پيوند برای تماس با کميته

سوم فروردين 1385 ـ 21 مارچ 2006

بهار پاسارگاد                                                                                                بازگشت به صفحه اصلی

 

 

 

دوستان گرامی کميته نجات پاسارگاد: مدتی است اين مطلب را که در تاريخ 9 شهريور سال پيش نوشته شده در اينترنت پيدا کردم و ديدم جای آن در سايت کميته خالی است. اگر خواستيد آن را هم منعکس کنيد. آدرس اش هم اين است:

http://www.weblognameh.blogsky.com/?PostID=49

 

«بهار سال 1375 در سفری که به شیراز داشتم به همراه یکی از کارشناسان سد به سد سیوند سری زدیم . در کارگاه آزمایش خاک همه مشغول حفاری و نمونه گیری بودند . و تزریق آزمایشی و نفوذپذیری و آزمایشات  لفوران و لوژون را انجام میدادند. شرکت پیمانکار پارس گرما بود که گویا وابسته به وزارت دفاع بود .در مورد آبرفت توضیحاتی دادند و اینکه وقتی آب می رود آنچه از گل و لای باقی می ماند را آبرفت گویند که در طی سالیان این ها فشرده شده و زمینهای را
که تشکیل می دهد که آنرا زمین های آبرفتی می گویند . اگر شما آبرفت را رد کنید تازه به زمین سفت و محکم و قابل اعتماد می رسید .بهر حال آنطور که پرسیدیم  استاندارد ساخت سد بر روی آبرفت ۱۰ الی ۱۵ متر بود . یعنی شما در این مقدار می توانید سد را آب بندی کنید . و الا سد از زیر آب رد می کند . و در این ارتفاع از نظر اقتصادی سد مقرون به صرفه نیز هست .در مورد سد سیوند در گوشی گفتند ارتفاع آبرفت منطقه چیزی حدود ۱۵۰ متر است .همان کارشناس زمین و سد می گفت در چنین آبرفتی آنقدر باید سیمان تزریق کنند تا سد آب بندی گردد ، همچنین گفت اگر تمام سیمان های دنیا را جمع کنند نمی توانند این سد را آب بندی کنند . از نظر او این سد توجیه فنی و اقتصادی نداشت .چند شرکت خارجی طرف مناقصه آمده بودند و گفته بودند امکان آب بندی بخاطر ارتفاع آبرفت وجود ندارد . و گویا یک شرکت چینی تعهد کرده بود این کار را انجام دهد . همین کارشناس محترم می گفت ما همه انگشت به دهان مانده ایم .چگونه می خواهد روی همچین ارتفاعی این کار را انجام دهد .چند سالی کار بخاطر اعتبارات خوابیده بود ولی باز راه افتاد .حالا بعد از گذشت ۹ سال از آن روزها این سد می خواهد آب گیری شود و بخش مهمی از تاریخ این کشور را با خود به زیر آب برده نابود کند .با آن صحبت ها و تعاریف نمی دانم اصلاْ چه پیش خواهد آمد .سدی که از ابتدا با حرف و حدیث بنا شده و بخاطر سو ء مدیریت و برنامه ریزی اینگونه پیش رفته و اینک در آستانه نابود سازی میراث عظیمی از فرهنگ این کشور است . و چه بسا که همانند خیلی از سد های دیگر سوراخ باشد
و آب بندی نگردد. این نمادی از مدیریت این کشور است . توهمی که فکر می کند مدیر است ، و سخت مخرب و ویرانگر

 

اول فروردين 1385 ـ 21 مارچ 2006

 

نوروز هم تمام شد و بايد هر چه زودتر فکری برای وضعيت پاسارگاد و ديگر آثار باستانی که در شرف نابودی است کرد. کميته نجات نبايد فکر خود را به اين طرف و آن طرف بکشاند و بهتر است که تمرکز بيشتری روی پاسارگاد داشته باشيد. مساله آبگيری سد سيوند شوخی نيست. ما که   در اين جا هستيم می دانيم...

روزبه ـ شيراز

 

 

چقدر خوب است که شما اين پست پاسارگاد را از حرف های بيهوده و يا از تعريف و تمجيد پر نمی کنيد. ما ملت از بس از هم تعريف کرديم و بعد خنجر تو شکم هم کرديم خسته شديم. همين پاسارگارد را ببنيد. ريیس جمهور از تمدن ايرانی تعريف می کند و دولتش با اصرار می خواهد که همه چيز را بکند زير آب. مردم از نوروز تعريف می کنند و عيد فرار می کنند که ديد و بازديد نکنند. و ..

رضوان ـ تهران

 

چرا روز شمار کميته نجات را به راه نمی اندازيد؟ مرداد قرار است آبگيری شود...

ثريا . الف تهران

 

من دانشجوی رشته تاريخ هستم. می دانيد که در دانشگاه هم ما بيشتر درباره تاريخ اسلام می خوانيم تا تاريخ ايران؟ يکی از اساتيد ما می گويد اگر می خواهيد درباره ايران بيشتر بدانيد برويد و دکترايتان را در دانشگاه های اروپا و آمريکا بگيريد. اين تاسف انگيز نيست؟

پرويز رجايي ـ تهران

 

ديدم سخن وزير نيرو را نقل کرده ايد که گفته است سد سيوند در خرداد ماه امسال آبگيری خواهد شد. لابد علت انتخاب اين تاريخ تقارن آن با 15 خرداد است. اين وزارت نيروئی ها قصد دارند بهر قيمت شده خراب کردن پايتخت کورش بزرگ را به گردن آقای خمينی بياندازند؛ حالا 12 بهمن نشد از 15 خرداد استفاده می کنند!

پرويز مضافتي ـ بحرين

 

چه کار خوبی کرديد که امسال را سال پاسارگاد اعلام کرده ايد. البته و در واقع پارسال سال پاسارگاد بود، چرا که به همت کميته نجات اسم پاسارگاد مطرح شده و ما  ايرانی ها هوشيارتر کرد.. درود بر شما.

هوشنگ ط. تکزاس

 

کاش ايرانی ها سيزده بدر را روز ديدار با کورش اعلام می کردند و در آن روز به ديدار او در دشت پاسارگاد می رفتند. بعد، قدم زنان از تنگه بلاغی می گذشتند و خود را به پای سد سيوند می رساندند و در آنجا سرود «ای ايران» می خواندند. کاش اين يک سنت هر ساله می شد. کاش... نمی دانيد چه آرزوهای دور و درازی برای ميهنمان دارم. خسته نباشيد.

مهيندخت پ.

 

 

27 اسفند 1384 ـ 18 مارچ 2006

 

 

                                                                                                             اکبر نعمتی

 

24 اسفند 1384 ـ 11 مارچ 2006

 

چرا شما دوباره هفته ادبيات پارسارگاد را راه نمی اندازيد؟ خيلی هفته خوبی بود و توليدات حسابی داشت. اين چيزها خيلی بيشتر به مردم کمک می کند تا به گذشته خودشان و با هويت خودشان آشنا شوند.

حميدرضا اردبيلی - دبی

 

 

اين درست نيست که در سايت شما مطالب شوخی  مثل اندر حکايت ... هم بيايد. يا اگر قصد گذاشتن مطالب طنز داريد خوب صفحه ای هم برای اين کار بگذاريد. اما در ميان مطالب جدی و تحقيقی و خبری ناگهان يک مطلب اين گونه؟ عجيب است.

رامين ... تهران

 

22 اسفند 1384 ـ 11 مارچ 2006

 

من به نوعی در ارتباط با سازمان ميراث فرهنگی هستم و می دانم که بيشتر کسانی که در آنجا کار می کنند مرتب نگران وضع هر تکه از اين میراث فرهنگی هستند اما دست ما بسته است. باور کنيد که دست ما بسته است. ما را گذاشته اند زير نظر دولت و نمی توانِيم کاری کنیم. حالا هم زمزمه هایی هست که اين سازمان را به مرور کوچک کنند. من اطلاعاتی در اين مورد برايتان می فرستم تا بدانيد که چه کسانی می خواهند اين کار را بکنند...

با احترام س. ـ از تهران

 


 

20 اسفند 1384 ـ 11 مارچ 2006

مقاله «قدمت چهارشنبه سوری» خيلی خوب و به جا بود. اين پرسش و پاسخ ها خوبيش اين است که هر کسی می تواند جواب پرسش های خودش را هم در آن پيدا کند. راستی می شود از آقای دکتر غياث آبادی بپرسم که آيا «سيزده بدر» هم سنتی ايرانی است يا نه؟ من شنيده ام که آن را در زمان قاجاريه راه انداختند. آيا اين درست است؟

ثريا ارجمند ـ واشنگتن

 

19 اسفند 1384 ـ 10 مارچ 2006

به نشانهء وحدت ملی همزبانی کنیم ...! (دکتر بهرام گرامی)

bgrami@yahoo.com

از جهت اهمیّتی که نوروز و نحوه نوشتن آن با الفبای لاتین برای جامعه جهانی ایرانیان در چشم غیر ایرانیان دارد، چند نکته زیر را فهرست وار به آگاهی هموطنان ارجمند می رساند:

 

اول - شیوه نگارش نوروز (Nowruz) مطلقا تمایل و ترجیح شخصی نیست و اگر در خلال بحث پیرامون این موضوع از کسان و مراجعی نام برده می شود، صرفاً از جهت مرتبه والا و مقام رفیعی است که این کسان و مراجع در زمینه مورد بحث داشته اند و ذکر نام و نشان آن ها پشتوانه نظرات آنان است.

 

دوم - پژوهشگر نامور ایرانی زنده یاد دکتر محمد مقدم در رساله دکترای خود زیر عنوان "ریشه های هند واروپایی جشن های سال نو ایرانی" که در سال 1938 (قبل از جنگ جهانی دوم) به دانشگاه Princeton آمریکا ارائه نموده، نوروز را به صورت  Nowruz توصیه نموده است. دکتر احسان یارشاطر، بنیانگذار دائرةالمعارف ایرانیکا، نیز که بیش از نیم قرن است در کسوت استادی دانشگاه تهران و دانشگاه کلمبیا فعالانه و با سرفرازی ایران را به جهانیان می شناساند، با علم و آگاهی از دانش آواشناسی (Phonetics) و به قول خودشان " پس از تأملات و ملاحظات بسیار" نتیجه گرفته اند که نوروز یک کلمه است (نه با خط تیره و نه با فاصله بین "نو" و "روز") و توصیه نموده اند که نه فقط در زبان انگلیسی و در آمریکا بلکه در زبان های اروپایی به صورت Nowruz نوشته شود.

 

سوم - سه حرف اول کلمه Nowruz، برخلاف تصور برخی هم میهنان، مانند کلمه Now (= حالا) تلفظ نمی شود، بلکه تلفظ آن شبیه به کلمه Know (= دانستن) است و U نیز در سه حرف بعدی تلفظی شبیه به U در کلمه Sushi دارد. البته مطلب بیش از اینهاست و مِعیار همان نظر اساتید اهل فن در این مورد می باشد.

 

چهارم - یونسکو این طرز نگارش نوروز (Nowruz) را تصویب نموده و در مکاتبات خود با ده کشور حوزه نوروز آن را به کار می برد (باید گرایش های تلفظی این کشورها هم در نظر گرفته شود). بسیاری از نهادهای عمده آموزشی و فرهنگی در داخل و خارج کشور مانند سازمان میراث فرهنگی کشور، دفتر پژوهش های فرهنگی (تهران)، بنیاد میراث ایران وابسته به دانشگاه آکسفورد در انگلستان و اغلب رسانه های خبری نگارش کلمه نوروز را به شکل Nowruz برگزیده اند. ضمنا کاخ سفید نیز در پیام تبریک نوروزی رئیس جمهور آمریکا به ایرانیان مقیم آمریکا کلمه نوروز را به صورت Nowruz به کار برده است.

 

پنجم - این که هر کس به دلخواه و سلیقه خود نوروز را به گونه ای بنویسد، شاید برای خود ما موضوع کم اهمیتی باشد ولی در چشم غیر ایرانی ها سخت عجیب می نماید، بطوریکه بسیاری از خارجی ها گمان می کنند که یا سال نو ایرانی نام و نشان درستی ندارد و اصل وریشه و معنی آن برای خود ما ایرانی ها درست روشن نیست و یا گروه های مختلف ایرانی سال نو متفاوتی را جشن می گیرند. حقیقت آن است که نحوه نوشتن این کلمه آن قدر مهم نیست که یکنواختی آن در معرفی این آیین بزرگ باستانی به جهانیان اهمیّت دارد. به نشانهء وحدت ملی و همزبانی با جامعه جهانی ایرانی، همگان نوروز را به صورت Nowruz بنویسیم.

 

(The proper spelling of the Iranian New Year)

Upon the recommendation of prominent Iranian scholars, most Iranian societies and foundations outside Iran, Iranian Cultural Heritage Organization and Cultural Research Bureau (Tehran), and upon the approval of the United Nations Educational, Scientific and Cultural Organization (UNESCO), and most importantly, for the consistency within the International Iranian Community, we should all write the name of the Iranian New Year with this spelling: Nowruz

ارسالی احمد مير

 

18 اسفند 1384 ـ 9 مارچ 2006

 

Hajji firooz is not a celebration that is thousands of years old and it is, in fact a great political matter mixed with our culture and faith to keep us going and fool the mullah that have always been no more than darkness and rigidness. We did not have few of our royal and high ranking people among the POWs when the Arabs, for whatever reason, took the power in our land. Among them were Prince Firooz and Princess Shahrbanoo who influenced the history of Arabs and Islam. Firooz killed Omar Bin Khattab, the 2nd Caliph after Prophet Mohammad and either he hit him on the last Wedensday of the year or he died on the last Wed and the occupied Iranians satrted to celebrate that day as the day to have gotten rid of an enemy but it used to be the last Wed of the lunar years until we got back to Solar calenadar and...So Hajji Firooz is a political celebration and that is why many Akhoonds and mullahs oppose it and we, as Iranians, must celebrate it and many Akhoonds and mullahs agree becasue they are against the first three caliphs.

We are not the only ones to celebrate this day that many Kurds in Iraq and Turkey and possibly in Syria, too celebrate it but some the same as us and some on the last Wed of lunar calendar and... Nassy


 

16 اسفند 1384 ـ 7 مارچ 2006

 

اين چند عکس از بهار پاسارگاد هم هديه من به کميته ی نجات دشت پاسارگاد.

نوروزتان پيروز باد. ر. آ

         

  

Pishnahad haji nfiroz  doorast ast, Ama na faght baray Kharj neshihaa. Hameh bayed be an tavajooh konadan.

Kh.

 

 

 

چرا از کسانی که ايرانی هستند نمی خواهيد که توی اين سايت ايرانی که به زبان فارسی است يا به فارسی بنويسند يا اگر فانت فارسی ندارند به فينگليش بنويسند که ايرانی ها در جاهای ديگر هم بتوانند آن را بخوانند. يعنی اين ها به کل فارسی يادشان رفته؟ اگر يادشان رفته پس چرا فارسی ها را می خوانند و بعد به انگليسی جواب می دهند.

با احترام

ضيا صداقت نيا – آلمان

 

 

 

مطلب آقای نوری علا هم واقعا خوب بود. کاش ما هم يک وقتی ياد بگيريم که مثل فرنگی ها از تصحيح کردن خودمان و سنت هايمان خجالت نکشيم. و اين تعصب مذهبی وار را نسبت به بعضی چيزهای با ارزش خودمان که اصلا هم مذهبی نيست نداشته باشيم.

محمدرضا عظايي – لندن

 

 

15 اسفند 1384 ـ 6 مارچ 2006

حاجی فیروز ، یکی از نام های سیمرغ، خدای ایران، بوده است . سیمرغ، یا هما، « ابر سیاه » است که باران می آورد و باران در سغدی  به معنای شادمانی ست و سیمرغ در روز نوروز، از تاریکی زمین زاده می شود وبه آسمان می رود. هنوز در کردی به هما، «پیروز» گفته می شود و هوما در کردی به معنای خداست.

 به بررسیهای من دراین زمینه مراجعه شود .

منوچهر جمالی

 

سلام،

لطفاً اگر ممکن است فهرست کتاب های آقای دکتر غياث آبادی را در دسترس ما بگذارطد و بفرمائيد که آنها را چگونه می شود تهيه کرد.

حسين م. (تهران)

 

پاسخ: لطفاً به پيوند مراجعه کنيد

 

مطالب استاد غياث آبادی کاملا مستدل و منطقی بود. يعنی آنقدر روشن همه چيز را گفته اند که جای سئوال باقی نمی ماند. فقط ممکن است شما برای هر کدام از سنت های ما سئوالاتی اينگونه مطرح کنيد و ايشان يا دانشمندان ديگر جواب دهند. ما اکثرمان از اين مسايل بی خبر هستيم. و لازم است که از زبان يک متخصص از آن ها باخبر شويم.

رضا صالحی کانادا

 

هر چه فکر می کنم عقلم به جايي نمی رسد که چطور يک دولتی حاضر شود بناهای تاريخی خودش را ويران کند.

من در جايی خوانده ام که وقتی هيتلر به فرانسه حمله کرد دولت فرانسه برای اين  که آثار تاريخی اش و بناهای قديمی مهم ويران نشود تسليم شد. حالا دولت ما با دست خودش آن ها را خراب می کند. و مردم بيچاره هم جز اين که التماس کنند که تو را به خدا نکنيد کاری از دستش برنمی آيد.

افسانه از شيراز

 

Dorood

I must say that I agree with the lady who suggested that we should inform others about the true ancient roots, becuase there is certainly nothing in our ancient culture that we may be ashamed of. The ancient laws of Asha are based on humanity and attention to the environment and paves the road to enlightenment.

 

Why try to sugar coat something that may seem offensive, when by education these wrong perceptions can be corrected.

From what I have read, the black face symbolizing the dead coming to life to bring the message of spring with song and music and the red outfit symbolic of the fire within/joy together with the approach of Siavash is beautiful.

 

We will have a Haji Feerouze wearing a small black mask, but dont feel that it is logical to use the face paints that are said to be safe but are truly petroleum based toxins. This would not be consistant with the very respected principles of Asha.

 

Baa Mehr,

Nushin Farjadi, Colorado

 

 

13 اسفند 1384 ـ 4 مارچ 2006

       
Dorod bar shoma

Pishnehadeton (darbareye Haji Firuz) besyar zarore va mohem ast. Dar Hezbe Solh va Hoghoghe bashar e sazemane mellale mottahede, ma betore 100% az pishnehade shoma dar morede avaz kardane range Haji Firoz az siahi be har rangi digar (bejoz Siah) hemayate kamel va poshtibani minamayad. Zira ke range siahe Haji Firoze e Noroze e Irani janbe va payeye Rasisti darad. Be vojode Mobarezani chon shoma dar jahane pahnavaremon ke bar zedde Rasism va Fascism mobareze mokand/mikonid eftekhar va sepasgozari mikonim.
Dar mobarezetan Piroz va dar lahzehayetan shad bashid.
Ba ehteramate faravan.
Gorohe rahbarie Hezbe Hoghoghe bashare sazemane melale mottahed)
(Jenny) Zhinous-Baensaf Oroumieh
Sued/ Stockholm

 

          

Thanks, this is a really good suggestion, except that we need to be honest with ourselves and with our kids. We need to know and say that in our traditions there have been and still are bad aspects as well as good ones, such as slavery. Yes, we used to have slaves in Iran too, why deny it?! But that was very bad and we are glad we do not have slavery any longer and we do not want to promote slavery by such images as "black haji Firooz".
Best,
Nayereh Tohidi

 

سپاس از اين همه زحمتی که برای آثار باستانی و فرهنگ ما می کشيد. اين سياه نکردن حاجی فيروز هم واقعا عالی بود. فقط ممکن است که بنويسيد که اين حاجی فيروز اصلا از کجا آمده. منظورم اين است که از کی آمده در فرهنگ ما که اسمش حاجی است؟!

با احترام

سياووش رحمتی

 

فرين، آفرين، آفرين. اين همه تلاش برای زنده کردن دوباره فرهنگ ايران غيرقابل تصور است. اين فکر آخری هم که خيلی خوب بود. امسال خودم می شوم حاجی فيروز فقط خواهش می کنم بگوييد که چرا ما حاجيه فيروز نداريم. آيا اين تبعيض نيست؟

سعيد افراشته

 

      من و خانواده ام 22 سال است که در نيويورک  زندگی می کنيم. ازبيست سال پيش هم هر ساله عيد نوروز را در هتلی جشن گرفته ايم  اما به خاطر دوستان آمريکايی مان هيچوقت جاجی فيروز نداشته ايم. می خواهم بگويم ازتان متشکريم که سبب شديد که از امسال حاجی فيروز را هم به جشن مان بياوريم.

سهيلا مک هاريمن

 

        

Fekri ke darbare haji firoz kardid ali ast, faght ma nemidanim falsafe haji firoz az koja amade. har che hast shadi avar ast va khob shod hala mishavd dar jashn ha bashad

Farokh zalzad

 

شما هم پاسارگاد را از ويرانی نجات داديد هم حاجی فيروز را از تبعيض نژادی. راستش من که خيلی خجالت می کشيدم. آخر در اين دوره و زمانه و در اين قرن آدم  يکی را سياه کند و وادارش کند که بخواند ارباب خودم؟ اما خواهش می کنم برای ما بگوييد که اصل  و نسب حاجی فيروز از کجاست. فکر نمی کنم که قبل از اسلام ما حاجی داشتيم.

ممنون و خسته نباشيد

حسن رضايي فر

 

پس از تشکر از اين همه تلاش، و فکر بکری که کرده ايد برای حاجی فيروز، من شنيده ام که حاجی فيروز و سياهی چهره اش مربوط به رستاخيزی است که فروهرها به آن اعتقاد داشتند و می گفتند که آدم های خوب دوباره بازمی گردند به زندگی و حاجی فيروز سمبل مردگانی است که زنده می شوند آيا اين حرف درست است؟

البته اگر هم درست باشد باز سياه کردن چهره حاجی فيروز کار خوبی نيست.

با احترام بنفشه مهدی پور

 

خيلی کار خوبی کرديد که حاجی فيروز را از سياهی بيرون آورديد. من مطمئن هستم که اين کار اعراب بوده. حتما قبل از حمله اعراب حاجی فيروز مجبور نبوده که صورتش را سياه کند.

کامران الف

 

همه کارهای شما از روز اول خوب بوده جز اين يکی که داخلی و خارجی کرديد. يعنی اعلام کرديد که اين کار را برای ايرانيان مقيم خارج و بچه هايشان می کنيد. يعنی خواستيد بگوييد برای ما که در ايران هستيم تبعيض نژادی و ارباب گفتن اهميتی ندارد. شايد هم فکر کرديد ما اين حرف ها سرمان نمی شود.

رضا..

 

من معلم هستم و تاريخ  تدريس می کنم. پس از ديدن پیشنهاد شما فکر کردم که چطور اين همه سال کسی به فکرش نرسيده که به اين رسم بد سياه کردن و ارباب خودم گفتن انتقاد و ايراد بگيرد. به خصوص چطور تاريخ شناسان و  باستانشناسان ما تا به جال کاری در اين مورد نکرده اند. شايد که فکر می کنند هر چه ايرانی باشد و از گذشته آمده باشد خوب است. من به سهم خودم از اين غفلت از مردمان پوزش می خواهم

احمدرضا ضيائی – تهران

 

مقاله ای در سايت پاسداری پاسارگاد و آثار باستانی آمده است که «بيائيد از امسال صورت حاجی فيروز را رنگی کنيم اما سياه نکنيم. سياه کردن صورت حاجی فيروز و خواندن شعری که با "ارباب خودم" شروع می شود ممکن است بچه های ما، و غير ايرانی ها را، به خصوص در خارج از ايران، دچار سوء تفاهم کند و مفهومی غيرواقعی از سنت های ما را به آنها ارائه دهد...»

به بيان ديگر اين را نشانی از نژاد پرستی می بينند. آنچه که مربوط به حاجی فيروز و ماه فروردين می شود اصلا فلسفه ای ديگر بغير از آنچه نويسنده محترم مورد نظر داشته است دارد.

فروردين و يا ماه فروهرها و يا فره وشی ها ماه ارواح نيکو است. درچند روزی پيش از اين ماه روزهای است که مرز بين زندگی و مرگ برداشته می شود و در آن یک یگانگی بين مرگ و زندگی که همان رستاخيز است حاکم می شود. در اين مدت ارواح نيکو به زندگی روی زمين باز می گردنند و حاجی فيروز که مظهری از مرگ و زندگی است با صورتی سياه نشان ازآن دنيا و لباسی قرمز به رنگ خون و يا آتش نشان از زندگی در اين دنيا به زمين باز می گردد. و يا به معنای ديگر پيوندی بين مرگ و زندگی بين آن دنيا و اين دنيا است. در اين رستاخيز است که سياوش که سمبل حق طلبی و وفاداری به ارزشهای انسانی و شهيد اين راه با صورتی سياه که نشان از آن دنيا است و لباسی قرمز به رنگ خون و يا آتش نشان از اين دنيا به اين دنيا می آيد تا نويد شادی و نمردن ارزشهای که او بخاطرش شهيد شده بدهد. قاشق زنی که قاشق زن می بايد روی خود را بپوشاند مظهری نيز از فروهر ها است که به زندگی سابق خود بر می گردند. قبل از آمدن سال نو زنده ها به عنوان پيوند با مردگان و خوشامد گوی به ارواح خانه تکانی می کنند و در قبرستانها حظور به هم می رسانند. بعضی بر اين باور هستند که خانه تکانی نشان از به هم ريختگی قبل از رستاخيز است و باز به همين خاطر است که روز سيزدهم را روز آشفتگی قلمداد کرده اند. دوازده روز اول فروردين هر روزش نشان از یک روز ماه از دوازده ماه سال است و روز سيزدهم روز آشفتگی است.

در روز اول ماه فروردين جای حاکم و مرئوس عوض می شود. در اين روز بوده که مردم فرصت داشته اند تا اشتباه های حاکم را گوشزد کنند و بخاطر اشتباه هاتش او را از حکومت خلع کنند و وقتی حاکم عهدی دوباره با مردم می بندد که خطاهای گذشته را جبران کند و به نيکی رفتار کند دوباره به حکومت نسب می شود. حافظ هم در شعرش نظری به اين موضوع دارد آنجا که می گويد که

سخن در پرده می‌گويم ، چو گل از غنچه بيرون‌ای

‏ كه  بيش از  چند  روزی نيست  حكم  مير نوروزی ‏

پس به باور ما نه آن سياهی چهره نشان از تبعيض نژادی بوده و نه آن شعر نشان از برده داری است. صورت سياه و لباس قرمز نشان از رستاخيز است که مرگ و زندگی با هم جمع می شوند. در اين روز است که ارباب حکم مرئوس را پيدا می کند تا عهدی دوباره ببند. و با اين تجديد عهد به حکومت باز برگردد. رسم آخر را حدس زده می شود که از سومری ها به وام گرفته شده است.

اما سوال من از اين عزيزان خوبم اين است که آيا بهتراين نيست معانی را آنطور که می بوده به آن باز گردانيم. می شود پرسيد که صورت حاجی فيروز آبی و زرد و لباس قرمز نشان چی می باشد. می شود پرسيد که فردا اگر رنگی کردن صورت نشان از تبعيض نژادی شد، آيا می بايد آئين را همانند بت عيار به رنگ روز درآوريم و رنگی کردن را ممنوع کنيم. کار روشنفکر روشن کردن و دادن معانی است که در اصل داشته اند. وگرنه حاج فيروز رنگی کجا ريشه در آداب ايران می تواند داشته باشد. بيشتر من را به ياد کارنوال برزيل می اندازد.و آن با رسم ايرانی چه نسبتی دارد الله و اعلم.

مينو. م

 

        

man Ahange YARE DABESTANI ro RIMIX kardam va baratoon

ferestadam....

khastam bedoonid ke maa agar che too ketabamoon esme kurosh o pars ro nakhoondim... amma vaghti bozorgtar shodim chizi, ya behtar begam, naboodi ro dar vojoodemoon hes kardim ke oon HOVIYAT E MOON bood.

hala ba tamame vojoodam faryad mizanam man ye javoone 24 saleye iraniyam

va hastam ta zamani ke abadi ro dar sarzamine aba o ajdadim bebinam

R...

کاش می دانستيد که پاسارگاد برای ما جوان های ايران چه اهميت ويژه ای پيدا کرده است. پاسارگاد در گوشه ای از اين سرزمين بود و ما هم می دانستيم که هست. اما وقتی که فهميديم داريم آن را از دست می دهيم تازه فهميديم که چه قدر و منزلتی برای ما دارد. حالا برای ما عزيزتر از هميشه شده است. عزيزتر از همه تاريخ.  من که اين را مديون شما می دانم. ممنونيم

مجيد خاتمی

 

من سی و دو سال دارم  .پانزده سالم بود که آمدم اين جا. يعنی نصف بيشتر عمرم را در اين جا بودم. راستش تا قبل از قضيه پاسارگاد حاضر نبودم ديگر اسم ايران را بياورم چون پدرم را در ايران کشته بودند اما حالا ايران را دوباره دوست دارم. شما به من حالی کرديد که ايران فقط پدر من نبوده است. من حاضرم هر کاری را که از دستم برآيد برای کميته نجات بکنم..

سميرا – ع

 

 

arezoo daram roozi tammadon eman zendeh shavad. dobareh be donya neshan 
dahim ke keshvari ke avalin hoghooghe bashar ra montasher kard va avlin 
payambar (zartosht), kasi ke yektaeie khodavand ra fahmid va tanha 
padshahahane dadgar chon (koorosh, anooshirvan,.. va tamame shahane addel) va
 avalin ketabeh asemani va bozorgtarin emperatoorie bozorg va motemmaden va
 mehraban ra darad, "terrorist" nist. 
az shenasnameye mellate iran (pasargad) neshaneye tarikh gani movazebat konid.
 nagozarid har sal viran tar shaved. be khosoos ba abgiri sade "sivand"
ma farzandane kourosh bidar shodim.*** javid iran
 

بازگشت به صفحه اصلی