بازگشت به صفحه اصلی |
|
اذان بی وقت، در ماه بزرگداشت کوروش بزرگ
دکتر اسماعيل نوری علا
چند سالی است که چون به ماه اکتبر می رسيم و موضوع بزرگ داشت کورش هخامنشی، بنيانگزار شناخته شدهء انديشهء آزادی ها و حقوق بشر در تاريخ انسان، مطرح می شود، برخی از نويسندگان با ايجاد شک در اينکه معلوم نيست کورش فرمان خود را در ماه اکتبر صادر کرده باشد و يا سازمان ملل متحد اين فرمان را بعنوان نخستين اعلاميه حقوق بشر به رسميت شناخته و از کورش بزرگ تجليل کرده باشد، شيرينی اين روزهای گرامی مهر ماه را در کام دوستداران ايران و گذشته های پر افتخارش تلخ می کنند و، بجای مطرح کردن پيشنهاداتی سازنده و مفيد، آنچه را که داريم نيز به دست شک مخرب می سپارند. در عين حال، در راستای همين دريافت، کوشش می شود که اهميت توجه و اکرامی که از سوی جهانيان نسبت به مقام معنوی کورش در سراسر جهان می شود مورد تحقير قرار گيرد و شادمانی ايرانيان از روياروئی با اين تجليل و اکرام به عنوان نقطه ضعفی از جانب آنان تلقی شود.
من، در اين مقاله، می کوشم تا نخست رابطهء کورش بزرگ را با مهرماه (يا اکتبر) توضيح داده و سپس به اهميت توجه جهانيان به مقام معنوی او اشاره کرده و در پايان نشان دهم که چرا می توان و بايد در تجليل اين مرد بزرگ در سراسر مهرماه اقدام کرد.
در واقع، اگرچه منابع تاريخی در مورد روزگار کورش هخامنشی اندک و پراکنده اند، اما هيچ کدام از مدارک موجود منکر آن نيست که کورش، پادشاه «انشان» (تقريباً استان فارس کنونی)، پس از يکی کردن سرزمين اش با سرزمين های ماد و ايلام، در سال 539 قبل از ميلاد مسيح به پشت دروازه های پايتخت کشور ثروتمند و مقتدر بابل رسيد و آن را به محاصره گرفت. [1]
منابع موجود از اين هم دقيق تر خبر می دهند؛ گفته می شود که تمام ماجرای فتح بابل، ورود سپاه هخامنشی به آن، و آنگاه ورود کورش به اين شهر و صدور نخستين فرمان آزادی های مدنی انسان ها از جانب او، در ماه «تيشتر» آن سال اتفاق افتاده است. اين ماه معادل مهرماه تقويم کنونی ايرانی و ماه اکتبر تقويم مسيحی است.
منابع تاريخی از اين نيز پا را فراتر نهاده و، متفق القول، به روزشماری از حوادث ماه اکتبر سال 539 قبل از ميلاد نيز اشاره می کنند. از جمله اينکه کورش حملات خود به کشور بابل را در آخرين روزهای ماه سپتامبر آغاز کرده [2]، در روز دهم اکتبر شهر «سيپار» را تصرف نموده [3] و در 12 اکتبر، پس از کشته شدن فرمانده نظامی پايتخت اين کشور، با سران ارتش بابل به توافق رسيد [4]، و ارتش او در روز 14 اکتبر آن سال، بدون خونريزی و چپاول، که رسم آن روزگار بود، وارد پايتخت بابل شد [5]. البته در مورد اينکه کورش خود در کدام روز به داخل شهر پا نهاد اختلاف نظر وجود دارد. برخی از منابع 22 اکتبر و برخی ديگر 29 اکتبر [6] را نام می برند. بهر حال، در يکی از روزهای پايانی ماه اکتبر او وارد بابل شده و در برابر چشمان حيرت زده اهالی آن، فرمان خود را مبنی بر شناختن آزادی ها و حقوق آدميان اعلام داشته است. بدينسان، اين نکات زير همه از مسلمات تاريخ است:
آخر سپتامبر 539 قبل از ميلاد: آغاز محاصره بابل
10 اکتبر 539: تصرف شهر «سيپار»
12 اکتبر: تسليم سران ارتش بابل به کورش
14 اکتبر: ورود ارتش هخامنشی به بابل
22 يا 29 اکتبر: ورود کورش به بابل و صدور فرمان آزادی ها و حقوق مردمان
حال به اتفاقاتی می پردازم که در پنجاه سالهء اخير در ارتباط با تاريخ های فوق پيش آمده و نشان می دهند که چگونه اين تاريخ ها جزء مسلم تاريخ جهان محسوب می شوند.
نخست اينکه، چند سالی مانده به سال 1340 خورشيدی، که مصادف بود با سال 1961 ميلادی، اين بحث در محافل تاريخ شناسان مطرح شد که سال 1961 برابر خواهد بود با دو هزار و پانصدمين سال ورود کورش بزرگ به پايتخت بابل و آغاز رسمی ِ تاريخی که اکنون جهان آن را با نام تاريخ «شاهنشاهی پارسی» (Persian Empire) می شناسد. يعنی اگر عدد 1961 را با عدد 539 جمع می کرديم به عدد 2500 می رسيديم.
به نظر می رسيد که لازم است به مناسبت چنين تقارن مهمی مراسمی در ايران بر پا شود. اما سال های 1340 تا 1343 سال های آشوب های سياسی متعددی در ايران بود. رسيدن «جان کندی» به رياست جمهوری آمريکا با تغيير سياست حمايتی «آيزنهاور»، رئيس جمهور پيشين آن کشور همراه بود؛ سياستی که در هشت سال گذشته هم ماجرای 28 مرداد را فراهم کرده و هم پايه های سلطنت باز يافتهء محمد رضا شاه را تحکيم بخشيده بود. در آن آغارگاهان دههء 1340، نه نخست وزير جديد، علی امينی، که با روحانيت ارتباط داشت، و نه نخست وزير بعدی، اسدالله اعلم که مجبور شد با آيت الله خمينی دست و پنجه نرم کند، در موقعيت سياسی پيش آمده اشتهائی برای برگزاری جشنی در بزرگداشت 2500 مين سال ورود کورش به بابل و آغاز شاهنشاهی ايران از خود نشان دادند و شاه هم گرفتار تر از آن بود که در ميانه «انقلاب سفيد» و «انقلاب شاه و مردم» به کورش و سالگرد برپائی شاهنشاهی او بپردازد.
تنها در چهارم آبان ماه سال 1346 بود که شاه، با رفتن کندی و جانسون و آمدن نيکسون، به آن پايه از اطمينان رسيد که تصميم بگيرد، 26 سال پس از رسيدن به سلطنت، تازه تاجگزاری کند. و برگزاری ِ جشن های تاجگزاری چنان در زير دندان شاه مزه کرد که او به ياد جشن های انجام نشدهء 2500 سال تأسيس شاهنشاهی ايران افتاد (يا به يادش آوردند) و تصميم گرفت تا اين جشن ها را تبديل به نمايشی بزرگ کند که نقش مرکزی و اول آن را خود بر عهده داشته باشد. يکی از نخستين مسائل آن بود که چه روزی را برای برگزاری جشن ها انتخاب کنند. عاقبت توافق شد که جشن ها به مدت 4 روز، از بيستم تا بيست و چهارم مهر ماه 1350، برابر با 12 تا 16 ماه اکتبر 1971، برگزار شود ـ روزهائی که درواقع با سالگرد تسليم ارتش بابل آغاز شده و به سالگرد ورود ارتش ايران به آن شهر پايان می گرفت. البته زمزمه ای هم بود که تاريخدانان وابستهء آن روزگار تاريخ را فقط 14 روز جابجا کنند، تا روز ورود ارتش هخامنشی به بابل در 26 اکتبر اتفاق بيافتد که برابر بود با 4 آبان، روز تولد شاه. اما چنين امری صورت نگرفت، چرا که اطلاعات متقن تاريخی ِ در دسترس چنين اجازه ای را به کسی نمی داد.
به زودی کميتهء برگزاری جش های 2500 مين سالگرد شاهنشاهی ايران (که در واقع در 2510 مين سالگرد آن انجام می شد) به راه افتاد و بسياری از استادان دانشگاه، روزنامه نگاران، هنرمندان و متخصصين هنرهای نمايشی در آن عضويت يافتند. قرار شد که اين کميته دارای بودجهء خاص بوده و مستقل از دولت و دستگاه های اجرائی آن عمل کند. بهر حال، پس از اين تصميم گيری برای برگزاری جشن های 2500 ساله بود که در برخی از اذهان مخالف محمد رضا شاه، جشن های مزبور موجب دلزدگی آنان از ماه اکتبر شد و ما، در طی 35 سال اخير، کرراً به کوشش هائی برای دور کردن يادمان های کورش از ماه جشن های شاهنشاهی بر می خوريم ـ امری که ربطی به کورش بزرگ ندارد و ناشی از تلقيات سياسی اين اشخاص نسبت به سلطنت است. در اين مورد بايد توضيح بيشتری بدهم.
من، به عنوان کارشناس ارشد فرهنگی سازمان برنامه که در سال 1350، در سمت معاون آقای دکتر جلال ستاری، استوره شناس مشهور امروز و مدير کل برنامه ريزی وزارت فرهنگ و هنر آن روز، مأمور کار در آن وزارتخانه شده بودم، شاهد رويدادهائی بودم که در آن 35 سال پيش، در جريان جشن های 2500 ساله و در ارتباط با همين روزشمار لشگرکشی کورش به بابل پيش آمد. در آن سال من و دکتر ستاری، بی آنکه درگيری خاصی در اين ماجرا داشته باشيم، به اقتضای شغلمان، در جريان فعاليت های کميتهء برگزاری جشن ها قرار می گرفتيم.
جشن های 2500 ساله شاهنشاهی ايران در روز بيستم مهر ماه 1350، برابر با 12 ماه اکتبر 1971، با سخنرانی ِ محمدرضا شاه در برابر آرامگاه گورش بزرگ در پاسارگاد آغاز شد [7] و او کوشيد تا در اين مراسم خود را در خور روياروئی با مردی بشناساند که تاريخ به کرات در برابر عظمت روحی و فکری اش سر تعظيم فرود آورده بود. سخنرانی ِ شاه، با جملات مشهورش «کورش آسوده بخواب، که ما بيداريم»، درست در سالگرد تسليم ارتش بابل به کورش بزرگ انجام گرفت.
اما در پی آن مراسم، چهرهء مرکزی کورش به کناری گذاشته شد و سران کشورهای مختلف جهان، در برابر تخت جمشيد (که روزگاری مقر فرماندهی ِ پادشاه بزرگ ديگر هخامنشی، داريوش، بود) در مجموعهء چادرهای سلطنتی به جشن نشستند و، سرانجام، اين جشن ها در روز بيست و چهارم مهر 1350 ـ 16 اکتبر با افتتاح برج بلند «شهياد آريامهر»، که اکنون «برج آزادی» خوانده می شود، به پايان رسيد.
چند نکتهء در رابطه با جريان جشن ها قابل توجه است:
1. در اين جشن ها آنچه مطرح می شد نقش کورش بود در بنيانگزاری آنچه که «شاهنشاهی ايران» خوانده شده است. محمد رضا شاه می کوشيد تا با تکيه بر اين جنبه از شخصيت کورش، در واقع پلی بين خود و او برقرار کند.
2. جهان اما کورش را نه بخاطر پی افکندن ِ «امپراتوری ِ پارس» که به خاطر فرمان شگفت انگيزش در هنگام ورود به بابل به ياد داشت. به همين دليل هرکجا که در نقاط ديگر جهان از اين جشن ها سخن گفته می شد اين نکته نيز يادآوری می گرديد که او آن فرمان ِ شگفت انگيز را در 2510 سال پيشتر صادر کرده است.
3. يکی از وقايع مهم اين جشن ها آن بود که موزهء بريتانيا موافقت کرده بود تا نسخهء اصلی ِ «استوانه» ای را که منشور کورش بر آن نقر گرديده بود به ايران وام دهد تا در موزهء کوچک زير برج شهياد (آزادی) به نمايش گذاشته شود. در واقع، اين اولين بار بود که آن استوانهء گرانقدر به ايران می آمد. من خود، دو سه روز پس از پايان جشن ها، به ديدار اين سند مهم شتافتم، هرچند که سه سال پيش تر آن را در موزهء بريتانيا ديده بودم. شگفتی من اما در برج شهياد از غريبگی اين استوانه در سرزمينی بود که در آن 2500 مين سالگرد ورود صاحبش به بابل را جشن گرفته بودند. می ديدم که آن روزها کمتر کسی حتی اصطلاح «حقوق بشر» را شنيده و به مفهوم آن پی برده است و، به همين دليل، به استوانهء کورش در بنای شهياد تنها به چشم يک شيئی تاريخی ديگر نگريسته می شود که امثال آن در همهء موزه های جهان پراکنده است. و کسی هم در پی ِ توضيح نکات ِ شگرف ِ مندرج در آن نبود.
4. به مناسبت ِ اين جشن ها، سفارتخانه های ايران در سراسر دنيا موظف بودند تا جشن های مختلفی را برپا کنند. يکی از اين جشن ها از جانب هيئت نمايندگی ايران در سازمان ملل انجام گرفت. به همين مناسبت هم بود که سازمان ملل رسماً منشور کورش بزرگ را به عنوان اولين اعلاميه حقوق بشر شناخته و تصميم گرفت تا آن را به زبان های مختلف کشورهای عضو سازمان ترجمه و منتشر کند [8].
5. در عين حال، تصميم گرفته شد که نسخه ای از روی استوانهء موزهء بريتانيا تهيه شده و در محفظه ای شيشه ای در طبقهء دوم ساختمان سازمان ملل در نيويورک، در ميان درهای ورودی شورای امنيت و شورای اقتصاد آن سازمان، قرار گيرد. معاون کنونی دبيرکل سازمان ملل، در فيلم مستند بی.بی.سی، علت انتخاب اين جايگاه را چنين شرح می دهد: «استوانه در آن مکان جای گرفت تا نمايندگان ملل که برای شرکت در اجلاس های اين دو شورای مهم وارد اين سالن ها می شوند از برابر آن بگذرند و به ياد آورند که مهمترين وظيفهء آنان پاسداری از حقوق بشر است» [9].
6. در همان زمان اين بحث هم در سازمان ملل مطرح شد که روز 29 اکتبر را بعنوان روز جهانی حقوق بشر اعلام کنند. اما، با اتمام جشن های 2500 ساله که بلافاصله مصادف شد با شروع جنگ های چريکی در ايران و حبس و شکنجه و تيرباران مبارزان، اين بحث که بايد تبديل به قطعنامه ای می شد و به تصويب اعضاء می رسيد، به بوتهء فراموشی سپرده شد. بدينسان، در فاصلهء هفت سالهء 1350 تا 1357، که رژيم سلطنتی همچنان در ايران مستقر بود، ديگر هيچ گونه کوششی در اين زمينه به عمل نيامد و، از آنجا که در آن سال ها خود رژيم از جانب سازمان های بين المللی به نقض حقوق بشر متهم شده بود، ديگر تمايلی برای تأکيد بر اين واقعيت که ايران خاستگاه نخست انديشهء مبتنی بر حقوق بشر است وجود نداشت. اينگونه بود که سازمان ملل هم، لابد برای پرهيز از اختصاص چنين روزی به کشوری نا استوار بنام ايران اسلامی، در سال 1997 تصميم گرفت که روز جهانی حقوق بشر را در 10 دسامبر ـ که سالروز امضاي اعلاميه حقوق جهانی بشر در سال 1943 است ـ مقرر سازد. [10] با اين وجود، نه فقط در اين يکی دو سال گذشته که هر ساله، در بزنگاه 29 اکتبر، عاشقان ايران و کورش و انديشه های بزرگ او، اين روز را به عنوان يادمان او گرامی داشته اند، بی آنکه هيچ دستگاه رسمی ِ ايرانی يا جهانی در اين مورد اقدامی کرده باشد.
بدينسان، متأسفانه، نتيجهء برگزاری جشن های 2500 ساله، با تأکيد بر اهميت شاهنشاهی کورش و به دست فراموشی سپردن مقام او به عنوان نخستين انسان صاحب قدرتی که از آزادی های گوناگون و حقوق مختلف آحاد انسان ها سخن گفته و اين آزادی ها و حقوق را تبديل به قانون کرده است، موجب شد که از آن پس و تا هم اکنون، برخی از مخالفان سلطنت، به آنچه که در حوالی ِ سالگرد جشن های تاج گزاری و برپايي جشن های 2500 ساله اتفاق می افتد حساسيت نشان داده و ما را از انجام هرگونه تکريمی نسبت به شاهان ايران، حتی اگر اين شاه کورش بزرگ باشد، پرهيز داده و گاه حدوث وقايع عصر کورش را در تاريخ هائی که شرح دادم نيز منکر می شوند و می کوشند تا نشان دهند که اگر قرار است روز خاصی برای کورش در نظر گرفته شود بهتر است که آن را به وقايع ماه اکتبر (که يادآور جشن های شاهنشاهی نباشد) مربوط نکنيم.
اين ماجرا (يا بهتر است بگويم «کوشش آگاهانه») در راستای انکار اهميت ماه مهر (اکتبر) در نزد ما ايرانيان، متأسفانه، درست در موقعيتی اتفاق می افتد که آگاهی ِ همگانی نسبت به وقايع ماه اکتبر در زمان زندگی کورش روز به روز بيشتر می شود و مردم ما هم مايلند که از اين آگاهی ِ گسترندهء بين المللی به سود سربلندی خود استفاده کنند و، با تکيه زدن بر ميراث گرانقدر اين مرد بزرگ، به دنيائی که به آنان به چشم گروگان گير و تروريست و استشهادی پرور می نگرد، بگويند که ما اينگونه که می بينيد نيستيم و در پس پشت ما تاريخی ديگر هم ايستاده است.
حساسيت اين امر، بخصوص در دو سالهء اخير، با پيش آمدن ماجرای سد سيوند و به مخاطره افتادن دشت باستانی پاسارگاد به مراتب بيشتر شده است. اقدام بزرگ هم ميهنان ما و نيز مردم سراسر جهان برای جلوگيری از اين جنايت فرهنگی، با آگاه شدن ايرانيان و جهانيان نسبت به ارزش های اصلی ِ تفکر کورش بزرگ (که در سايهء پادشاه بودنش مکتوم مانده بود) بيش از پيش تعميق می يابد.
در ارتباط با توجه جهانی به مقام معنوی کورش، يکی از حوادث مهم سال های اخير به ثبت رسيدن آرامگاه کورش و محوطه های باستانی اطراف آن، مربوط می شود. فرانچسکو باندارين، مدير مركز ميراث جهاني يونسكو، به مناسبت ثبت پاسارگاد در فهرست «ميراث فرهنگی بشريت» اعلام داشت که: «اين روح كوروش و پاسارگاد است كه به فهرست ميراث جهاني ارزش مي دهد» [11]؛ و «پاسارگاد جواهري است كه به فهرست ميراث جهاني زينت و شرافت ميدهد» [12]. اهميت اين سخنان چنان بود که احمد جلالي، سفير و نماينده دايمي جمهورى اسلامي در يونسکو، نيز پس از تصويب ثبت اين اثر اذعان داشت که: «امروز براى ما ايرانيان و جهانيان روز مبارکي است، چرا که، پس از گذشت 2500 سال، جامعهء جهاني با قرار دادن پاسارگاد در فهرست ميراث جهاني، در واقع به ميراث انساني ِ کوروش کبير، که اين اثر را بنا نهاد، احترام مي گذارد» [13].
اينجاست که من به راستی درک نمی کنم چرا اين حساسيت ما در مورد نظر جهانيان نسبت به خودمان بايد نوعی تقصير نابخشودنی محسوب شود. به راستی چرا برخی از ميان ما علاقهء مردم کشور خود به سرفراز بودن در ميان جهانيان را «عجيب» می يابند و از اينکه آنان نسبت به توجه سازمان های بين المللی به مظاهر فرهنگی ما حساسيت نشان دهند بر می آشوبند و می کوشند از ارزش اين توجه بکاهند.
البته درست اين بود که دولتی برخاسته از قلوب مردم ايران کورش را بزرگ بخواند و از او تجليل کند و برايش روز خاص تعيين کند، اما در روزگاری که حکومت اسلامی مجدانه قصد دارد ميراث گرانقدر همين مرد، اين سرمايهء معنوی و ملی ما، را به آب ببندد و از بين ببرد، مردم ما جز توسل به سازمان های بين المللی (که پا در توحشی مدنيت کش ندارند و برای پاسداری از ميراث فرهنگی نه يک ملت که همهء جهان برخاسته اند) چاره ای ندارند،
باری، به نظر من، به عنوان يک نويسنده و شاعر پارسی گوی و مفتخر به هموطنی با کورش هخامنشی، و نيز يک محقق کوچک فرهنگ و تاريخ ايران، سراسر مهر ماه، بی هيچ ترديدی، ماه کورش بزرگ است؛ در روزهای همين ماه بوده است که اعلاميهء حقوق بشر از جانب او صادر شده و برايش چنين مقام رفيعی را در حافظهء تاريخی جهانيان فراهم ساخت. من فکر می کنم که وظيفهء هر ايرانی است که در اين ماه، و به خصوص در روز 29 اکتبر، که سال هاست به صورتی خودجوش در میان ايرانيان «روز کوروش» خوانده می شود، اين خاطرهء ملی را با برگزاری نشست ها و شادخواری های گوناگون قدر بگزارد؛ چرا که اين ديگر شک بين نمازهای دوگانه و سه گانه نيست که حکيمان وسواسی ، در نور پيه سوزها، دنبال واقعيت آن بگردند. واقعيت حضور کوروش و صدور اعلاميهء افتخار آفرين او در اين ماه و روزها بسيار روشن تر از همهء ترديدهائی است که مطرح می شود.
------------------------------------------------------------
* ـ در اين مقاله تنها به منابعی اشاره شده که بر روی اينترنت وجود دارند و خوانندگان می توانند با سهولت به آنها مراجعه کنند.
1
http://www.historyworld.net/wrldhis/PlainTextHistories.asp?historyid=aa10
http://www.bible-history.com/babylonia/BabyloniaThe_Fall_of_Babylon.htm
http://en.wikipedia.org/wiki/Babylon#Babylon_under_Persia
http://visopsys.org/andy/essays/herodotus-babylon.html
http://www.iranchamber.com/history/herodotus/herodotus_history_book1.php
3 و 2
Tolini, Gauthier, Quelques éléments concernant la prise de Babylone par Cyrus, Paris. "Il est probable que des négociations s’engagèrent alors entre Cyrus et les chefs de l’armée babylonienne pour obtenir une reddition sans recourir à l’affrontement armé." - p. 10
http://www.achemenet.com/ressources/enligne/arta/pdf/2005.003-Tolini.pdf
4
Missler, Chuck, The Fall of Babylon Versus The Destruction of Babylon, p. 2
http://www.pre-trib.org/pdf/Missler-TheFallofBabylonVers.pdf
http://www.theology.edu/lec22.htm
5
http://store.khouse.org/store/catalog/DL108.html?mv_pc=KHAR-523
6
http://en.wikipedia.org/wiki/Babylon#Babylon_under_Persia
7
http://www.irdc.ir/event.asp?action=edit&id=80
http://www.mihan.net/82/mihan-82-17.htm
8
http://www.iranchamber.com/history/cyrus/cyrus_charter.php
9
http://archive.savepasargad.com/audio-video/cyrus%20the%20great.wmv
10
http://www.ohchr.org/english/events/day2005/hrd2005.htm
11
http://www.chn.ir/News/?section=2&id=10138
12
http://www.chn.ir/News/?section=2&id=10596
13
http://www.chn.ir/News/?section=2&id=10138