بازگشت به صفحه اصلی
سفارشی
به سفارش دوست فاضلم ((محمد عارف))
رضا سلیمانی
به خود تشر زدم برای یکبار هم که شده به جد نقدی بنویسم. اما نیک که نگریستم، سخنانی از این دست فراوان دیدم. النهایه بران شدم که در سالروز احداث کمیته نجات دشت پاسارگاد هم به آن بپیوندم و هم دوستان را به میهمانی تذکار خویش برده و از اظهار فضل تاریخی خود آگه، که ما همه فن حریفیم. گر حریف مان حکومت کوتوله گان باشد!!!
1) بنده در تمام مسایل ایران از تاریخ و سیاست گرفته تا طب تخصصات عدیده دارم به هر حال از آیت الله حسنی که کمتر نیستیم! مع الوصف به خود گفتم بگذار نظرات پر از تتبع خود را در اختیار این گروه اغتشاش گر، یعنی کمیته نجات و خوانندگان سیب زمینی ((منطورم همه نیست)) بگذارم و همچنین چون پشت سرم اسلحه ای بود به عضویت آن رضا دهم ((احساس کنید این اسلحه از سوی من به شما نیز نشانه رفته است))!!! این کار دو حسن داشت. اول آنکه دنیا از نظرات من محروم نمی گشت و دوم آنکه به دلیل داشتن پروانه وکالت و سخنگویی آبزیان خونسرد، من جمله ماهیان، به ابرازعقیده بپردازم! من همین جا از جانب تمامی آبزیان، بالاخص تمامی ماهیانی که قرار است در دشت پاسارگاد بزییند وشلنگ تخته بیندازند، با صدایی رسا از جانب این قشر زحمت کش می گویم: « کوروش جون بخواب که ما بیداریم!!! ما ماهیان خونسرد این مرزوبوم دفاع از تو را در آب انجام میدهیم و چون مردیمان کمی رو به فناست پیاممان را از زیر آب اینچنین ادامه میدهیم که: کوروش تنها متعلق به جوامع بشری نیست متعلق به آبزیان هم هست!!!»
2) گرچه عضو این گروه شدم، ولی به زعم من اگر گمانی برایم مانده باشد، همان به که مقبره کوروش به زیر آب رود تا دیگر اینقدر تنش از دست ما فرزندان بی جربزه اش در گور نلرزد. ضمن آنکه حداقل دیگر آثار باستانی این منطقه سر از کره جنوبی به عنوان آثار باستانی ملی کره در نمی آورند و نهایتا هرچه زود تر آبگیری این سد این خصیصه را دارد که پس فردا دیگر ملایان اعلام نمی کنند: قبل از آنکه کوروش حقوق بشر را اعلام کند، مسلمان شد و یک مناره بر روی آن بگذارند و برای شهادت، نامه ای از بردیا را هم سریعا انتشار دهند!!!
3) حالا هرکی میخواد هرچی بگه ((البته از اون ور بخوانید اینها افعال استفهامی بودند گمان کنم))!!! ولی کجاست اون مثلا غیرت ایرانی که جلوی لودرها و بیل میکانیکی صادق خلخالی خوابید ((قاتل1100نفر انسان بیگناه))؟ کجایند غیرتهایی که نشنال جئوگرافیک و آن تراوش ذهنی اش را به روز سیاه نشاندند ((خلیج عربی))؟ و کجاست آنهمه "ای ایران ای مرز پرگهر"؟!!! یحتمل احتیاجی به آن در عرصۀ اتمی و فوتبال آنقدر نداریم که در عرصه تاریخی!
4) این دو استاد که سرانجام بهانه ای مضاف را یافتند، دست به احداث مکانی برای اتحاد و ایران پرستی ما زدند که همه با هم نگذاریم این اتفاق نا میمون واقع شود! جناب نوری اعلا و خانم میرزادگی رسما اعلام جنگ کردند و ما هم ((من و فرار مغزها: ما)) به آنها بعلاوه شدیم تا هم وزنه ی آنها بالاتر رود و هم ترازوی عدالت به سمت ما بیشتر بغلتد و پلنگان همه چیز خور جمهوری اسلامی را خشمگین تر، تا مثل تمامی دفعات گذشته نخندند و نگویند : حتما!!!
5) از خجالت کمی احساس مردگی کنیم. وظیفه ی ما تنها چت کردن و وبگردی و شعار و... نیست، پاسداری از ایران نیز هست. آقایان، بقول بازرگان، میخواهند با ایران به اسلام خدمت کنند! میدان نقش جهان از وسطش مترو عبور می کند! مقبره کوروش آبگیری می شود، پس فردا هم وسط تخته جمشید یک امام زادۀ تازه مضاف بر آن 90هزار عدد می زنند و آبلیموی نذری در آن پخش می کنند و می گویند اگر تخت جمشید را4 طبقه کنیم بهتر است!!!
دیروز فشارشان بر رسوم ما بود، امروز برای مقدسات ما، فردا هم نوبت خود ماست که باید عبا بپوشیم و اعلام کشوری نوین از نوع ماقبل تاریخ، نباید چون فردا آید فکر فردا کنیم!!!
6) همه با هم فارغ از نظریات سیاسی و گروهی خود به این همت بلند بپیوندیم و چون ماهیان خونسرد نباشیم که عدم فعل ما در فردای ایران آغاز پشیمانی است!!! بالاخره نیمی از این نوشتار جدی شد!!!
به امید عمری پایدار برای مؤسسان این کمیته
پاینده ایران و ایرانی
رضا سلیمانی