دستی
که دروازه ی پاسارگاد
باغ آناهيتا را نديد
که گل ِ مهر بچيند
با تکرار ِ هجوم جاهليت
درهزاران رنگ ِ خاموش
انگار قرن هاست
اما
چنان مشعل اميدم
که هزار و يک بار
... می شويم
گنجينه ی پ، ا،س،ا،ر،گ،ا،د را
با آب ِ چشم ِ نگهبان.
زان سان
پرواز ِ خدای ميترایيان
بر يال شير ِ بال دار
شاد گون می آغازد.
ْگمانم زنی می رقصد
غزلواره
به آواز سی مرغ ِعشق،
در آنجا
رنگ ِ نخلها یِ معطر می پيچد
در کرانه های صبح ِ دشت و
تنگه بلاغی،
و هنوز شانه می کشد
گيسوی ماندانا را
مهرگانی تازه...