|
آيا شما هم نامه ي سرگشاده را امضا کرده ايد؟
|
محمد عارف ندايي پخته به گوش مي رسد
چشم بي چشم! بوسه بي بوسه!
دست هايت را بريده اند، پاهايت در گامي ابدي به جاده هاي جهان رفته است در جمجمه ات کابوس مي سوزانند استخوان هايت را غرق مي خواهند کاخ هاي جلال و شکوهت را طعمهء ريگزاران درد، و دهانت تنها فريادي ست کج حفره اي تاريک نعره اي دق تُفي نامرئي رو با من تو ماي خفته، پژمرده، از خود بيگانه تر خواسته، پرورده، بي آنکه ديگر به شير و ببر و پلنگ ها بر قله هاي درونمان گوش فرا دهيم.
دهانت دشنامي ست دهانت فريادي ست دهانت شرمناکي ملتي ست در انتظار اسکندري خونخواه و دليرتر از رستم و نادرهايت!
دهانت ورد مي خواند دهانت آيتي ست زميني در گوش هرکو دلش بيدار.
دهان تاريکت را مي بوسم اي يار! اي کورهء زيباترين انسان! انحناهاي عتيق تنت را مي نوازم اي آتشکدهء هوشنگ و پرومته و پيمانه هاي شکستهء دل!
13 فوريهء 2007، کلن، آلمان
|