Save  Pasargad Committee

پيوند به خانه

 

 

کوروش و حقوق بشر

دکتر محسن بنایی     

  روز چهارم ژوییه سال ۱۷۷۶ مردانی که بعدها در تاریخ با نام «پدران بنیانگذ‌ار» معروف شدند، اعلامیه استقلال ایالات متحده     امریکا از بریتانیا، و همچنین قانون اساسی کشور نوپا را امضاء کردند. یکی از معروفترین چهره‌های این جمع توماس جفرسون بود. جفرسون که بعدها به عنوان سومین رئیس‌ جمهوری امریکا رهبری این کشور را به عهده گرفت، از طرفداران پیگیر جدایی دین از دولت، آزادی‌های فردی و سیستم فدرال بود. در مقالات و سخنرانی‌های گوناگون، چه در رسانه‌های فارسی و چه در منابع انگلیسی، گفته می‌شود جفرسون به شدت تحت تأثیر کوروش هخامنشی بوده است و ایده‌های مترقی آمده در قانون اساسی امریکا را از این پادشاه عهد باستان گرفته است.

ما با اتکا به اسناد تاریخی فقط می‌توانیم ثابت کنیم که جفرسون شخصیتی به نام کوروش را به خوبی می‌شناخته و درباره او بسیار خوانده بوده است. وجود کتاب «کوروپدیا» در کتابخانه شخصی او تنها و تنها نشانگر آشنایی جفرسون با کوروش است و نه بیشتر. ما حتی نمی‌دانیم توصیه جفرسون به خواندن «کوروپدیا» برای آموختن بهتر زبان یونانی بوده است، یا برای آشنایی با سنت فرمانروایی هخامنشی. قدر مسلم اینکه افسانه‌پردازی درباره نقش کوروش در تغییر مسیر تاریخ نه تنها در ایران، بلکه حتی از قرن ۱۸ تا ۲۱ و در امریکا و اروپای پیشرفته و واقعگرا هم رواج داشته و تعداد کسانی که به داستان جفرسون و کوروش با نظر انتقادی نگاه کنند، متأسفانه بسیار کم است.

به روزگار جفرسون و پدران‌ بنیانگذار استوانه کوروش هنوز کشف نشده بود و عمده شناخت روشنفکران از کوروش دوم از منابع یهودی- مسیحی، و یونانی مانند هرودوت، کتسیاس، دیودوروس و گزنفون بود. در این میان «کوروش‌نامه» یا «کوروپدیا»ی گزنفون اهمیت ویژه‌ای داشت، چرا که کوروشِ گزنفون نمایانگر یک فرمانروای آرمانی بود. نویسنده «کوروپدیا» همه آن خصوصیاتی را که شایسته یک فرمانروای عادل و خردمند می‌دانست، به کوروش نسبت داده بود. امروزه با گسترش علم باستانشناسی و کشف انبوهی از کتیبه‌ها و رمزگشایی از آنها، ما از کوروش و پادشاهان همزمان او تصویر روشنتری در دست داریم، اگرچه باید اعتراف کرد که اطلاعاتی که بشود آنها را «تاریخی» نامید، هنوز هم در مورد کوروش بسیار کم و انگشت‌شمار هستند و داستان زندگی این پادشاه بزرگ عهد باستان در هاله‌ای از افسانه‌های تلخ و شیرین فرو رفته است. پس باید در تاریخ ۲۴۰۰ سال عقب برویم.

»کوروپدیا»ی گزنفون شاید مهمترین ستایشنامه کوروش هخامنشی باشد. او با شکوه‌بخشی (Glorification) سرگذشت کوروش از او تصویری به دست می‌دهد که هر انسانی در هر جای جهان باید آرزوی فرمانروایی او را داشته باشد. گزنفون یکی از اهالی آتن بود که بین سال‌های ۴۲۵ و ۳۵۵ پیش از میلاد زندگی می‌کرد و از پیروان، یا دست‌کم آشنایان سوکراتس (سقراط) به شمار می‌آمد. زندگی او مصادف بود با جنگ‌های پلوپونزی، که از سال ۴۳۱ تا ۴۰۳ قبل از میلاد بین اسپارت و آتن در جریان بودند. اردشیر دوم هخامنشی در این جنگ‌ها به تقاضای کمک اسپارت جواب مثبت داد و به این ترتیب در جبهه مقابل آتن قرار گرفت. با حمایت دربار هخامنشی از اسپارت، آتن دچار شکست سختی شد و اقتدار سیاسی و اهمیت نظامی خود را برای همیشه از دست داد.

گزنفون که هم فیلسوف بود، هم تاریخ‌نگار و هم نظامی، از این وقایع و همچنین از ویرانی زادگاهش آتن به دست سپاه خشایارشا اطلاع داشت، با اینهمه او برای ترسیم سیمای یک فرمانروای آرمانی به سراغ کسی رفت، که همه این بلایا توسط نوادگانش بر سر موطن او نازل شده بودند و پایه‌گذار کشوری بود که رقیب یونان به شمار می‌آمد. برای یافتن دلیل این علاقه غیرعادی گزنفون به کوروش باید به ۱۰۰ تا ۱۵۰ سال از زمان او پیشتر برویم.

در تورات، وصایای عهد عتیق، آمده که کوروش در بابل فرمان به آزادی ادیان و رها کردن اسیران یهودی داد .

منطقه خاورمیانه شاهد حضور تمدن‌های بسیار پیشرفته‌ای مانند آشور، ایلام، بابل، ماد، اورارتو و غیره بود. در این میان دولت آشور مانند یک ابرقدرت عمل می‌کرد. پادشاهان آن تنها هنگامی به جنگ با همسایگانشان نمی‌پرداختند، که کشورشان دچار درگیری‌ها و منازعات داخلی می‌شد. جنگ‌طلبی این کشورها به هیچ‌وجه به معنی این نیست که آنها جز جنگاوری و کشتار هنر دیگری نداشتند. برای نمونه آشور بانیپال کتابخانه بسیار بزرگی در شهر نینوا داشت که بخشی از آن را پدرش اسَرحَدّون جمع‌آوری کرده بود. از آن گذشته می‌توان آثار شگفت‌انگیز این تمدن‌ها را در معروفترین موزه‌های جهان به تماشا نشست. این جنگ‌ها کمابیش از یک الگوی مشابه پیروی می‌کردند که ویرانی شهر مغلوب و کوچ اجباری ساکنین آنها بخشی از آن بود. برای مثال اسَرحَدّون در سال ۶۷۷ پیش از میلاد شهر صیدون را ویران کرد، پادشاهش را گردن زد و مردمش را به آشور کوچاند. پسر او آشور بانیپال در سال ۶۳۰ قبل از میلاد همین رفتار را با شهر شوش کرد و نبوکَدنَتسر دوم (بخت‌النصر) پادشاه بابِل در سال ۵۹۷ پیش از میلاد بعد از ویرانی اورشلیم یهودیان را به بابِل کوچاند. رفتار دیگر فاتحان به گروگان گرفتن خدایان ملت‌های شکست‌خورده، برای به اسارت درآوردن روح جمعی آنان بود.

یکی از بهانه‌های آشور بانیپال برای حمله به شوش، پس‌ گرفتن مجسمه «نانایا» الهه سومری بود، که ایلامیان آن را صدها سال پیشتر به شوش برده بودند. فتح‌نامه پادشاهان این دوره با ادبیاتی کمابیش یکسان شرح هراس‌انگیز و هولناک کشته‌های دشمنان، ویرانی شهرهایشان و غنیمت‌های جنگی به دست‌آمده از آنان هستند.

دوشنبه ۷ آبان ۱۳۹۷ برابر با ۲۹ اکتبر ۲۰۱۸

کمیته بین المللی نجات پاسارگاد

www.savepasargad.com