری و آيينیِ درست و نادرستی دست‌زدند. ولی خوشبختانه آنگونه نشد و آنها و چه بسيار چنگيزها و تيمورها و همانند آنانِ آمدند و اگرچه کشتند، چپاول کردند و سوزاندند، ولـی رفتند و جشن‌ها ماندند. تا ثابت نمايند که:


" هرگـز نميرد که دلش زنده شد به عشق
ثبـت اسـت در جــريده عالــم دوامِ مــا"


        تازيان در آغاز کارشان، جشن‌هایِ‌ايرانی را تنها و تنها، شعار گبران وانمود می‌ساختند تا مردم تازه و بيشتر به زور اسلام پذيرفته يا پذيرانده را به ترس از واکنش تازيان و يا تازی پرستان خون خوار از بر گزاری آن ها ودارند. در‌حاليکه برپايی  اين‌جشنها را اگر چه گّبران (آقايان وسروران) نگهداری کردند و همه ی جهانيان در اين راه وام دار آنانند به پيش از آمدن اشو زرتشت باز می گردد و چنانچه شاهنامه‌ی استاد بزرگ توس نيز برگزاریِ نخستين نوروز را به زمان جمشيد کيانی نسبت می‌دهد. به آن زمان که نه از زرتشتِ پيام‌آور نشانی بود و نه از گبران* و زرتشتيانِ پيروِ او * _((‌گبر، در زبان کهن ايرانی به چپ و معنی "سرور و آقا" است))_‌.
         تازيان همچنين، برای از آب‌و‌تاب انداختن‌اين‌جشنها، نسبت‌های‌ِ ناروایِ مشرک بودن را نيز به زرتشتيان يا گبرانی که نخستين يکتا پرستان جهانند می‌زدند و انديشه‌های يکتاپرستانه آنان را زير پرشش می‌بردند تا‌مگر تازه مسلمانان‌ِ‌ايرانی را از برگزاری جشن‌ها باز دارند، با اينحال اين جشن‌ها با شکوه هر چه بيشتر بر جای ماندند و نه اينکه برنيافتادند که در دربار و درگاه خود آنان نيز وارد شدند و چوا برای مردم با ارزش بوده و هستند برای خشنود ساختن مردم کاربرد بيشتر نيز يافتند و هرچه بهتر‌نيز برگزار شدند تا مگر ايرانيان خوشنود شوند و ننگ وجودِ حاکمانِ بيگانه‌ را به ‌دست ‌فراموشی بسپارند! بدينگونه بود که خليفه‌ها نيز جشن‌های ايرانی را برپا داشتند و رهبرانِ بزرگ مذهبیِ آنان نيز در چنان روزهايی ابراز خرسندی نمودند و به مردم خجسته بادها گفتند. همچنانکه علی ابنِ ابی‌طالب، نخستين امام و رهبر شيعيانِ گيتی، در نوروز و به‌هنگام گرفتن هديه نوروزی از ايرانيان به زبان عربی جمله‌ای گفت به اين چم و معنی: " همه روزها نوروز باشد".
         خوشبختانه در‌سالهای ‌نزديکِ گذشته، اين‌آتش زيرِ‌خاکستر از‌نو شراره زد و جشنهايی که بنا ‌بر نا آگاهی، گای ورزی ها و تعصبات و يا نان به نرخ روز خوردنِ شماری که از هر ابزاری برای پيشبرد کار های خود بهره می‌بردند و می‌برند. زمان درازی به بوته‌فراموشی سپرده شده بودند دوباره زنده شدند و در ميان مردم رونق و رواج يافتند.
         گذشته‌از‌همه‌ی‌اينها، با‌پيشرفت‌هایِ‌فراوان و‌هرچه‌گسترده‌تر‌شدنِ دامنه‌ی دانش‌و‌انديشه. ارزشِ‌کارهايی ‌چون اثرگزاریِ سخن و شعر ِ نيک و خنيا و موسيقیِ شايسته ‌و‌درخور و همانند‌آنها در درمان‌ نارسايی‌ها‌و ناراحتی‌های روانی بيشتر دريافته‌می‌شوند. تا‌جاييکه روان‌درمانی که پيشتر از راه گفت‌و‌شنود انجام می‌گرفت، اينک با ياری گرفتن از اثر گزاری سرود و شهر نيز در درمان های روانی سخن از شعر‌درمانی را نيز به ميان کشيده اند!
اميد که نا‌آگاهان با‌توجه به‌گستردگی رسانه‌های همگانی، اندک اندک بدين مهم پی‌ببرند و نان به‌نرخ روز‌خوران نيز با مورد‌توجه‌قرار نگرفتن سخنانشان از اينگونه کارها دست‌بکشند و بدنبالِ کار شرافتمندانه‌ای برای بدست آوردن درآمد و گذرانِ زندگيشان بپردازند و بيش از اينها عرض خود نبرند و زحمت ديگران ندارند!

 

بر گزاری جشن سده در امريکای جنوبی


         جشن سده يکی از سه جشن بزرگِ‌ايرانيان می‌باشد که پس از نوروز و مهرگان از ارزش و اهميت بسياری برخوردار است.
         آنگونه‌که از شاهنامه‌ی استاد‌ ِ‌فردوسی بر‌می‌آيد، در‌گذشته ‌برای برگزاری هرچه بهتر ِ جشنهایِ نوروز و مهرگاه و سده سکوهای ويژه‌ای ساخته ‌بوده‌اند. اين‌سکوها‌ می‌توانسته اند، همانندِ ‌سن‌های نمايشیِ ‌امروزی بوده‌باشند. در اين‌باره، در‌همين‌نوشتار بيشتر‌خواهيد‌خواند.
نوشته‌هایِ تاريخی نشان می‌دهند که جشن ِ‌سده تا زمان يورش مغولان با بزرگی و شکوه فراوان برگزار می‌گرديده‌است ولی اندک اندک از گستردگی در برگزاری آن کاسته شد، تا جاييکه می‌رفت به بوته فراموشی سپرده شود که در سدسال و به ويژه سی ‌سال گذشته مردم به برگزاری هرچه بهتر و گسترده‌ تر آن کوشيده و می‌کوشند. و اينک اين جشن، افزون‌ بر درونِ‌کشور ايران و به ويژه‌ در  استانهای‌ خراسان، ‌يزد، ‌کردستان و کرمان و همچنين، پاره‌ای از ديگرکشورهای پشته و فلات ِ ايران، در چندين کشور جهان برگزار می‌شود. من خود در سال گذشته فيلمی زا از بر گزاری جشن سده با کوشش زرتشتيان بومی ِ آمريکای جنوبی ديدم که شگفت آور بود.  

         امروزه فرستنده‌های ِ‌راديويی و تلويزيونی پارسی زبان و به جز آن در همه جهان، به هنگام جشن‌های نوروز و مهرگان و سده، به ايران زمينيان خجسته ‌باد می‌گويند و به بيان ارزش و اهميت اين جشن‌های فرخنده می ‌پردازند. نا گفته پيداست که کانون‌ها و انجمن‌های فرهنگی گوناگون در زمانِ برگزاری جشنهایِ ايرانی، برنامه‌های فرهنگی‌هنری فراوانی را بمناسبت فرا‌رسيدن اين جشن‌ها برنامه ريزی می‌کنند.





سر چشمه‌ی واژه "سده" و انگيزه‌های داستانی و کهن آن:
"سده" واژه‌ای فارسی است. پاره‌ای گمان می‌کنند که سده در زبانِ پهلوی بايد به چهری همانند: ست، ستگ، سذک و يا سذ بوده باشد. واژه سده در زبانِ تازی يا عربی، سذق يا سدق نوشته و خوانده می‌شود. انگيزه به کار بردن ذ به جایِ د اين می‌تواند باشد که معمولا واژه‌هايی که از فارسی ميانه به فارسی جديد درآمده‌اند و به های غير ملفوظ ختم می‌شوند، در اصل به حرف "گ" يا "ک" تمام می‌شده. همچنين حرف "ت" در زبان پهلوی، در فارسی جديد به "د" و در عربی به "ذ" تبديل می‌شود، در فارسی ميانه و فارسی باستان و اوستا به هر حال واژه "ست" به معنی سد، شماره ی سد می‌باشد، چنانچه در زبان فارسی نيز، سده به معنی سد سال در برابر قرن به کار می‌رود." با‌اين برآورد و با جابجا شدن آوای "ت" با "د" و نيز "هایِ‌غير ِ ‌ملفوظ" به جای ِ‌"گ"، واژه "سده"، ستگ نيز می‌توانسته باشد*.
*. (برداشتی از جشنهای ايرانی اثر هاشم رضی).


 
سکوها و جای گاه هایِ ويژه (سن‌نمايش) برای برگزاری جشن‌های سده:


         از نوشته‌هایِ‌ به ويژه سرود گونه و منظوم بر جای مانده ی از بزرگان و پيشينيان‌مان، چنين بر‌می‌آيد که در‌گذشته‌هایِ‌نه‌چندان‌نزديک ‌و در آن ‌زمانیِ‌ که مردم شاد ‌زيستن را بر گوشه‌گيری و اندوهگين بودن، برتری می‌دادند، در ميدانها و جاهای پر آمد و شد هر شهر و دياری در پشته ی ايران، جاهایِ ويژه‌ای برای برگزاری جشن‌های، نوروز و‌سده ساخته ‌بوده‌اند.
از سروده های بجا مانده، پيداست که در آن دوران، ارزش و اعتبار سده همانند نوروز و مهرگان بوده، با افروختن آتشی انبوه و بسيار با شکوه برگزار می‌شده‌است (همانند آتش سده در کرمان امروزی).

برای نمونه و در اينجا می‌توان به چند سرود برگزيده از شاهنامه استاد سخن فردوسی توسی اشاره کرد که در هنگام  زادن هرمزد شاپور از دختر مهرک، درباره ايوانِ‌سده می‌نويسد:
به ديبـا بيـاراست آتشـکده
هم ايوان نوروز و کاخِ سده


و باز در دنباله‌آن:
به ايوان همی‌بود خسته‌جگـر
نديد اندر آن سال روی پـدر
مگر روز نوروز و جشن سده
که در پيش رفتـی ميان رده

به هنگام بدرود بهرام گور با منذر و نعمان می‌آورد:


چو آگاه شد زان سخن هر کسی
همی آفرين خواند هرکس بسی
برفتنـد يک سـر به آتشـکده
به ايوان نوروز و جشن سـده
همه مشگ بر آتـش افشـاندند
به بهـرام بـر آفرين خواندند


و يا:
چـو شد سـاخته کار آتشـکده
ْ همان جای نوروز و جشن سده
بيـامد سوی آذر آبــادگــان
ْ خود و نـام داران و آزادگـان


يا هنگاميکه اردوان در نبرد با اردشير کشته می‌شود، و اردشير در جايی که چشمه آب بزرگی وجود دارد خره‌ی اردشير را بنا می‌کند:


يکی چشمه ی بی کران اندروی
  فراوان از آن چشمه بگشاد روی
بـرآورد بــر چشمه آتشـکده
بر‌او تازه شد مهر و جشن ‌سـده

 

و در دنباله داستان و پس از ميان برداشته شده هفتواد بدست اردشير:‌


ز پر مايه تر هرچه بد دل ‌پذير
  همی تاخت تا خـره‌ی اردشيـر
بکـرد انـدر آن کشور آتشکده
بر او تازه شد مهرگان و سـده

 

و در زمان پادشاهی لهراسب:


به هر برزنی جای جشن سده
همه گـرد بر گـرد آتشـکده
يکی‌آذری ساخت برزين به نام
که‌بد با‌بزرگی و با فر ‌و ‌کـام


و يا در باره قباد:


نهاد اندر آن مـرز آتشـکده
بزرگی و نوروز و جشن سده


در گزارش خواب انوشيروان به وسيله بزرگمهر دانشمند آمده است:


بيفتد همه رسم جشن سـده
شود خاکدان جمله آتشـکده


و همچنين در نامه‌ای که يزدگرد به مرزبان توس می‌نويسد:


انوشيـروان ديده بد اين به خواب
  که زين تخت بپراکند رنگ و تاب
   چنان ديـد کـز تـازيان سد هزار
هيـونـان مست و گسسته  مهـار
گذر يـافتنـدی  بـه ارونـد رود
به چرخ زحل بر شدی تيــره دود
به ايـران و بابل ز کشت و درود
نماندی خود از بـوم و بر تاروپود
هم آتش بمــردی، هـم آتشکـده
   شدی تيره نـوروز و جشن سـده
و ديگـر سه يک پيش آتشکـده
  همان مهر و نوروز و جشن سده
به ايـران بر آن رای بد ساوه شاه
که نه تخت مانـد نه مهـر و کلاه
کنـد بـا زميـن راست آتشکــده
نه نـوروز مـانـد نه جشن سـده
بـه بخشيـد چنــدی به آتشکـده
چه بر جای نوروز و جشـن سـده


هنگامی‌که دارا به اسکندر وصيت می‌کند، از نگهداری جشن‌های نوروز و مهرگان و سده سخن به ميان می‌آورد و سخنی بر زبان می‌آورد که بايد آويزه گوش هر انسان انديشمند و مردم دوستی باشد. او سفارش می‌کند که:


. . .
نگهدار اين فال و جشـن سـده
همان فـر نـوروز و آتشکـده


سبب و انگيزه نام‌گذاری سده:


برای انگيزه‌ی نامگذاریِ‌جشن سده که برابر‌با ابان‌روز از بهمن‌ماهِ ايرانيست، ديدگاههايی وجود دارد، که در اينجا نمونه هايی را از نوشته‌های پيشينيان می‌آوريم:


* گذشتن سد روز از زمستان بزرگ.
می‌گويند ايرانيان کهن چون سد ‌روز از آغاز زمستانِ‌بزرگ می‌گذشت به برپايی جشن و شادی و افروختن آتش می‌پرداختند. آنان می‌پنداشتند که در اين روز توان و زور سرما به پايان رسيده‌است. (ايرانيانِ‌کهن در دوران هايی سال را دو بخش می‌کردند، يکی تابستانِ بزرگ که هفت ماه و از آغاز فروردين‌ماه تا پايان مهر‌ماه و ديگری زمستانِ بزرگ که پنج ماه و از آغاز ابان‌ماه تا پايان اسپند يا اسفند ماه بود. در اينجا، همان زمستان بزرگ را می گوييم).
در اين باره منوچهری در قصيده‌ای می‌آورد:


بر لشکر زمستان نــوروز نـامـــدار
کـرده‌است رای تـاختـن و عـزم کارزار
وينک بيـامـده‌است به پنجـاه روز پيــش
.جشـن سـده طلايه نـــوروز نـامـدار


* درازای۵۰‌روز و۵۰ شب از نوروز.(ابوريحان‌بيرونی در‌"التفهيم").


منوچهری دامغانی گويد:


و نيک بيامدست به پنجاه روز پيش
جشن سـده، طلايه نوروز و نوبهار

 

* رفتن هوشنگ، پادشاه کيانی به همراه سد‌تن به کوهی و نمودار شدن ماری‌سياه بر آنان و‌سپس داستانِ‌پيداشدن آتش در شاهنامه.
(در "برهان قاطع"، از ابن خلف تبريزی، به اين انگيزه نيز اشاره شده‌است).

* درازای۱۰۰‌روز از اين روز تا زمانِ‌گردآوردن پاره‌ای‌از غله‌ها که ‌در‌نزديکی۵۰‌روز پس‌از‌نوروز و‌يا۲۰‌ارديبهشت صورت می‌پذيرد.

* به سد‌تن رسيدنِ‌تعدادِ فرزندانِ‌کيومرث،‌نخستين‌انسان روی زمين، از ديدگاه استوره‌های ايرانی.


ابن خلف تبريزی از نظر داستان‌های شاهنامه استاد سخن، فردوسی توسی آورده‌است که کيومرس در چنين هنگامی، سد تن فرزند دختر و پسر خود را به جشن نشاند و آنها را به سامان رسانيد. در آن شب آتش بسيار افروختند و شادی فراوان کردند.
نامبرده در برهان قاطع با آوردن نوشته بالا، می‌افزايد که پاره‌ای نيز اين جشن را به آدم نسبت می‌دهند!!!!!!

* زاده شدن سدمين فرزندِ جفت داستانی ايرانی:
از سر و همسر يا ذوج داستانی ايرانيان باستان، مشيه يا مشيک(مرد) و مشيانه يا مشيانک‌(زن)، سد فرزند زاده می‌شود و اين جشن به مناسبت وجود آن سد فرزند برگزار می‌گردد.



*رهايی سد تن از مرک، توسط‌"ارمائيل" وزير نيک‌نهادِ اژی‌دهاک.
بدينگونه‌که‌"ارمائيل"، وزير نيک سيرت" اژی‌دهاک" بدنهاد‌و‌بد‌سيرت، که هر‌روز می‌بايست دو‌جوان‌را می‌کشت و‌از‌مغز آنان برای مارهای روييده بر‌دوش ضحاک ِ‌ديوسيرت خوراک درست‌می‌کرد، راه‌چاره‌ای يافت و بر‌آن‌پايه توانست هر‌روز جانِ يک‌جوان را از‌مرگ نجات ‌دهد ‌و با‌گذشت سد‌ روز از‌هنگامِ چاره‌انديشی ‌او، شمار جوانان از مرگ رهيده به سد تن  رسيد و فريدون که به "ارمائيل" روی خوش نشان نمی‌داد و او را آدمی بدنهاد می ‌پنداشت، با آگاه شدن از چاره‌جويی انسان‌دوستانه آن نيک‌مرد، دستور‌داد آن سد جوان که تا سرنگونیِ "اژی‌دهاک" در زير کوه پنهان بودند، افروزه يا مشعل در دست از نهانگاه خود بيرون آورند. همزمان با بيرون آمدن آن جوانان از پنهانگاه نيز، به تعداد سد بوته آتش در آن کوهستان افروخته شد و همگی به جشن نشستند. (برداشت از "مختصر‌البلدان"، از ابی‌بکر احمدبن محمد همدانی معروف به ابن فقيه همدانی. در اين باره، ابوريحان بيرونی و گرديزی نيز نوشتارهايی دارند).

* روزِ از‌ميان برداشتن‌"‌اژی‌دهاک" يا ضحاک بد‌نهاد، و سد روز پس از به بند کشيده‌شدن او در کوه دماوند.

 

"نوروزنامه"، "شرح بيست باب" از "ملا مظفر"، منجم شاه عباس، ملا مظفر برگزاری جشن را در آغازِ‌دومِ‌بهمن دانسته که با گذشت زمان به ده بهمن رفته است. و ....

* پيروزی "زو" پسر "تهماسب" بر "افراسيابِ" تورانی که مردی پليد و فسادجو و فتنه انگيز و ستمکار بود و پس راندن او به کشور خودش.


در "بلوغ الارب" از سيد محمد شکری، سبب جشن را بيرون راندن افراسياب تورانی از فارس به توران آورده‌است.‌)
"نوبری" در "نهايه‌الارب" می‌نويسد:
" ايرانيان جشن سده را در پايان روز دهم، يعنی پايان ابان‌روز از بهمن ماه و شب يازدهم برگزار می‌کنند و برآند که افراسياب بابل را فتح کرد و بساط حکومت بگسترانيد، به ستم و بيداد بنا گذاشت و فساد فراوان گشت. زو پسر تهماسب در اين هنگام با وی پيکار آغاز کرد و او را به بلاد ترک پس راند. اين اتفاق در آبان روز از ماه بهمن روی داد و ايرانيان آنرا با شادمانی جشن ساختند و آن جشن سومين عيد بزرگ آنان قرار گرفت پس از نوروز و مهرگان ...‌."

* روز به قتل رساندن "مرآويج" يا "مردآويز" زياری.

 

در "مجمع التواريخ"، آمده است که، "مردآويز" مردی بسيار ميهن دوست بود آرزو داشت ايران را به بزرگی و شکوه زمان باستان باز گرداند.
بزرگترين جشن سده در زمان اين مرد بزرگ "مردآويز" زياری و در شهر اصفهان برپا شد. و درست پس از برگزاری اين جشن بر اثر خيانت و توطئه‌ای او را در حمام کشتند.



انگيزه ی بودن يا فلسفه وجودی جشن سده:


با ريز نگری در نوشته‌های بر جای مانده در باره سده، شايد بتوان به فلسفه وجودی آن دست پيدا کرد. با اين هدف به بيان‌ پاره‌ای از انگيزه‌ها يا ديدگاهها می‌پردازيم:
* پشت سر نهادن سد روز از زمان آغاز زمستان بزرگ و در نتيجه رسيدن هرچه زودتر بهاران

     زندگی بخش.

*  باقيماندنِ ۵۰ روز و ۵۰ شب به نوروز باستانی.

*  نويد رسيدن پس از ۱۰۰ به زمان برداشت کشته‌هايی که با زحمت فراوان کاشت و داشت همراه بوده است.

 

 


* همزمانی جشن سده و چله کوچک و به جشن نشستن چله کوچک در فرهنگ ايرانی:
  جشن سده، همزمان با چله کوچک که سردترين زمان در ايران زمين است، بر گزار می‌شود.

    زمانيکه اندک‌اندک سرما رخت بر می‌بندد و تنها پس از پنجاه شب و پنجاه روز، نوروز و بهاران از راه می‌رسند. "گل به گلستان باز می‌آيد" و انسان و پرنده و چرنده را به شادی آزادانه در دشت و دمن فرا می‌خواند. گفتيم که برگزاری جشن سده، همزمان با آغاز چله کوچک می‌باشد. شب يلدا، که در ايران کهنِ پيش از زرتشت آنرا روز ميلاد خورشيد جهان‌تاب می‌دانستند، برابر شب اول دی ‌ماه و آغاز چله بزرگ زمستانی است و پس از آن چله کوچک آغاز می‌شود.

آغاز چله کوچک را سردترين زمان سال به‌شمار می‌آورند. به‌ياد دارم که در محل زندگی دوران کودکيم شهرِ بروجرد و پيرامونش مردم می‌گفتند، خوب است که عمر چله کوچک کوتاه هست. چون به گفته خودش اگر درازی عمرش به اندازه عمر برادر بزرگش، چله بزرگ بود دماری از روزگار موجودات در می‌آورد که آن سرش ناپيدا باشد.
اين باور مردم از آنجا سرچشمه داشت که چله کوچک، هميشه با سرمای زياد و توان فرسايی آغاز می شود و زندگی را بر مردم بسيار سخت می‌کند. به همين سبب و بنا بر باور سمبوليک و نمودی آن مردم چله کوچک به خودنمايی در برابر چله بزرگ چنان سخنی را ‌گفته‌است.

در کنار چله بزرگ و چله کوچک نيز، چار و چار را داريم  "اول چار و چار ِ ، هم عيد و هم بهار ِ" 

 نا گفته نگذارم که "چارچار" برابر است با چهار روز از چله کوچک  و چهار روز از چله بزرگ"

*  به نمايش نهادن نبرد روشنی و تاريکی:
در اسطوره‌های ‌کهنِ‌آريايی همواره نبردِ‌ روشنی با تاريکی وجود‌دارد. اين‌کارزار در جاهای ‌ديگر ِ ‌جهان نيز بوده، اگرچه آنان به سرراستیِ ايرانيان در باره نور و تاريکی سخن نگفته‌اند، ولی در نوشتارها و نگاره‌هايشان آنرا بخوبی نشان داده‌اند. آثاری چون کليساها و ديگر آثار باستانيشان که نقش آتش و يا خورشيد جهان‌تاب را به روشنی نشان داده ‌اند.

* ‌جشن سده، يکی از سه جشن‌بزرگ ملـی و يکی از بزرگترين جشنهای آتش چهارگانه مردم:
جشن سده، يکی از سه جشن بزرگ پشته ی ايران پس از نوروز و مهرگان و همچنين يکی از چهار جشن بزرگ آتش آنان است که در برگزاريش آتشی بزرگ می‌افروختند و می‌افروزند و مراسمی ويژه اجرا می‌کنند.

*  تشويق و ايجاد همکاری و همياری يا تعاون در ميان مردم:
همکاری‌‌و‌همياری‌يا‌تعاون از‌بخش‌های جدا‌نشدنی و پايدارِ انديشه‌های ايرانی هستند که در جشن‌ها به نيکی خودنمايی می‌کنند. برای نمونه هنگام ‌گرد‌آوری هيزم و هيمه‌ی جشن سده همگان از کوچک ‌و ‌بزرگ ‌وپولدار‌و‌بی‌پول بايد شرکت کنند و برای آنکه پولداران نيز خود در فراهم کردن هيزم همکاری نمايند، می‌گفته‌اند که فراهم‌آوریِ هيمه مورد پسند خدای بزرگ است، يا ثواب ‌دارد تا‌هر‌کسی بدون توجه به وضع اجتماعی و يا مالی و اقتصادی خود در فراهم آوری هيزم و برگزاری جشن همکاری نمايد. روشن است که ثمره چنين انديشه‌ای، ايجاد‌دوستی و نزديکیِ هرچه بيشتر ميان مردم و با خبر شدنشان از اوضاع همديگر بوده است.

* بر‌پايی جشنی به مناسبت رسيدن به روشنی و فرار دادن تاريکی:

   بنا بر زبان اسطوره‌ای و در داستان هوشنگ کيانی، زمانيکه مار‌سياه و هوناک در برابر شاه

   ايران‌زمين پديدار‌می‌شود او دست به سنگی می برد تا از آزار مار رهايی يابد. با پرتاب سنگ، مار (‌تيرگی و تباهی) فرار می‌کند، و همزمان با فرار سياهی و تباهی سنگ کوشنده که تباهی را فراری داده است، بر سنگ ديگری برخورد ‌می‌کند و جرقه و اخگری پديد می‌آورد، به بوته‌هایِ خشکِ پيرامون می‌افتد و آتش پديد می‌آورد. که در اينجا بخوبی می‌توان از ميان‌رفتن تاريکی به سبب پديد آمدن نور را يافت.
در اين رويداد آخرين، يعنی زبان اسطوره‌ای، چند مورد درخور موشکافی است که ما تنها به چکه ‌ای در‌برابر دريا بسنده می‌کنيم:
۱. ماری پديدار شده است خطرناک که از دهانش دود سياه بيرون می‌زند و بايد آن را راند، چرا که، مار زهر کشنده دارد و همواره ـ(در گذشته)ـ يکی از آسيب رسان ترين دشمنان انسان شناخته شده است. (واکنش مار شش برابر سرعت واکنش انسان است و همين هم سبب پيروزی مار در يورش هايش بر انسان می‌گردد). پس بايد در برخورد با اين جانور گزنده بسيار زود واکنش نشان داد و به‌چاره جويی دست زد. يعنی‌اينکه برای در امان ماندن از آسيب ِ‌گزندگانِ با نيش ِ‌زهر‌آگين، حال چه با نيش‌زهرانديشه ‌و چه بجز آن، بايد به‌چاره انديشی به پيشدستی پرداخت.

با پيش دستی کردن شاه کيانی که همراه با انديشه ی ‌نيک و باور بر راستی و درستی بايد باشد. آتش به مانند نمودی پشت‌گرمی دهنده و پيش ‌برنده ی کارها به ياری کوششگر می‌آيد. و نشان می‌دهد که چه‌بسا، آتشِ زندگی ‌بخشِ افروزنده‌ی آزادی و آزادگی و آزادی‌خواهی، از کنار سنگی سخت که مار سياه و ترسناک پليدی نيز در کنارش لانه داردپيدا شود و به ياری کوشش کننده بيايد. اين می‌تواند تئوریِ وجود پاد زهر در خودِ زهر را نيز بنمايش بگذارد.

 ۲. رنگ مار سياه است و نمود تاری و دشواری ديدن، و در برابرش، آتش، يادآور نورِ‌خورشيد است. آتش همواره می‌تواند به مانندِ نمونه‌‌و تکه‌ای از خورشيد ِ ‌فروزان و پراکنده کننده فروغ خودنمايی کند، و از آنجايی که وجود فروغ يا نور، همواره با تاريکی سر ناسازگاری و ستيز دارد، با آمدنش جايی برای تاريکی که برترينش تاريکی انديشه است باقی نمی‌ماند. در اين داستان نيز، بر اثر برخوردِ‌سنگ اگرچه کوچک ولی همراه با انديشه چاره جويانه به‌تخته سنگ ِ بزرگ‌و‌استوار جرقه‌ای ‌می‌جهد و آتش پاک‌کننده، پزنده، گرم‌و‌دلگرم کننده و و و، بر اثر کوششی راستين پديدار می‌شود و شراره در کاه و کلش خشک پيرامونش می‌افکند و در نتيجه تاريکی که به خودی خود وجود ندارد وجودش به نبود روشنی بسته‌است نا پديد می‌شود.

 بـه زور کيـانی بيـازيد دست
جهانسوز مار از جهانجو بجست
برآمد به سنگ گران سنگ خـرد
هم آن و هم اين سنگ بشکست خرد
فروغی پديـد آمـد ‌از هردو سنگ
دل سنگ گشت از فـروغ آذرنـگ
نشـد مـار کشتـه وليکـن ز‌ راز
پديد آمد آتش از آن سنـگ بــاز


 
برخوردن سنگ کوشش و کنش و چاره‌جوی رها شده از دست هوشنگ با زور کيانی که نمودار نيک سرشتی و آبادان سازی و نوآوری‌در داستانهای اسطوره‌ای ايرانی است، با تخته سنگ بزرگ و سرد و استوار و بی روان و انديشه‌ای که نمودار قدرت‌مندی و استواری ولی بی‌انديشه‌ای می‌باشد. نه تنها ثمربخش می‌شود و مار يا تاريکی را می‌رهاند که به خردشدن آن سنگ بزرگ نيز می‌انجامد:

 

برآمد به سنگ گـران سنگ خـرد
هم آن و هم اين سنگ بشکست خـرد

 

استاد جلال خالقی مطلق، شاه نامه شناس ارزنده، اين داستان را از افزوده های پس از فردوسی به شاه نامه می داند.  

۳. اين داستان کهن و استوره‌ای می‌خواهد بياموزاند، که از سياهی و تاريکی نهراسيد، زيرا خود تاريکی يعنی مار سياهِ تاريک انديشی و ...، می‌تواند انگيزه‌ی جنبشی برای يافتن و يا بوجود آوردنِ ضد و براندازنده ی و از ميان برنده خودش(در اينجا آتش و نور در برابر مار) نيز می‌باشد.


اينگونه نگرش در شعر و ادب ايران باز هم پيشينه دارد. يعنی همچنانکه آمدن تاريکی پی آمدش، روشنی و دميدن بامداد است، پديدار شدن مارسياه که نمود تاری و تارنگريست نيز، نويد بخش پديدار شدن، آتش اميد و بهره بخش خواهد بود و بايد دانست که:


ْ" در نا اميدی بسی اميد است
  پايان شب سيه سپيد است"


۴. در شاهنامه آمده است که از دهان مار سياه دود بيرون می‌زد. از آنجا که دود از سوختن و آتش سرچشمه می‌گيرد پس می‌توان دريافت که آتش دست کم در دهان اژدها وجود داشته و پديده‌ی نوينی نبوده است و در اينجا بيشتر انگيزه ی از ميان رفتن تاريکی با آمدنِ فروغ و نيز دور کردن آزار و خطر از خود، با رسيدن به آتش گرما بخش و روشنگر، و همانا دانش و انديشه چاره‌ گر هدف می باشد. فروغی که انسان را به شادی و به جشن نشستن و شادی و پايکوبی وا می‌دارد. آتشی که همواره در دل ايرانيان اگرچه ؤاه در زير خاکستر، ولی وجود دارد.


"از آن به دير مغانم عزيــز می‌دارند
که آتشی که نميرد هميشه در دلِ ماست"


تاريخچه جشن سده:


برآورد تاريخی درستی، برای زمان آغاز برگزاری جشن سده کاری است بسياری دشوار و شايد نشدنی. شايد بتوان گفت که عمر اين جشن به درازای عمر انسان زندگی کننده در پشته ی ايران باز می‌گردد.
اما در مورد‌اينکه اين جشن تا چه‌زمانی با شکوه و‌گستردگی برگزار می‌شده‌است می‌توان ‌گفت که‌اين‌جشن حتا پس‌از يورش تازيان و يورش ِ ‌مغول ها در ميان ايرانيان برگزار می‌شده است.

*. در زمان ساسانيان:
کريستن‌سن در"ا‌نسان نخستين" و‌در "ايران‌در‌‌زمان‌‌ساسانيان" می‌نويسد:
"روز دهمِ‌بهمن، عيدِ‌ مشهور سذگ(سده) بوده، که جشن خاص آتش است و غالبا در کتب مورخان ايران و عرب، ذکر آن آمده است. اين عيِِـــد را گـاهی به هوشنـــگ اولين پادشاه سلسله داستانی پيشدادی، و گاهی به بيوراسپ ظالم "اژی‌دهاگ"‌_"(که فردوسی او را ضحاک ماردوش می‌نامد)_ نسبت داده‌اند، که انسانی اژدهافش بوده و بدست فريدون اسير شد". و نيز . . .

*. در زمان يورش تازيان:
پس‌از‌يورشِ‌تازيان و با‌وجود همه‌دشواريها، اين جشن تا مدتها آشکار و بيشتر پنهان برگزار‌می‌شد تا‌اينکه ايرانيانی همچون خاندان برمکيان به درگاه خلفا راه يافتند و گرداننده و همه کاره آنان شدند و جشنها را دوباره زنده‌ساختند. با‌ياری اين دسته از انديشمندان ايرانی، جشنها نه تنها دوباره زنده شدند که گاه با شکوه بيشتر‌از‌پيش نيز بر گزار گرديدند. بهگونه‌ايکه بزرگترين آتش‌بازی‌های آن روزگاران را در بغداد و به‌انگيزه جشن‌های ايرانی برپا می‌کردند. نمونه‌ای ديگر از پر ارزش شدن اين جشن در زمان خلفای تازی، ارمغان و هديه فرستادن هرمزان برای خليفه‌های وقت است که سبب خرسندی بسيار او را فراهم ساخت.

*. در زمان خاندان زياری، يا زياريان:
ابن اثير" در نسک يا کتاب "کامل التواريخ" خودمی‌نويسد:
" مرآويجِ‌ زياری بر‌آن‌شد که ايوانِ‌ کسری را مرمت و‌جشن سده و نوروز‌و‌مهرگان‌را در کمال ِ‌شکوه ‌و ‌بزرگی احيا‌ کند.‌اما‌رفتاری که در جشن سده از او سـر زد در نظر گروهی از مسلمانان منافی دين اسلام  آمد و او را به قتل رسانيدند. مردآويج سعی بليغ کرد تا آتشکده ‌ای عظيم بر‌پا‌داشت، ليکن گويا به سبب طبيعت زمين است که اثری از آن باقی نمانده است. البته مسلمانان پرهيزکار با تجديد چنين رسمی موافقت نمی‌کردند".

 در نوشته‌های کهن آمده است که مردآويج برای برگزاری جشن سده، دستور داد تا در دشت بزرگ زنده‌رود(زاينده‌رود)، پشته‌های خار و هيـزم ِ فراوانی فـراهم نمايند و بر روی همه بلندی‌ها، تپه‌ها و دامنه‌ی کوه‌ها تا فاصله بسيار زيادی هيمه و پشته‌های خار گردآورند. از جمله کوهی سوار بر اصفهان بود و هنگاميکه هيمه‌ها را به‌آتش کشيدند، چنان می‌نمود که گويی همه کوه می‌سوزد. آورده‌اند که در پايان اين مراسم، مردآويج با همراهان برای بازديد بيرون آمدو ... (اين رويداد را، " ابی مسکويه" در "تجارب‌الامم"، آورده، همچنين در "کامل‌التواريخ" و نيز در "تاريخ ابی‌الفدا" آمده است".

‌مردآويج زياری جشن‌سده را در‌سال ۳۲۳ هجری قمری اسلامی  برگزار کرد. او بر‌آن بود که ايوانِ‌ کسرا را بازسازکند و امر به ‌ساختن آتشکده‌ای نيز داد که ساخته ‌‌شد ولی گويا چون در زمينی نا مناسب پی‌ريخته شد، از ميان رفت و اينک اثری از آن در دست نيست.
در مورد برگزاری جشن سده مردآويج، ابن مسکويه در "تجارب‌الامم" شرح فراوان می‌دهد. "ابن اثير" نيز در باره ارزش و اهميت و شکل مبارزاتی جشن سده، در "کامل‌التواريخ" می نويسد:
" اطعام عمومی و نوشيدن شراب در خوان‌های عمومی برای همگان برپا شد. ترنم موسيقی و تغنی همگانی بود."
"برای‌بچه‌ها، بعنوان‌هديه‌های‌عيدی بوق‌و‌شمشيرهایِ‌‌چوبی و صورتک‌هايی در بازارها به فراوانی عرضه می‌شد".
همه مردم وظيفه خود می‌دانستند که در جشن شرکت کنند. به شکل نذر و وظيفه، در برگزاری جشن‌ها ياری می‌نمودند. احساسات ِ‌ميهنی به اوج می‌رسيد و دستگاههای خلافت و حکومت به بيم و ترس و چاره‌انديشی وا می‌داشت. کنار سفره و خوان بزرگان و امرا، به ويژه شاه، مدعوين فروان گرد می‌آمدند.
«شاعران‌در ضمن مراسم جشن، قصايدی که ساخته بودند، می‌خواندند و جايزه‌و‌صله دريافت‌می‌کردند. گردآورد مجلس‌بزم‌شاهان، شمع‌هايی‌که آميخته‌ای‌از بهترين مواد خوشبو‌داشت و در‌بزرگی‌مايه‌ی‌اعجاب‌می‌شد می‌سوخت. در‌فضا تيرهايی‌که چون مشعل می‌سوخت رها می‌کردند"

*. در زمان خاندان غزنوی، يا غزنويان:
ابوالفضل بيهقی(ابوالفضل‌محمد‌ابن‌کاتب‌بيهقی)، در "تاريخ بيهقی"، و در مورد برگزاری جشن سده در زمان مسعود غزنوی در سال ۴۲۶ هجری قمری آورده‌است که به گونه‌ای جشن سده با بزرگی و شکوه فراوان برپا می شد که آتش افروخته‌اش را از چند فرسنگی ديدنی بود.

بيهقی در‌باره برپايی جشن سده فراوان نوشته است. برای نمونه در بيان کارهای مسعود‌ غزنوی در سال۴۲۶‌هجری قمری، پس از اينکه کارهای روز چهارشنبه هفدهم ماه صفر را شرح می‌دهد می‌نويسد:
"... و "سده"‌فراز‌آمد،‌نخست شب امير، بر‌لب ِ  جوی‌آب، که شراعی زده بودند، بنشست و نديمان و مطربان بيامدند و آتش به هيزم زدند و پس از آن شنودم که: قريبِ ده فرسنگ فروغ آن آتش بديده بودند و ..."
تاريخ نويسان بسياری همچون بيهقی، يادآور اين نکته می‌شوند که به اندازه‌ای برگزاری جشن سده مهم بوده که حتا در سفرها نيز از آن غافل نمی‌شده‌اند. نمونه سال ۴۲۶ و نيز سال۴۳۰ هجری قمری که در‌پی می‌آيد ياد آور اين مهم است:
" ...‌امير فرمو د‌تا ‌سراپرده ‌بر ‌راه ِ ‌مرو ‌بزدند بر سه فرسنگی لشگرگاه، و سده نزديک بود. اشتران سلطانی را و همه‌ی لشگر به ‌صحرا بردند و گز کشيدن ‌گرفتند سده ‌کرده آيد، و گز می‌آوردند و در صحرايی که جوی آب بزرگی بود پر از برف‌می‌افکندند تا به‌بالای(به‌بلندی) قلعه‌ای‌برآمد، و چارطاق بساختند از چوب ِ ‌سخت ‌بلند و آنرا بياکندند و گز ديگر جمع ‌کردند که‌بسيار‌سخت ‌بود و‌به ‌بلندی‌کوهی برآمد بزرگ و آلت‌بسيار و کبوتر‌و آنچه رسم است از ادوات اين شب  به ‌دست گرفتند و سده فراز‌کردند. نخست شب امير بر لب جوی آب شراعی (خيمه‌ای) زده بودند بنشست و نديمان و مطربان بيامدند و آتش به هيمه زدند و ..."


* پايان زمان خوارزمشاهيان و تا زمان يورشِ مغولان

 جشنهای ايرانی تا اواخر زمان خوارزمشاهيان و تا زمان يورش مغولان برپا‌می‌شدند. تا‌اين‌دوران دهقانان با‌همان روش ‌و‌ شيوه‌ی گذشته و همانند زمان ساسانيان به برگزاری جشنها می‌پرداختند. اين جشنها را افزون بر دهقان، اميران و بزرگان نيز برپا می‌داشتند و بشادی و پايکوبی می‌پرداختند. يعنی تا سالهای آغازين کار مغولان.


* در زمان سلجوقيان:

آمده که در سال۴۸۴‌‌هجری قمری، ملک‌شاه ِ ‌سلجوقی مراسم ِ‌جشن سده را با‌بزرگ ی‌فراوان در شهر‌بغداد برپا‌داشت و در شکوه‌و‌بزرگيش سخت کوشيد. به گونه‌ای که مردمان ‌بغداد تا‌آن‌هنگام چنان‌جششنی را نديده بودند. سرايندگان زيادی آن شب را ستوده‌اند که از آن ميان می‌توان از "مطرز" نام برد. بنا بر روايت ابن اثير در کامل‌التواريخ آمده‌است:

 


 در ماه رمضان سال ۴۸۴ ملک شاه به بغداد رسيد و در دارالملک فرود آمدو ياران پراکنده او نيز فرود آمدند و برادرش تاج‌الدوله و قسيم‌الدوله آقسنقر فرمانروای حلب و ديگر بزرگان از اطراف به وی پيوستند و ...

 


*. در زمان زندگی خيام نيشابوری:

 خيام‌نيشابوری که در‌گذشت در سال ۵۱۷ هجری قمری، در "نوروزنامه" خود می‌نويسد که از گذشته تا امروز، آيين آن پادشاهان نيک عهد در ايران و توران به جای می‌آرند. پادشاهان ديلمی، همچون عضدالدوله نيز اين جشن را در بغداد برگزار کردند.




چگونگی برگزاری جشن سده:



بنا بر ‌نوشته‌های بسيار، برگزاری اين جشن با برپا کردن و افروختن آتش انبوه و با شادی و دست‌افشانی در پيرامون آن همراه است. گاه برپايی اين جشن را با مراسم قربانی نيز همراه دانسته‌اند، يعنی همانند مراسم يونانيان باستان که در جشن‌های آتش خود، قربانی می‌کردند و اندکی از قربانی را نيز در آتش می‌افکندند.

از آتش بازی و آتش پرانی کردن در اين جشن سخن فراوان بميان آمده است و پاره‌ای نيز کار پليد و زشتی چون آتش‌زدن به جانوران و رها کردن آنها در کوه و دشت را در انگشت شمار جاهايی ذکر کرده‌اند. درخور يادآوری لازم است که اينگونه کارهای ناشايست از انديشه‌های ايرانی بدورند، همچنانکه زرتشت، پيام‌آور انديشه و مهربانی نيز، آزار حيوانات و قربانی کردن آنان را نادرست دانسته  است.




"کريستن سن" دانمارکی در "نخستين انسان و نخستين شاه در روايات داستانی ايرانی"، آورده‌است که جشن سده همراه با رقص و شادی پيرامون آتش و شادی‌و پايکوبی همگانی و در کنار يکديگر و همراه با سرور و باده نوشی همراه می‌باشد. پشته‌های بزرگ هيمه و آتش در بلندی‌ها فراهم می‌آيد و جانوران موذی در اين روز به درونِ آتش رانده می شوند.*

در برگزاری اين جشن، همانند نوروز و مهرگان سراينده‌ها سرودهايی می سرودند و به بزرگان زمان و پادشاهان تقديم می‌کردند.

مردم در مراسم عمومی و همگانی شرکت می‌کردند، اما ميان هر خانواده‌ای نيز به قدر امکان و توانايی خانواده جشنی بر پا می‌شد. يعنی هر خانواده ايرانی بهر صورت و شکل ممکنی اين جشن را برگزار می‌کرد.


* _(اگرچه همانگونه که آمد آزار جانوران در فلسفه ايرانی ناشايست می‌باشد. با اين حال خوانندگان بايد به‌زمان کهن اين باورها و آگاهی‌های انسان در باره جانوران و امکانات مبارزه آنان با جانوران موذی، نسبت به دانش و آگاهی و امکانات همان زمان بنگرند و برخورد نمايند، نه با معيارهای امروزين که هيچ جانداری را موذی و بی خاصيت نمی‌داند)!‌




مراسم جشن سده در ايران امروز:



کهن‌ترين نوشته‌های بدست آمده در باره جشن سده، همانها هستند که در بخش تاريچه خوانديد و چگونگیِ برپايی جشن سده را بسيار گسترده و چشمگيری در زمان مسعود غزنوی(۴۲۳_۴۲۱) و نيز مردآويج زياری نشان می‌دهند.



برگزاری جشنِ سده در شهر‌ها و مناطق گوناگون ايران با تفاوتهای بسياری با يکديگر برپا می‌شود.

 *
در بخش رواندوز: جشن به گونه‌ای بسيار گسترده و نيز دراز مدت برپا می‌گردد. شب آغازين جشن با آتش افروزی همراه است و اين آتش افروزی پس از پايان جشن همگانی آن شب نيز دنبال شده، هر هفته يکبار بر افروخته می‌شود تا هنگاميکه به آتش افروزی جشن سوری، يا چهارشبنه سوری می‌پيوندد.*

* برگرفته ازجستاری بنام "چهارشنبه سوری" از شادروان‌استاد‌سعيد نفيسی، شماره ۱۱نشريه مهر و به نقل از نشريه انجمن ايران‌شناسی.



* در شبستـر: اين ‌مراسم در اين منطقه نيز رواج داشته و به همان شکل هم تا چهارشنبه سوری ادامه می‌داشت و ندارا Nadara ناميده می‌شد. در مراسمی که در آنجا برپا می‌شد مردم بوته‌های خشک‌شده مو را برای آتش افروزی گرد می‌آورده‌اند و در کوزه‌هايی نيز باروت می‌ريختند و آنها را به آتش می‌کشيدند. در اين منطق تير اندازی با تفنگ و فشفه ‌پرانی نيز جريان داشته، از شوخی‌های جالب اين مراسم، دزديدن ديگ شام خانواده بوده، در اين جشن اين ترانه نيز خوامده می‌شده است:

ْ" ندار، ها ندار شاگلدی قندهار"

نويسنده و گردآورنده گرامی هاشم رضی در "جشنهای ..."، می‌افزايد که، اگرچه اين جشن نام‌ويژه‌ای دارد، اما‌به سبب برگزاری همزمانِ آن با زمانِ‌برگزاری‌جشن‌سده و نيز اجرای مراسم آتش افروزی، شکی وجود‌ندارد که اين‌جشن، همان‌جشن سده است.


* در خور: (خور و بيابانک هم گفته می‌شود و مرکز بخش جندق و بيابانک، است که در ميان کويرنمک و کوير مرکزی ايران قرار دارد.) استاد حبيب يغمايی درباره جشن‌سده آورده است:

در سالهای دهه ‌۱۳۲۴ خورشيدی دبستان در خور وجود‌نداشت و مکتب ‌خانه‌ها‌ محل ِ‌درس‌خواندن ‌بوده‌اند و دانش آموزان مکتب ‌خانه‌های گوناگون منطقه برای برگزاری هرچه بهتر و با‌شکوه ‌تر ِ جشنِ سده با يکديگر ‌مسابقه‌داشتند ‌و‌هـر‌گروه می‌کوشيدند ‌که ‌مراسم‌ را بهتـر‌و‌پر‌رونق ‌تر‌از‌ديگر‌گروهها ‌برپا‌نمايند.

"به‌همين‌مناسبت و دو سه‌روز پيش‌از جشن، دانش‌آموزان به صحرا می‌رفتند و از بوته‌های "ترخ"  

    'Terkh   و "قيچ" ?'Ghic پشته‌هايی گردآورده به دوش کشيده به دهکده می‌آورديم.

!البته بسياری از دانش‌آموزان دارا چهارپايانی همچون استـر و اولاغ (خر) برای بارکشی بودند و می‌توانستند پشته‌های فراهم آمده را به وسيله آنها به دهکده بياودند، اما از آنجايی که ارزش و اهميت اين جشن بخوبی نشان داده شود، می‌گفتند هر‌کسی بايد خود بوته‌ بچيند و بر دوش بکشد و به دهکده بياورد تا ثواب پاداش آنرا ببرد. بهمين سبب هم بچه‌پولدارهای‌دهکده نيز خود در اين کار همگانی شرکت می‌جستند."



کرمانيان در هنگام برگزاری جشن سده می‌خوانند:

"سد به سده، سی به گله

 پنجاه به نوروز، ها بله"


* برگزاری جشن سده يا "سده سوزی" در روستاهای خراسان:

 خراسانی‌ها در هنگام برگزاری اين جشن سرودهايی نيز می‌خوانند همچون:

    "آی سـده، سـده، ســده

 سد به غله، پنجه به نوروز"

يعنی سد روز به غله و پنجاه روز به نوروز.


و يا:
  سده در پشت دال بميرن غله دار

يعنی سده در پشت دالان کمين کرده است، غله داران و محتکرانی که غله را احتکار کرده‌اند و گران

  می‌فروشند از غصه بميرند.

سده در بيشتر روستاهای خراسان با کم و بيش اختلافی برگزار می‌گردد. در اين باره ابراهيم

  شکورزاده "عقايد و رسوم مردم خراسان"، به‌روشنی اجرایِ‌مراسم‌جشن‌سده را برايمان به يادگار گذاشته‌است. بر پايه اين نوشته‌ها، مردم روستاهای خراسان از خرد و کلان و از چند روز به فرا رسيدن جشن مانده به کوه و صحرا می‌روند و پشته‌هايی از خار و علوفه را با خود و يا بوسيله چهارپايانشان به روستا می‌آورند. غروب هنگام روز دهم بهمن ماه، مردم هر روستا و آبادی بر بام بلندترين بام خانه‌خود می‌روند و هيزم‌ها را به شيوه‌ی ويژه‌ای روی هم چيده، زمانيکه خورشيد تابان در پس افق پنهان گشت و تاريکی سايه گسترد، بزرگ خانواده آتش به بوته‌ها می‌زند. همين که شعله آتش زبانه کشيد، فريادهای شادمانی از گلوی افراد خانواده بيرون می‌زند. شعله‌ها در فضای تاريک زبانه می‌کشد و باد آن را به هر سو می‌کشاند و به رقص در می‌آورد.

 جوانان نيز که پيش از آن هيزم و هيمه تدارک ديده‌اند در جای‌جای دشت و صحرای روستا به افروختن آتش و در پی آن رقص و پايکوبی و دست‌افشانی می‌پردازند. در اين هنگام آنان به دور آتش می‌چرخند و می‌رقصند و می‌خوانند.
گاهی‌نيز شاخه‌ی افروخته شعله‌ور و يا هيزمی را که در ميان توده‌ی هيمه در‌حال سوختن است بر‌می‌دارند و به‌‌آسمان پرتاب می‌کنند. آنان همراه با پايکوبی و دست افشانی خود چنين می‌خوانند:

آی سده، سده، سده

سد به غله، پنجه به نوروز

آی سده، سده، سده

سد به غله، پنجه به نوروز

زنون بی شو، چله به درشو

زنون شو دار، به غم گرفتار

سد به غله، پنجه به نوروز

دخترون دِ خِنه، دِ فکر جئمه، نوروز بی‌يمه

سد به غله، پنجه به نوروز

دخترون به خنه بر شو منله

آی سد به غله، پنجه به نوروز

سد به غله، پنجه به نوروز

سده در پشت دال، بميرن غله دار

سده سده‌ی ما، ميشو د گله ما

يعنی :

 سده سده سده

 سد روز به برداشت غله مانده و پنجاه روز به جشن نوروز

آی سده سده سده . . .
پس از آنکه شعله‌های آتش در پشت‌بامها فرونشست، شور و هيجان در دشت و صحرا آغاز‌می‌شود جوانان با شادی‌و نشاط تمام به هر سو می‌روند و آواز خوانان بوته‌های شعله‌ور را که به طناب بسته‌اند به گرد سر می‌چرخانند. گاهی نيز گوی‌های ويژه‌ای را که از چند روز پيش از آن و از پارچه و پنبه تهيه کرده‌اند با نفت آلوده، پس از روشن کردن به آسمان پرتاب می‌کنند. پاره‌ای نيز با مهارت ويژه‌ای پس از بزمين افتادن آنها را برداشته، دوباره به هوا پرتاب می‌کنند.

در حاليکه جوانان شاد و ترانه خوان آتش‌بازی می کنند، سالمندان گرداگرد آتش نشسته و به تماشای آن می پردازند. آنان عقيده دارند که، تماشای سده‌سوزی آتش سده، موجب تندرستی و بهروزی است و اينگونه فروريختن آتش بر روی زمين، از اثرات سرمای زمستان می‌کاهد و سرما را از ميان می‌برد که در نتيجه زمين نفس می‌کشد" و زندگی بهاری آغاز می‌گردد. نا گفته نماند که مردم باختر يا غرب ايران همچون بروجرديها و خرم‌آباديها نيز عقيده دارند که در اين هنگام اندک‌اندک زمين نفس می‌کشد. اين جشن سه شب ادامه دارد و مردم در شب پايانی، خاکستری را که از آتش سده باقی مانده است در پشت بام خانه خود برجای می‌گذارند و بدون آنکه به آن دست بزنند به خانه خود باز می‌گردند. در بيشتر روستاهای خراسان مردم معتقدند که اگر در شب‌های سده باران ببارد و آب باران خاکستر آتش سده را بشويد و با خود ببرد، سال خوبی در پيش خواهند داشت. ولی اگر باران نبارد و خاکستر سده را باد ببرد، آن را به فال بد گرفته، عقيده دارند که در آن سال با بی‌آبی و خشک سالی مواجه خواهند شد.




جشن سده در ميان زرتشتيان :



 زرتشتيان جشن سده را هنوز به همان چهره‌ی گذشته‌اش نگهداری کرده‌اند و آنرا همانندِ‌ساير جشنهای‌ملـی با شکوه و گستردگی برپا می دارند. آنان در اين جشن مانند، نوروز، مهرگان، تيرگان و ...، با‌همبستگی‌و همکاری‌فراوان و در‌جايی‌که درخور و مناسبِ برپايی‌جشن و افروختن آتش گران و کلان‌و‌بزرگ سده باشد گردهم می‌آيند. آتش می‌افروزند و با شادی ‌و‌سرور به‌پايکوبی ‌و‌ دست‌افشانی و برگزارنمودنِ مراسم می‌پردازند و پس از پايان مراسم همگانی، هموندان و اعضا هر خانواده گردهم می‌آيند و دست افشان و پايکوبان با خوردن و آشاميدن، اين جشن بزرگ ملـی را پی می‌گيرند.

در برپايی اين جشن، همکاری همگانی، گردآوردن همگانی پشته‌های هيمه و خار_که هر کس خود بايد هيمه بهر خود برای افروختن آتش را گردآورده از‌ثوابِ‌کار بهره‌برد_، به‌گردهم ‌‌آيند ‌و ‌با‌همبستگی، همياری، تکيه بر راستی‌و‌درستی و بويژه، انديشه نيک و گفتار نيک و کردارنيک به نيرومند شدن نيروهای راست کنش پرداخته، سبب سست شدن بنياد انديشه بد‌، گفتار بد و کردار بد و همچنين نيرنگ، نفرت، خشم، حسد، کينه و... را فراهم می‌آورند.

موبدان زرتشتی هنگاميکه بسوی پشته‌ی انبوه و بزرگ هيمه می‌آيند يا دست در دست يکديگر دارند و يا بوسيله بند و رسمه‌ای ويژه، ارتباط با يکديگر را حفظ می‌نمايند. آنان تن‌پوشهای سپيد و پاکيزه ‌و هماهنگ برتن، لاله بر دست و در حاليکه سرود ويژه آتش را زمزمه می‌کنند به سوی پشته‌ی هيمه می‌خرامند و با رسيدن به خرمنِ آتش، سه بار به دور آن می‌گردند. در کنار موبدان کندر و اسپند در آتشدان‌ها می‌پراکنند و بوی خوش هوا را پر می‌کند، زمزمه اوستا خوانی حالتی ويژه و همگان می‌دهد تا اينکه سر انجام و از آتش‌افروخته و فروزان لاله‌های بر دستشان، بر خرمن خشک آتش می‌پراکنند و جشن را آغاز می‌نمايند.
زرتشتيان‌ايران اين جشن‌را با‌بزرگی و‌شکوه‌ فراوان و در‌چند شهر‌چون‌ يزد و کرمان و تهران،
برپا‌می‌دارند. يزديان در‌هنگام‌افروختن آتش با شادی فراوان به گرد آن می‌گردند و هم آوا ی با يکديگر می‌خوانند:

 " سده به سده ده به گله

 پنجه به نوروز اومده"




کرمانيان نيز همانگونه که آمد در هنگام برپايی جشن می‌خوانند:

 " سد به سده، سی به گله

 پنجاه به نوروز ها بله"

زرتشتيان تهران اين جشن را در "کوشک ورجاوند" که در جاده کرج قرار دارد با شکوه هر چه بيشتر برپا می‌دارند. در ابان روز از ماه بهمن، يا روزِ‌جشن‌سده يا سده سوزی، زرتشتيان آشی‌از انواع حبوبات و سبزيجات می‌پزند(پاره‌ای گوشت در اين آش نمی‌ريزند)، "سيروگ" که نان ويزه‌ و تهيه شده از آرد هفت گونه دانه است و در روغن کنجد سرخ شده می‌خورند، شرابِ‌گوارا می‌نوشند و به‌دست‌افشانی‌و‌پايکوبی می‌پردازند.

خانواده‌های که نتوانند به جشن همگانی بروند و گاه آنانکه از جشن بزرگ همگانی باز می‌گردند، در بام خانه‌ها به افروختن آتشِ سده می‌پردازند.


نـوسـده _ بـرسـده:

ابوريحان بيرونی در دو نسک يا کتاب "التفهيم" و " آثار‌الباقيه" از جشن نوسده يا برسده (برسذق _ نوسذق) ياد کرده‌است. همچنين در " زين‌الاخبار" و "منتهی الادراک" نيز از جشن نوسده نام برده در اين باره اشاره‌هايی شده است.

به نظر می‌رسد که اين روز پنج روز پيش از برگزاری روز جشن سده که نخستين روز از پنج روز جشن سده بوده است. زيرا می‌دانيم که در آن زمانها جشن‌ها را در پنج روز برپا می‌داشتند که روز پنجم بزرگترين و با شکوه‌ترين روزهای جشن بودند.


جشنی همچون سده در نزد ارمنی‌ها:

ارمنی‌ها نيز در برگزاری يکی از جشن‌ها ملـی و سنتی خود آتش می افروزند.

ارمنيان در اين جشن که در بعد از نيمروز چهاردم فوريه (۲۵ بهمن ماه)، بر گزار می‌گردد و هم

   زمينه ملـی و هم زمينه مذهبی دارد، به سپاس گزاری بدرگاه "ديراندرس" می‌پردازند.



سرايندگان و شاعران و جشن سده:

خاقانی شروانی می‌سرايد:

بگـذار آتش سـده در جـان مـا زند

اين هجر کافر تو که آفت رسان ماست.



و باز هم او در چهارپاره‌ای می‌سرايد:

َشب‌های سيه زلف مغان وش  داری

ُدرجـام طـرب باده ی دلکش داری

ِتو خود همه ساله سده‌ی خوش داری
  ًتا زلف چليپـــا، رخ آتـش داری



حکيم ارزقی گويد:

از جور و ستيز تو به هـر بيهـده‌ای

در هـر نفس از سينه برآرم سـده‌ای

ای‌عشـق، تو در‌ د‌ل مـن آتش ‌زده‌ای

مـردی نبود  ستيـزه با دل شــده‌ای


عمعق بخارايی نيز در باره سده سروده است:
    ٌگذاشتيـم و گذشتيم و آمديم و شـديم

ٍ تو شاد زی و بکن نوش باده‌ی روشن

ٌسده دليل بهار است و روزگار  نشاط

ٍ نشاط‌ کن‌که‌جهان پرگل ‌است‌و‌پر‌سوسن

ٌبخواه جـام و بر افـروز آذر بـرزين

ٍ که پر شمامه‌ی کافور شد که و برزن

ٌرسوم بهمن‌و‌بهمنجه است و روز‌سـده

ٍالا به بهمـن پيش‌آر قبـله‌ی بهمــن

ْعثمانی مختاری در باره سده می‌سرايد:

̃شب سـده است بيـا ای چراغ رودنواز

ُاز آتش می، غم را بسوز و چنگ نواز

̃به جـام خويش مراين رام خويش‌را‌می‌ده

ُبه کام خويش مراين زار خويش‌را بنواز

̃چون شعرخوانی‌در‌وصف‌اين‌شب‌سده‌خوان

ُچو عشق بـازی در مدح شاه دنيـا بـاز



فرخی سيستانی برای پاه و درباره سده می‌سرايد:

َّاز پـی تهنيت روز نوآمـد بـرشــاه

"سـده‌ی فـرخ روز دهـم بهمن مــاه

ُّبه‌خبردادن نوروز نگارين‌سوی ميـــر

!سيصد‌و‌شصت‌شبانروز همی تاخت‌به‌راه


"چه خبر داد؟ خبرداد ‌که‌تا پنجه‌روز روی

   ‌بنمـايد ‌نـوروز‌و‌کنـد‌عــرض سپـاه
    َّدر کف لاله خـود روی نهد سرخ قدح

"راغ هم‌چون پرطوطی شود از سبزگيـاه



و باز هم از فرخی است:

ٌّگرنه آيين جهان از سـر همی ديگـر شود

ًّچون شب تاری همه از روز روشن‌تر شود

ٌّروشنـايی آسمـان را باشد و  امشب همی

ًّروشنـی بـر آسمان از خاک تيره بر شود

ٌّروشنـی در آسمـان زين آتـش جشن سده

ًّکز‌سـرای ‌خواجه با‌گردون همی همسر‌شود


در اين قصيده بالا چگونگی و زيبايی جشن آتش سده به بهترين شکلی بيان شده است.



و باز هم از فرخی است که:

-جشن سده در مجلس آراستــــه‌ی تو

با شادی چون زير همـی سـازد بـابـم

جشن سـده  را رسم نگهـداشتی ای ‌شـاه

آتش به خـشن(گياه) بـردی از خانه چهارم

چون آتـش ســوزنده،   بيفـروزد آتـش

    آن يک رخ سـاقی و دگـر جــام دمادم


منشوری سمرقندی سروده‌است:

 دو چيز يافت از اين آتش سده دوهمال

 ستاره ياره‌ی زرين و آسمان خلخـال

 زآفتـاب يکی جـام کرد چرخ امشب

 به‌ ياد‌شـاد شاه به‌کف ‌بر نهاد ‌مالامال



و باز هم از منشوری می‌باشد که:

̃چرا زرد شد دهر بی مهـرگان
  ُازيرا که چون کوه شد آسمـان

̃چرا معصفر بار شد تيـره‌شب

ُ ازيرا که شد بارور زعفـران

̃چرا جام می خواست ناگاه شاه

ُازيرا کش آمد سده ناگهــان



منوچهری ( در گذشته در ۴۳۲هجری) در قصيده‌ای دلکش می‌گويد:

̃آمـد ای سيـد احرار شب جشـن ســده

ُشب جشـن ســده را حـرمت بسيار بود

̃برفـروز آتش‌ بـرزين ‌که ‌در ‌ا‌ين ‌ماه ‌بسی

ُآذر بــرزيـن   پيغمبــر آزار بــود

̃آتشـی‌ بـايـد چـونان که ‌‌فـروزد عملش

ُبــرتــر از دا‌يــره‌ی گنبـد دوار بود

̃چون به گردون بر، از‌اين‌ سلسله‌ی زراندود

ُقرص خورشيد فروخفته نگون‌ســـار بود

‌آتـش ‌و ‌دود چـو‌ دنبـال يکی ‌طاووسـی

ٍّکه بر اندوده به طرف دم اوقــــار بود

‌وان شـرر‌گويی طاووس به گرد ‌دم ‌خويش

ٍّلولوی خـرد فتـاليده به منقـــــار بود

‌چون‌ يکی ‌خيمه‌ی ‌مرجان ‌به ‌برش‌ نافه‌ی‌مشک

ٍّکه سمن برگ برآن نافه‌ی عطــــار بود

‌يا چو زرين شجری درشده اطراف شجــر

ٍّکه بر او بر ثمر از لولوی شهـــوار بود

‌باغبان اين شجـر از جای بجنبــاند سخت

ٍّتا فـرو بـارد بـاری که بر اشجــار بود

‌می خور ای سيد احرار شب جشن ســـده

ٍّباده خوردن بلی از عادت احــــرار بود

‌زان می ناب که تا داری در دست چـراغ

ٍّبـاز دانستنشـان از هـم دشــوار بـود

‌هر که را کيسه گـران، سخت گرانمايه ‌بود

ٍّهرکه‌را کيسه‌ سبـک،‌ سخت‌ سبک بار ‌بود

‌مـن بر خواجه روم تا دهـدم سيـم بسـی

ٍّتا مــرا نيـز به نزديک تـو مقـدار بود

‌هست جبــار وليــکن متـواضع گه جود

ٍّمتـواضـع که شنيـده ‌است که جبـار بود

‌طالب شعر و جوانمــردترين همه خلــق

ٍّآن جوانمـرد است کـو طالب اشعـار بود.


از منوچهری در مورد سده و نوروز باز هم سرودهايی وجود دارد که ما به بيت‌هايی از آنها بسنده می‌کنيم:

-بر لشکـر زمستان نوروز نامـدار

 کرده‌است رای تاختن و عزم کارزار

 وينک بيامده ‌است به پنجاه ‌روز پيش

 جشن سده طلايه‌ی نـوروز و نوبهار

 آری هر‌آنگهی که‌سپاهی‌شود ‌به رزم

 ز اول به چند روز بيايد طلايـه دار

 اين جشن فرخ سده را چون طلايگان

 از پيـش خويشتن بفــرستاد کامگار

 گفتا برو به نزد زمستان به تاختــن

 صحرا‌ همی ‌نورد‌ و ‌زمستان همی‌گذار

چو اندرو رسی به شب تيــره سيـاه

 زود آتشی بلند برافـــروز روز‌وار



و باز هم منوچهری گويد:

̃جشن سـده اميرا، رسم گبـار باشد

ُاين آيين کيومرث و اسفنـديار باشد

̃زان برفروز‌امشب، کاندر‌حصار‌باشد

ُاو‌را حصار‌ميرا، چرخ و عقار باشد

̃آن آتشی‌که‌گويــی نخلی به ‌بار‌باشد

ُاصلش ز‌نور‌باشد، فرعش‌ ز ‌نار باشد

چون‌بنگری‌به‌عرضش از ‌کوهسار‌باشد

چون‌بنگری‌ به ‌طولش سرو ‌و ‌چنار‌باشد

 


از مجدالاسلام کرمانی آزاديخواه مشروطه خواه است که:

شد موسـم جشن سده سـاقی بيا و می بده

وز آب آتش ‌سان رسان مارا به نـار موقده

برما خدا از مکـرمت فرموده آتش مرحمت

کاين نور پرنور و صفـا دارد ‌هزاران فايده

 زين آخشيج پربهـا، اين نعمت نقمت نمـا

 روشن شده تاريک‌ها، ظلمت شده آتشکـده
    هان ای‌نگـار مهوشم، آبی بزن بر آتشـم

 من با‌ چنين‌ آبی ‌خوشم‌ هم ‌چون يهود‌ از‌مائده

 درهمچو روزی‌محترم، درهمچو‌جشنی‌محتشم

بايد شمـــردن مغتنم، برخيز ما را می بده

روزی خوش‌و‌دلکش‌بود، چون‌گفتگو‌زآتش‌بود

   آبی ‌چو آتش‌ خوش‌ بود، مخصوص‌در‌آتشکده.



عنصری، سراينده دربار سلطان محمود غزنوی که مانند بسياری نان بنرخ روز خوران زمانيکه شاه را دوستدار بزگزاری جشن سده می‌بيند می‌سرايد:

سـده جشـن ملوک نامـدار است

ز افريدون و از جـم يادگار است

گـر‌از فصل‌ زمستان است ‌بهمـن

چرا امشب جهان چون لاله‌زار است؟



درخور گفتن است که همين جناب عنصری _مانندِ‌ بسياری که به‌زبان خودشان در نشست‌های دوستانه نيز گفته‌اند اينگونه سخنان را برای درآوردن نان سر می‌دهند و با اينکه می‌دانند، می‌توان مردم را نادان انگاشت ولی نه برای هميشه و هنوز در انديشه به دست آوردنِ درآمدی آبرومند نيافتاده‌اند_، زمانيکه گمان می‌کند نان ده او به انديشه‌های پيشينيان پای‌يبند نيست و خلاف آن اوضاع را می‌بيند، همانند آنان که امروز نيز نمونه‌هايشان فراوانند، بگونه‌ای ديگر می‌سرايد و می‌گويد. البته در همين سرود نيز از سويی به پيشينه ی جشن را اگاهی انداخته، هم به تازيان  تاخته است و هم دل سرورش را خواسته به دست آورد.

 

   خدايگـانـا گفتــم کـه تهنيت  گــويــم

به جشـن ‌دهقــان ‌و ‌آييـن ‌‌و ‌زينـت ‌بهمـن

چنين‌کــه بينـم آييــن‌تو قـوی‌تــر بـود

به دولت انـدر ز آييـن خســـرو بهمــن

تو مـرد ‌دينـی و‌ اين ‌رسـم،‌رسم‌گبران‌اسـت

روا نداری بـر رسم گبـرکـــان رفتـــن

جهـــانيان به رسـوم تو تهنيـت گوينــد

تو را به رسـم کسـان تهنيـت نگـويـم ‌مـن

نه ‌آتش ‌است ‌سـده، ‌بلکه ‌آتش،‌ آتـش ‌تـوست

  که يک ‌زبـانه ‌به ‌تـازی ‌زنـد ‌يکی ‌به ‌ختـن



دکتر محمد دبيرسياقی، پژوهشگر، نويسنده و سراينده توانای معاصر، قصيده‌ای بسيار زيبا و مفصل در باره جشن سده دارد، که آنرا برايتان در همين بخش می‌نويسيم:

ســده آمد که طـرب را سر و سـالار بود

شادمــانی را زين پـس بـرمـا بـار بود

چه گراميست مهی کـــز پس هجران دراز

با برافـــروخته رخ آيـد و بيمــار بود

سـده‌ی فـرخ ما پـار سفـر کرد و برفت

 آمده اينـک و محبـوب تر از پـار بـود

خوب رخساره بود اين ‌سده، زان چهره‌ نهفت

رخ نهفتن مگـر از خـوبـی رخسـار بود

بر رخ جشن ســده گرچه زمستان دربست

پرتو‌ چهــره‌ی ‌او گفت که ايـن يـار بود

گر ز سرما فسرد جان و شود چهــره کبود

 سـده چونست که با روی چـو‌ گلنـار ‌بود

هست ازآن رو‌ که‌ به ‌دی تاخته‌ اين‌ پيک ‌بهار

آتش افــروخته، کاينک گـه پيــکار بود

آتش اندر دل بهمن چه بود، هسـت يقيــن

شـــرری کش ز پدر در دل همــوار بود

پور نشنيدم پيش از پـــدر آيد به وجـود

آمــده بهمن و خــود پــور سپندار بود

اين زمستان ز سـده يافته رونـق، ورنه

خود تو دانی‌ که زمستـان برما خار بود

نه زمستان بر اين جشن سده هست حقيـر

و دگـر فصل و مهی ‌کـو ‌را مقـدار‌ بود

سرخ گل وقت بهار ارچه بود مايه‌ی نـاز

 لاله‌ی ســرخ قبـا شـاهـد بازار بود

گر به تابستان خورشيد دل افروز به مهـر

گرم رو، ديـر گـذر، نيکو ديــدار بود

در خـزان چهـره هماننده‌ی مهتـاب کند

يا چو دل‌ باختگان لاغـر و بيمـار بـود

اين سده، آتش افروخته دارد، کـه درست

لاله رخ، گرم اثر، عـاشق کـردار بود

چيست اين جشن ســده، آتش افروخته‌ای

 که دل سوخته از مهر بـدو يــار بود

گرچه اين آتش ما اندک و خرد است ولی

هست مشتی که نماينـده ی خـروار بود

آتـش خرد مبينيد و فروغش نگــريد

که چو طاووس سراپـايش به انگار بود

چون به‌ گز درفکنی آتش، با ‌وی به نخست

نه بيـاميزد و نه از وی بيــزار بود

سپـر از دود به سر گيرد و در کار آيد

راستی گويی ‌که يکی گرد هشيوار بود

اندک‌اندک چـو توان گيرد گردد جبار

هنر است اين‌ که زبون مردی ‌جبار ‌بود

شعله‌ی آتـش رخشان در افتاده به دود

همچـو نيلـوفـر گرد گل بربار بود

يا ز کلک هنری مردی بر لوح کبـود

نقش رخسار پـری چهـری عيار بود

يا بـر اين گنبد مينـايی و ا‌يوان بلنـد

رخ افــروخته‌ی ثابت و سيـار بـود

يا که بر چهره‌ی سيماب ‌وش ابر، درخش

با گـدازيده زر ريختـه بر قار بود

آتش و دود چـو آميختـه باشد، باشد

نقشی‌از زر ‌که ‌به گرد ‌خـط ‌تومار‌بود

با چنان بيم و رجا، دوری و ديداری و يا

جنـگ با آشتـی يــر دل‌آزار بود

ز بر آتـش، آن دود سيـه پنـداری

ز بر گنج زر ناب، سيــه مـار بود

و‌آن فروغی که بتابد ز دل دود چنـان

نگـه بـاز‌پـس شوخی، زی ياربـود

گل بی خار نديدی، نگر اين آتش کـو

خار‌را سوزد ‌و‌خواهد گل ‌بی ‌خار ‌بود

آتش اين کار نتاند کند، ايرا گر نيست

خار را کار بـدو، خارا را کـار بود

خاره را کار چه با آتش؟ هان نشنيدی

کو سـر آغاز پـديـد آور اين نار بود

نه پديد‌آور آتش بود اين تيـــره نهاد

با همه سنگ‌دلـی، ناز نگهــدار بود

آتش اندر دل سنگ است نهان زانکه درست

دل هـر زره نمـاينــده‌ی دادار بود

از دل سنگ بخواه آتش و زنهار مخواه

گرميی از دل بی‌مهر، که دشوار بود

آتش‌جشن سده، آتش مهـر‌وطن است

کاندرين ملک نخواهد که شب تار بود

در‌چنين‌جشن‌طرب، آری خورشيد‌دگـر

گـر بتــابد ز دل خاک سزاوار بود

خرم‌است‌اين‌سده‌و‌شادروان‌بادکه‌کفت

" شب جشن سده را حرمت بسيار بود".

در اين نوشتار، از شاهنامه و نوشته‌ها و گفته‌های فراوانی بهره‌گيری شده‌است که در جابجای نوشتار بدانها اشاره شد. به‌ويژه از نوشته‌های هاشم رضی که جای قدردانی ويژه دارد. سده بر شما خجسته ‌باد.



شاد و خرسند باشيد.

مازيار قويدل

 Mazyar Ghavidel

 

 سده ی 3743 خورشيدی زرتشتی، 2006 خورشيدی ميلادی و 1384 اسلامی.

 

بازگشت به صفحه اصلی