بازگشت به صفحه اصلی

 

 

 

 

 

خبرگزارى ميراث فرهنگى در روز بيست و هشتم مهر ماه ۱۳۸۵گزارش كرد که : شركت سيمان بهبهان خواستار اجازه دادگاه براى فعاليت در محوطه ى شش هزار ساله ى ارجان شد . مسئولان شركت سيمان در اين نامه كه رونوشت آن به اداره ميراث فرهنگى بهبهان هم ارسال شده است ، تصريح كردند كه سازمان ميراث فرهنگى ، صنايع دستى و گردشگرى استان خوزستان مالك اراضى باستانى ارجان نيست و از آنجا كه اين شركت مالك خصوصى اين اراضى است درخواست صدور حكم دادگسترى براى ادامه ى فعاليت هاى خود در اين محدوده شده است "

 

 

 

 

ارگان يا آرياگان يا ارجان چهارمين شهر بزرگ پارس

 

 تورج پارسى

اين قلم در مقاله ي (ازغارت تا تخريب )* نوشت : بشر، در راستاي زندگي پر فراز و نشيب خود بر روي زمين، آثار و يادمان هايي  بر جاي گذاشته است كه با بررسي آنها و در نظر گرفتن زمان و مكان ساختن شان مي توان نوسان هاي پيشرفت و پس رفت او را مشخص نمود . با اين حساب هر قطعه سنگي، سفالي،  ويرانه ی كاخ و ساختماني،  و يا تپه خاموش و فراموش شده و دور افتاده ای، برگي از تاريخ زيست انسان است كه بايد با اعتبار به آن نگريست چرا كه در آن محصول رنج و مرارت پيشينيان نهفته است. به گفته ي اكتاويو پاز، جهان «خوشه اي از نشانه هاست.» بخشي از اين يادمان ها ي گمشده هم چنان در شكم زمين مادر  سرگردانند تا دستي آشنا و مسئول آنها را به ديگر صفحات تاريخ بيفزايد و مارا به درازا ی كهن كرداري انسان در عرصه ي هستي آشناتر سازد .به گفته ي شاعر، اگر آشنا به راز و رمز كار باشيم بي گمان در دل هر ذره   آفتابي  نهفته خواهيم ديد .

 آيا نمي توان اندرون زمين را همچون روي زمين  يك بانك اطلاعاتي كهن دانست كه در بر گيرند ه ي راز شگفت انگيز زندگي انسان از زيست ابتدايي تا بنيان نهادن فرهنگ و تمدن  است ـ بانك شناخت هويت فرهنگي انسان، چه در عرصه ي ملي و چه فراملي ؟ "

 از جمله ي  سرزميني ها که راز ها و گنج ها در نهان دارد ارگان يا آرياگان چهارمين شهر بزرگ پارس  است كه شوربختانه  كاوش پى گير باستانشناسي در آن صورت نگرفته است . به تاييد گفته ي بالا  در اين منطقه ي باستانى هنگام    سد سازى روي رودخانه ى مارون يكي از بولدزرها به سنگ هاي بدنه و مقبره اي گير و گنجينه اي كشف مي گردد .. بنا به گزارش روزنانه ي كيهان تهران دو شنبه ۱۲مهر ماه ۱۳۶۱ شماره ي ۱۱۶۹۱  اين گنجينه شامل يك تابوت با متعلقات نفيس و پربها ي داخل آن و حدود ۱۵ ظرف و اشيا برنزي مي شود كه مجموعا در يك آرامگاه قرار داشتند ."با اينكه هنوز در زمينه ى دوران تاريخي اين اشيا تحقيقي نشده ولي احتمالا آثار به دست آمده به دوران ايلامي متاخر و اوايل هخامنشي تعلق دارد.". بنا به گزارش خبرگزاري ميراث فرهنگي  :خاكبرداريهاي مداوم شركت آبياري مارون و ساخت يك سد جديد پشت سد مارون و انجام عمليات كشاورزي ، محوطه باستاني ارجان را با تخريب كامل روبرو كرده است. . توجه تان را جهت آشنايي بيشتر با چهارمين  شهر بزرگ پارس كه رازها و گنج ها در نهان دارد جلب مي كنيم :

 

 

امپراتوران ماد و هخامنشي نيازي به ساختن شهر هاي تازه نداشتند چرا كه اهميت شهر ها در اقتصاد جامعه كم بود . در زمان سلوكيان و اشكانيان شهر نشيني و شهر سازي سياست روز مي شود و يك باره رشد شتابان مي يابد . دوره ي چهارسد و بيست هشت ساله ي امپراتورى ساساني ( ۲۲۴-۶۲۵م ) به ويژه دوران پادشاهى  اردشير بابكان را بايد زمان گسترش و نوسازي شهرهاي كهن و ساختن شهرها و شاهراه هاي بازرگاني و آبادي هاي تازه و بستن سد  ها و پل ها دانست . آمار پايتخت ها ي ايالتي دوره ساساني بياني است از موجوديت ۱۰۴ شهر كه شست تاي آن پديده ي سياست شهر سازي ساسانيان بوده .. به عقيده ي . ن .پيگولوسكايا تحكيم موقعيت سياست خارجي فعال در سده سوم ميلادي با ساختن شهرها رابطه ي بس نزديك داشت   و برخي از شهر ها  حاصل بروز پديده هاي نو در زندگي داخلي ايران بودند و برخي به عنوان منطقه استراتژيك بنيان و گسترش يافتند ( ۱)

آحمد اشرف  نيز يك  تقسيم بندي سه گانه شهر نشيني در ايران باستان رامطرح مي كند :

۱ - دوره ي پيدايش شهرها و رشد آرام شهر نشيني در امپراتوري ماد و هخامنشى

۲- دوره ى تجربى تاريخي بنيان گذاري شهرهاي شهرهاى خودفرمان به سبك يونانى به دست سلوكيان و رشد شتابان آن در دوره ي پارتيان

۳ - دوره ي در آوردن شهرهاي يوناني وار به زير فرمان دولت مركزي از اواخر دوره ى اشكاني و تكامل آن در دوره ى ساساني

در دوره ي ساسانيان سهر ها از شالوده هاي اساسي سازواره _ ارگانيسم - اجتماعي و سياسي بشمار مي آمدند . از آغاز اىن دوره و به ويژه در قرن ششم شهرهاي بسيار پديد آمدندو هم اينكه سهرهاي قديمي گسترش و رونق يافتند . در واقع رونق تجارت و صنعت و گسترش شاهراه هاي وابسته به دستگاه اداري نظام شهپدري از ميان رفتن نهادها ى ىوناني وار شهر و افزايش دخالت دستگاه اداري در زندگي شهري و امور اصناف و بازرگانان و فعاليت هاي اقتصادى آنان از مهمترين ويژگي هاي دوران ساسانيان است .(۲)

شهر نشيني و شهر سازي در دوره ي ساسانيان

در اين دوره استان پارس از پنج كوره شكل يافته بود :

۱- كوره اردشير كه پايتخت يا مركز آن فيروز آباد كنوني است .

۲- كور ه  استخر با مركزيت شهر استخر كه ساختنش را به تهمورس نسبت مي دهند

۳- كوره دارابگرد با مركزيت شهر داراب كه از ساخته هاي داراب كياني است

۴- كوره شاهپور با مركزيت شهر شاهپور كه شاهپور اول ساساني آنرا ساخت ، خرابه هاي اين شهر نزديك كازرون استت

۵- كوره كواد با مركزيت شهر ارگان كه كواد ساساني آنرا ساخت . اين كوره يا استان با پانزده هزار كيلومتر مربع وسعت يكي از غربي ترين استان ها يا كوره هاي پارس بود كه به گفته ي مقدسي در كتاب التقاسيم رويه ي ۴۲۱ هم دشتي   هم كوهستاني و هم دريايى بوده است .

Arregan

 

ارگان   يا آرياگان

 

 از جمله شهرهايى كه در دوره ي پادشاهي نخستين كواد ساساني ساخته شد وه آمد كواد يا به آمد كواد يا ارگان است كه در نوشتارهاي دوره ي اسلامي ارجان و در گويش مردم بهبهان ارغو Arghu خوانده شده است .برخي از پژوهشگران داد يا سن شهر ارگان را به پيش از دوره ساساني دانسته اند . ارگان به معناي آرياگان و هم به چم ارزش به كار برده اند (۳ )

ارگان را شهري بزرگ و زيبا برشمرده اند اين شهر با نمايه اي راست گوشه ساخته شده و داراي شش خيابان بزرگ بوده است -تصوير هوايي اين شهر از وضع قرار گرفتن ديوارها چنين  مي نمايد كه خيابان ها يى در موازات دو محور آن امتداد داشته اند (۴)  - اين قلم گمان دارد كه در سال ۱۹۷۶درديدار با پروفسور كارل هومل در دانشگاه توبينگن آلمان نقشه ى هوايى ارگان و گندي شاهپوررا ديده باشد -- 

 استخري پس از شيراز و پسا و سيراف ، ارگان را چهارمين شهر بزرگ پارس مي داند . خانه هاي اين شهر همه از سنگ ساخته شده و همه ي خانه  ها داراي زير زمين بوده اند .ناصر خسرو در سفرنامه ي خود رويه ۱۳۶درباره ي زير زمين هاى اين شهر مي نويسد : شهر چنانست كه چندان كه بر روي زمين ساخته اند ، در زير زمين  هم هم چندان باشد . در همه جا در زير زمين ها و سرداب ها آب مي گذرد و تابستان مردم شهر را به واسطه ي آن آب در زير زمين ها آسايش است ،اين شيوه آبرساني به خانه ها در واقع يك سيستم لوله كشي زير زمينى بوده است .

قنات ياكاريزها آب هاي بكار برده شده و باقي مانده را به باغ ها و كشتزارها مي رساندند. اين باغ ها و كشتزارها آن چنان فضاى سبزي پديد  آورده بودندكه مقدسي مي نويسد :

شهر در ميان باغ ها و نخلستان ها پنهان شده است . (۵) رودخانه ي تاب با آب شيريني كه به نوشته ي فارس نامه ناصري از آب دجله ي بغداد گواراترست (۶) از كنار اين شهر گذشته و مرز ميان خوزستان و پارس را تشكيل مي داده است . بر روي اين رودخانه پل هايي ساخته شده بود كه خرابه هاي برجامانده  ي يكي از اين پل ها در نزديكي خير آباد بهبهان هم چنان با تاريخ همراهي مي كند . در بخش بالايى رودخانه سدي ساخته شده بود كه زمين هاي زير سد را آبياري مي ساخت ، در نزديكي همين سد سرچشمه ي كاريزها و ابي كه از زير خانه ها مي گذشت آغاز مي شد .

شهر ارگان را بايد پديده ي درست و پر بار همياري و همكارى محيط و انسان دانست ، چرا كه شرايط مناسب طبيعي مانند منابع آبي و شبكه ي آبياري سازمان يافته و زمين هاي پربار و از سوي ديگر مردماني كه حمدالله مستوفي در نزهت القلوب رويه ي ۱۷۷آنها را مصلح و به خويشتن مشغول مي شناساند، اقتصاد ارگان را چنان پربار و شكوفا ساخته بود كه مقدسي از آن به عنوان انبار آذوقه ي پارس و خوزستان و اصفهان نام مي برد .

برايند همراهي و همكاري آب و زمين و انسان و هواي گرم ولي قابل تحمل فراورده هايى چون خرما ، انگور ، انجير ، غله ، گردو، فندق، زيتون ، نارنج ، ترنج ، عناب و ميوه ها ي گوناگون و غلات  را به دست مي داده است .

با وجودي كه ارگان به عنوان يك محل پيوند ميان فلات ايران و ميانرودان هميشه مطرح بوده و راه شاهي شوش به استخر از اين شهر مي گذشته ولي وجود راه هاي ارگان - شوش

ارگان - شيراز

 ارگان - اسپهان

و سپس راه درياىى گناوه و ماهرويان ، رويهمرفته يك پايگاه ويژه به اين استان مي داده و شهرارگان را به يك مركز بازرگاني تبديل مى كرد . از همين راه هاست كه فراورده هاي بومي مانند دوشاب ، شيره خرما، شيره انگور و روغن زيتون و صابون و پارچه هاي گوناگون به جاهاي ديگر فرستاده مي شد .

ارگان به داشتن موميايى نيز نامور بوده است ، پرفسور گاوبه Professor Heinz Gaube در كتاب ارجان و كهگيلويه مي نويسد كه : از زمان ابن فقيه ۸۶۴ م در نوشته هاي جغرافيايى يادى از چشمه ي موميايى ارگان شده (۷)

چشمه هاي موميايى در تنگه تكاب كه در تاريخ به دربند پارس نامدارست واقعند كه همچنان كنش مندند. نگارنده سرتاسر كهگيلويه را زير پا گذاشت و چند روزي را دراين تنگه بسيار خرم كه در نه كيلومتري شمال شهر بهبهان واقع است گذارنده است . تنگ تكاب با درخت هاي ليمو و سرو كوهي و آبي پاك و روشن كه چكه چکه از ديوارهاي آن سرازيرست آرايشي زيبا دارد . در ديواره هاي تنگه سوراخ هايي هست كه مردمان بومي طنابي به كمر مي بندند و و خود را از تنگه سرازير كرده تا به به در يكي از اين سوراخ ها رسيده و بتوانند با دست اندكي بسيار كم موميايى به چنگ آورند .

فارس نامه ي ناصري در اين باره مي نويسد :

كه در كوه تنگ تكاب يك فرسخ ميانه شمال و مشرق ارجان معدن موميايى هست كه در كمر اين كوه به مسافت چهل پنجاه ذرع از زمين و سي چهل ذرع از سر كوه سوراخي است و در جوف آن سوراخ موميايى است و در فصل بهار هر سال آدم اميني از جانب والي بهبهان مي آيد و ريسماني بر كمر بسته از سر كوه تا محاذي سوراخ رسانند و آن مرد آنچه تواند از موميايي در آورد و در هر سال به اندازه ى نارنجي يا بيشتر يا كمتر شود (۸)

موميايى  كه درگويش مردم تنگ تكاب و بهبهان مي مي يو يي Mimiyoi خوانده مي شود با پيه ي بز كوهي به هم مي آميزند و به عنوان دارو و براي كمر درد ، رگ به رگ شدن و شكستگي استخوان به كار مي برند . پس از زايمان كمر زن زائو را با آن مالش داده و به اندازه ي يك نخود نيز به او مي خورانند . موميايى را با روغن كرچك هم آميخته مي كنند كه آنرا در گويش هاي جنوبي بلسان يا بلسوم نامند (۹). شايان نگرش است كه كه در زبان سوئدي نيز به كرم هايي كه براي دردهاي استخواني بكار مي رود بالزام يا بالسام Balsam مي گويند .

آييني بسيار كهن كه هم چنان در اين گوشه از ايران زمين به بركت اين تنگه به عمر خود ادامه مي دهد آرايش اتاق اروس است . در بهبهان معمول چنين است كه تاكي (۱۰ ) با شاخه برگ هاي سبز درخت ليمو و مورد كه از تنگ تكاب فراهم آورده مي شود در اتاق اروس يا حجله برپا مي سازند ، اين تاك سبز كه با شاخه هاي درخت مورد درختي كه ريشه در آيين زرتشت دارد و شاخه هاي ليمو درست مي شود آن اندازه مي ماند تا نخستين فرزند زاده و بزرگ شده دستش به شاخه ي تاك برسد ..اگر اروس زرتشتي رخت سبز كه نمودار زايش طبيعت است مي پوشد اروس و داماد در اينجا در زير تاكي از مورد و شاخه هاي ليمو كه آنرا مشميك Mashmik مي نامند زندگي زناشويى را با رنگ و بوي مورد احترام نياكاني مي آغازند .

نياز به ياد آوري است كه در همين تنگه است كه يكي از سرداران بزرگ ايران زمين به نام آريو برزن Aryo barznبا اندك سواران  وبيشتر پيادگان   در برابر اسكندر پايداري نشان داد ، البته بر خلاف نظرعبدالحسين زرين كوب كه اين مقاومت را جسورانه و بي فايده مي داند  (۱۱) بايد خاطر نشان كرد كه اگر خيانت نشده بود و راه را به اسكندر نمي نماياندند با جانفشاني اين سردار پارسي  و يارانش تاريخ طوري ديگر رقم مي خورد

 

كوره هاي ارگان

 

ريو اردشير Rew Ardeshir

 

شهرهاي استان  ارگان را هفده تا دانسته اند كه در اين جا فقط نظري اجمالي به ريو اردشير انداخته مي شود .شهر ريو اردشير در زمان پادشاهي اردشير اول ( ۲۳۱م --  ۲۲۴م )   ساخته مي شود ودر زمان فرزندش شاهپور اول گسترش مي يابد و در عرصه هاي مختلف نقش  ايفا مي كند .آنچنانچه  دل يا مركز فارس بشمار مي آمده است  (۱۲) كه ساكنين اين شهر بنا بر گزارش ياقوت حموي نويسندگان خط كشته يا گشتك بودند كه با همين خط كتاب هاي پزشكي ستاره شناسي و فلسفه نوشته مي شد (۱۳)

شاهپور فرزند اردشير ساساني در برنامه ي گسترش شهرهااسيران جنگي رومي را به ريو اردشير منتقل كرد و به همين دليل دو كليسا براي مسيحيان يوناني وسوري برپاساخت تا ريواردشير افزون بر نقش اقتصاديش به مركز مسحيت فارس نيز نام آور گشت آنچنانچه   گروهي از روحانيون مسيحي به عنوان اسقف و اسقف اعظم شهرت يافتند(۱۴) مسيحيان ريو اردشير كه از آزادي كامل مذهبي برخورداربودند نقش اقتصادي آشكارو پر دامنه اي  داشتند  به طوريكه باتجارت  مرواريد و جواهرات   خود را تا قلب امپراتوري رم نيزرساندند.

 پژوهشگران تاريخ جاي اين شهر ويران شده را در دره ي زيدون مي دانند. زيدون از بخش هاي شهرستان بهبهان است .

 

ويراني ارگان 

 

ناصر خسرو در سفر چهارمش از قاهره به مكه پس از پنج ماه و ۱۹ روز تصمیم به باز گشت به بلخ مي گيرد اما اين بار از راه  طائف ، فلج ، يمامه ، لحسا ، بصره آبادان ، مهرويان ، ارجان  عبور مي كند . اوبا نگاهى نافذ  به ارجان مي پردازد .

 گزارش مي دهد كه در سال ۱۰۵۲م عبور از راه مهرويان به ارجان بدون حمايت نظامي ممكن نبود چون پسران ابو كاليجار بر ضد يكديگر جنگ مي كردند و در آن منطقه شورشى برپا بود. ( ۱۵  )

اين استان بنا به موقعيت ارتباطي و نيز وضع مناسب طبيعي آب فراوان و زمين هاي حاصلخيز توانست در زمان هاي صلح و آرامش به دوران شكوفايي خود برسد ( ۱۶)

اما همين نا امني كه ناصر خسرو انگشت بر آن مي نهدو زلزله هاي پياپي و مبارزات اسماعليان در منطقه و جنگ هاي پي در پى كه بايد از آنها به عنوان عوامل طبيعي - سياسي نام برد باعث ويراني  شهري شد كه روزي انبار آذوقه ي پارس ، خوزستان و اسپهان بود . از اين رهگذر شبكه  ي آبياري ، باغ ها و كشتزارها و جنگل ها ي دست نشانده نخل همه ويران كشتند و مردم آرام آرام مجبور به كوچ شدند . ارگان چون شمعي كم سو رو به خاموشى مي رود و لحظه ى واپسين آن زماني آغاز مي شود كه پل تكان يعني راه ارتباطي پارس به خوزستان در هم كوبيده مي شود به طوريكه در سال ۱۳۵۶ميلادي ديگر نامي از اين شهر باقي نمي ماند و كنار خرابه هاي آن شهر تازه اي به نام بهبهان به نقشه ي جغرافيايى كشور راه يابد  .

 

برخي ازنام آوران ارگاني

 

ابراهيم موصلي                                                           موسيقيدان

اسحق موصلي                                                             موسيقيدان

علي ابن عباس مجوس اهوازي ارجاني                       پزشك

فرامرزابن خدادبن عبدالله كاتب ارجاني                   نويسنده

 ابوبكر ارجاني                                                              شاعر

ناصح الدين ارجاني                                                     شاعر

تقي الدين محمد ابن شيخ ارجاني                               مترجم

 

ابراهيم موصلي   يا ارگاني    موسيقيدان

( ۱۲۵هجرى - ۱۸۸هجري )

 ماهان فرزند بهمن فرزند نسك  در اثر بي داد دست نشانده ي بني اميه از شهر ارگان به كوفه پناه برد. در اين شهر با دختري از بزرگان ايراني كه مانند او از ارگان گريخته بود ازدواج كرد از  پيوند اين زن و مرد ارگاني ساكن كوفه كودكي در سال ۱۲۵هجري تولد يافت كه ابراهيم نام گرفت و پس تر از نام آوران موسيقي گشت. ابراهيم  پس از چندي كوفه را جهت تحصيل موسيقي ترك گفت و در شهر موصل سكونت اختيار كرد و تخلص موصلي گرفت . ابن خرداذبه تخلص موصلي ابراهيم رااز آن جهت مي داند كه وقتى مست مي كرد مي خواند .

من از راه هاي موصل مي آيم

سبوهاي بزرگ شراب با خود مي آورم

هر كس بخواهد هم پياله شاهان شود

بايد كه باده ي مرد افكن دركشد

ابراهيم جهت آموزش موسيقي به ري و خوزستان و بصره و ساير بلاد ايران  سفر كرد و موسيقي ايراني و عربي را از استادان ايراني اين فن فراگرفت و در ري با زني به نام شاهك پيوند زناشويى بست كه اسحق  زاده ى اين پىوندست .

ابراهيم مى گويد مرا خبردار ساختند كه در ابله مردي زرتشتى هست كه درهنر موسيقي استادست به خدمتش شتافتم شب كه تاريك شد گروهى از جوانان پارسى

در خانه ى جوانويه گرد آمدند . در آن مجلس شراب و گل و ميوه چيده شده بود . من از جوانويه بسيار آموختم .

 ابراهيم به مناسبت جشن مهرگان در خانه ي برمكي

ابراهيم روز مهرگان به ديدار محمد بن يحيا بن خالد برمكي رفت، محمد خواست كه به مناسبت مهرگان انروز را نزد او بماند . ابراهيم گفت كه چون با اميرالمومنين وعده گذاشته ام نمي توانم ، اما پس از پايان كارم  نزدت بر مي گردم . محمد گفت هر چه امروز به مناسبت مهرگان هديه بياورند مال توست . هداياي  زيادى  آنروز آوردند از جمله مجسمه ي فيلي از زر كه به جاي چشم ها دو ياقوت بر آن نشانده بودند . محمد به دوست ابراهيم گفت فقط اين مجسمه را براي كنيزي مي خواهم . آنگاه كه ابراهيم آمد محمد حقيقت را به او گفت . ابراهيم پاسخ داد بنا به پيمانمان هر چه هديه آرده اند از آن منست ، اين منم كه هر طور كه خواستم ببخشم يا نگهدارم ، محمد پذىرفت ، ابراهيم هم فيل زرين را به كنيز بخشيد و باقي هدايا را نيزميان  باشندگان بهر كرد،  پس از پايان جشن دو سيب برداشت و گفت اين سهم من.

ابراهيم در سال ۱۸۸هجري در گذشت . در رثاي اين موسيقي دان ايراني تبار ارگانى سروده اند :

زنان رامشگر از غصه بر او گريه كردند

عشق و باده ي صافي نيز در مرگ او گريستند

آلات موسيقي در مجلس هاي شادي  گريستند

حتا عود را هم بر اشك مضراب دل بسوخت

ابراهيم  غزل  و ترانه مي سرود ، آهنگ مي ساخت و  ساخته هاي خود  را دلنشين مي خواند  و به عبارت ديگر هم آهنگساز و شاعر و هم نوازنده بود . باستانى پاريزي در كتاب ني هفت بندش عنوان يا لقب حافظ را بواسطه ي از بر خواني قران نمي داند بلكه تسلط رند شيراز را بر موسيقى و شعرو به ويژه كه از صوتي برخوردار بوده است مي داند شايد كه بشود ابراهيم را هم با دستي كه در گستره ي شعر و موسيقي داشته صاحب چنين لقبي دانست . ابراهيم با در آميختن موسيقي ايراني شايد بيشتر ازعصر ساساني و عربي موسيقي جديد عربي را پي افكند كه  در واقع شايد بشود آنرا يك رنسانس دانست . از نو آوري هاي ديگرش هنرستاني  بود ويژه دختران كه در خانه ي خود باز كرده بود و عود نوازي و آواز را آموزش مي داد و شاگردانش دختران و كنيزگان اشراف بودند .

اسحاق فرزند ابراهيم ارگاني

خواننده، آهنگساز ، نوازنده  ، فقیه ، قاضى و محدث

 صدر خلافت عباسي

 

مردي كه كتاب هاي خود را با استفاده از هنر پهلبد و ساير استادان عصر ساساني  پايه هاي موسيقي علمي عربي بنيان گذاشت و در تاريخ به عنوان بنيان گذار موسيقي عربي شناخته شد. او از نديمان هارون الرشيد ، امين ، مامون ، معتصم ، واثق و متوكل عباسي بود اسحاق در عود نوازي خود را در رديف پهلبد موسيقي دان خسرو پرويز مي دانست صاحب اغاني او رادر موسيقي سرآمد خنياگران زمان مي دانست ابن نديم در الفهرست حدود چهل كتاب را به اسحاق نسبت مي دهد .

ابراهيم به تبار ايراني خود سرفراز بود چنانچه در ترانه اي خوانده است :

وقتي آزادگان اصل و تبار من باشند

و خازم پسر خازم مدافع من در برابر ستمكاران

با غرور و با بيني بالا آمده عطسه مي كنم

و دو دستم به ستاره پروين مي رسد

گر چه نشسته و ايستاده نباشم

مرگ اسحاق در بغداد در اوايل خلافت متوكل روي داد ، اسحاق در آخر عمر به نابينايى د چار شده بود .  با وجوديكه اسحاق در علم آنروز نيز پايگاهى داشت اما آوازه ي راستين او در موسيقي بود . او توانست از روي تجربه موسيقي عرب را طبقه بندي كند و اقسام آوازها را از هم جدا نموده و رهي تازه بگشايد (  ۱۷  )

از شاگردان ابراهيم و اسحاق ، ايراني تبار ديگري است به نام زرياب كه از بغداد به اندلس رفت و موسيقي عربي ابداعى پارسيان را در قرطبه و اشبيله و مصر و شمال افريكا رواج داد (۱۸)

 

علي ابن عباس مجوسى اهوازي ارگاني

 

ابن خلدون درباره ي دانش پزشكي مي نويسد : در اسلام پيشواياني در اين صناعت پديد آمدند كه از حد هاي مطلوب آن در گذشتند مانند رازي ، مجوسي و ابن سينا(۱۹) كه منظور ابن خلدون از مجوسي يا زرتشتي همان  فرد مور نظر ماست

كه چون ساكن اهواز بوده است به اهوازي هم شهرت يافته است .وى از شاگردان ابو ماهر موسا بن سيار قمي است واز پزشكان ويژه ي عضدالدوله ديلمي - كسي كه به سنت پادشاهآن ساساني خود را شاهنشاه ناميد - بوده است  و داراي كتاب هايى به نام كامل الصناعه و كناش عضدي است

دكتر محمود نجم آبادى در حواشى كتاب قصص و حکايات المرضی تاليف محمد زكرياي رازي در شرح كتاب الصناعه مي نويسد :

اين كتاب به نام كامل الصناعه الطبيب الملكي يا كتاب ملكي معروف است . مولف آن پزشك بزرگ ايرانى علي ابن عباس مجوسي اهوازي ارگاني متوفا ۳۸۴ هجري قمري برابر با ۹۸۲ ميلادي است . اهوازي از اطبا بسيار دانشمند دوران و نظير رازي و ابن سينا بوده وى طبيب مخصوص عضدالدوله ديلمي و رييس بيمارستان اهواز بوده است .

مولف كتاب را به نام عضدالدوله فنا خسرو بن بويه ديلمي به رشته تحرير در آورده است . كتاب  مجموعه ي نفيسي مشتمل بر علم طب و مرجع طالبين بوده است .

كتاب ملكي در دو قسمت است اول علمي و دويم عملي و هر قسمت شامل ده مقاله مي بآشد كه از حيث نظم و ترتيب و طبقه بندي و اسلوب كم نظير مي باشد و مدت ها از كتب درسي طالبين علم طب بوده است .اين كتاب در سال ۱۲۹۴ هجري قمري در مصر كه در حاشيه آن تذكره امام مويدي نيز مي باشد به چاپ رسيده است

گفته شده كه با تاليف قانون ابن سينا توجه به كامل الصناعه ي  كاسته شد اما دونفر از صاحب نظران تعبير ديگري دارند ، دانشمند انگليسي الگود Elgood قانون را از نظرعلمي ممتاز مي شناسد و الصناعه را از ديدگاه عملي . بارهبروس بخش اندام شناسي organolgyالصناعه را كامل تر از قانون مي داند .(   ۲۰ )

اين كتاب به لاتين ترجمه شد و با نام   almaleki يا Libertatus medecinae شهرت يافت . يك قرن پس از مرگ اين پزشك زرتشتي ، كنستانتين افريكايى از پزشكان ساكن سالرنو Salerno كتاب الصناعه را براي بار دوم به زبان لاتين ترجمه نمود . اين ترجمه به نام  panteegni نامورست بخش اندام شناسي آن به ويژه ميان دانشجويان و پزشكان سالرو زبانزد همگان مي گردد .  نام و آوازه ي اين دانشمند در اروپا  آنچنان ره مي يابد كه  او را هلي عباس مي ناميدند . (۲۱) نكته ي بسيار جالب ديد انتقادي اين پزشك است چنانچه  با آن همه اعتباري كه براي رازي قائل بوده درباره ى كتاب الحاوي  مى نويسد اگر اين كتاب بسيار پر حجم به اختصار كوشيده بود بيشتر مورد استفاده ي دانشجويان قرار مي گرفت و از سويي ايجاز بي نهايت را در باره ى كتاب ديگر رازي به نام المنصوري يك نقص بر مي شمارد (۲۲)

 

فرامرزبن خداداد بن عبدالله الكاتب ارجاني

نويسنده  يا گرد آورنده كتاب سمعك عيار فرامرز خداداد ارجاني است و راوي اصل قصه نيز صدقته ابن ابي القاسم  شيرازي است .درباره ى شخص فرامرز هيچگونه آگاهي بيشتري در دست نيست  . خانلري در مورد زمان تاليف و اصل قصه و گردآوري و تدوين آن  هم مي نويسد كه هيچ معلوم نيست (۲۳ ) كتاب سمعك عيار يكي از داستان هاي عاميانه ي فارسي است كه قرن ها مايه ى سرگرمي و نشاط مردم اين سرزمين در اوقات فراغت بوده است . (۲۴)

 

قاضي ابو بكر ارجاني

بوالرجا قمي در تاريخ الوزرا مى نويسد كه قاضي ابوبكر را قصايد بيشمار ست . قصايدى در مدح شرف الدين انوشيروان سروده و چون شرف الدين معزول شد و وزارت  بر قوام الدين تقرير كردند به مداحي قوام پرداخت  (۲۵)

 

تقي الدين محمد ارجاني ( شوشتري )

تقي الدين ارجاني مترجم كتاب جاويدان خرد ست . جاويدان خرد كتابي است به زبان پهلوي كه در دوره ي اسلامي به نام سخنان و پندهاي هوشنگ شهرت ىافته است . در قرن چهارم هجرى احمد ابن محمد مسكويه برگزيده اي ازآن سخنان را باحكمت هاى پارسى ، هندي ، عربي و رومي همراه ساخته به زبان تازى برگرداند .

در زمان  نورالدين محمد جهانگير پادشاه بابري هند ، ارجاني به ترجمه ي فارسي اين پند نامه كوشش به خرج داد

 

بهبهان

 

 نخستين بار شرف الدين علي يزدي در شرح مسير تيمور از اهواز به شيراز نام بهبهان را مي برد (  ۲۶  )  درباره ي واژه ي بهبهان و ايجاد شهر ، حسن فسايى شرحى مي دهد كه گاوبه از آن به قصه ي عاميانه نام مى برد ( ۲۷ )  فسايى شرح مي دهد :

پس از خرابي شهر ارجان اهالي آن مانند ايل ها در چادر منزل نمودند.  ا هالي  كهگيلويه چادر سياه را بهان گويند وچون  در زمستان از باران و تابستان از آفتاب آزار مي كشيدند در اين جا چند خانه از خشت و گل ساخته وخود را آسوده ديدند و جمعي ديگر كه هنوز در چادرها توقف داشتند از خانه هاي خشتي جويا شدند در جواب گفتند به از بهان است پس بهبهان شهرت يافت ( ۲۸)

باستاني پاريزى در كتاب خاتون هفت قلعه رويه ۲۷۸ مي نويسد :

اين كلمه ممكن است بغ بغان  باشد از نمونه ي آبادى بغبغو در خراسان كه منصورالملك براي آستانه خريد و باغ بغو در كرمان . البته باستاني شرح بيشري نمي دهد . پرسش اين است كه اگر بغ همان واژه اي است كه در بغداد هست  شايد بشود آنرا به خداي خدايان ترجمه كرد يا اينكه اگر معناي باغ بدهد باغ باغان به هرروي اين صرفا يك پرسش است كه ازصاحبنظران انتظار پاسخ  آن  مي رود  .

درباره ي ساكنين اين شهر بنا به نوشته ى وقايع نگاران مسيحي در سال ۱۶۲۵ در نواحي بهبهان ، خير آباد هندي جان و دهدشت ماندائيان (صبي ها ) مي زيسته اند و از سويى ديگر چون ارگان  محل زندگي مردماني با دين هاي گوناگون بوده است پرسش اين است كه پس از ويراني اين شهر آباد چه بر سر غير مسلمانان آمد ؟ به نقل از گاوبه مانداييان به زور در سال ۱۶۵۷ م اسلام آوردند (.۲۹ ) فرار و مهاجرت از جور اسلاميان و مجبور شدن به پذيرش اسلام حتا به ظاهر آري گفتن پرسشى است كه همچنان مطرح است . معمرين بهبهاني هنوز از دوره ي گبري گپ مي زنند ، آيا اين دوره گبري يك باره چراغش خاموش شده يا شكل تدريجي داشته است . آداب و رسوم اين  شهر و گفتگو باسالمندان بهبهاني نشان مي دهد كه شكل تدريجي داشته است .چنانچه  به كار گرفتن واژه ي تازه مسلمان براي X  يا Y دليل بر همين مدعاست .

 

موقعيت جغرافيايى بهبهان

 

اين شهر در ۳۰/ ۳۵ درجه شمال خط استوا قرار دارد و بلندى ان به نسبت دريا چهارسد مترست .جمعيت آن در سرشماري سال ۱۳۷۵بالغ بر ۸۸۲۱۳نفر بوده . اين شهر   در واقع ازيك اقتصاد گله دارى / كشاورزي . برخوردار و فراورده  هاي آن گندم ، جو ، برنج ، پشم و لبنيات ، كنجد و بزرك است اينك با وجود چاه هاي نفت پيرامون آن مرحله ى تازه اى را آغازيده ،  چنانچه هم اكنون لوله ي گاز سرتاسرى كشور از چاه هاي شهر بهبهان تغذيه مي كند . از نظر آب و هوا ، اين شهر زمستان هاي معتدل و تابستان هاي گرم دارد چنانچه فسايى هم مى نويسد  از اردي بهشت تا اخر مهر ماه گرم و از اواخر ابان تا اواخر فروردين معتدل كه انرا بهشت شش ماهه گويند ( ۳۰ )

بنا به گزارش سيروس غنى در كتاب Iran and the rise of Reza shah در زمان فتنه ى خزعل ، سردار سپه جهت تقويت نيروى نظامى در خوزستان طرح پيوست بهبهان و كهگيلويه را به خوزستان مطرح مى كند . اما پس تر وزارت كشورو سياست دولت ،  شهر بهبهان را از ۱۳۱۶ تا ۱۳۲۹ به تدريج از استان فارس جدا كرد  البته چنين بنظر مى رسد كه اين كار اين شهر را از پيشرفت باز داشت . اما از ديدگاه فرهنگي نيز هم چنان بهبهان در قلرو استان فارس است مثلا شباهت بهبهان به كازرون  چه از نظر گويش و اداب رسوم قابل مقايسه با بهبهان با شوشتر يا دزفول نيست .به همين دليل دربررسي دقيق زبانشناسي و فرهنگ بومي اين موضوع را بهتر مى توان باز كرد .

گويش بهبهانى سرشار از واژه هاي اوستايى و پهلوي است كه نيازمند به بررسي دقيق زبانشناسي است. و تلفظ واژگان با آنچه كه در شهرهاى ديگر استان فارس و بوشهر  جاري است تفاوت زيادي ندارد .براي آشنايي با اين گويش يك دوبيتي  از محمد حسين مرتب بر گرفته از فرهنگ عاميانه بهبهان كار كرد رضا جوكار قنواتى  ( ۳۱) آورده مي شود :

پريگم اشنفيده ياركم مي   perigam eshnefide yaarekam mi

عزيز مه گل بي خاركم مى azize me gole bi khaarekam mi

نگارم وامگرده ادل خش negaaram vaamegarde adel khash

غمم ميشو ديكه غمخوار كم مي ghamam mishu dege ghamkhaarekam mi

ترجمه :  پريروز شنيدم كه دلدارم مي ايد

             عزيز من گل بي خارم مي آىد

              نگارم بر مي گردد بادل خوش

             غمم تمام مي شود چرا كه غمخوارم مي آيد

در زمينه ي گويش بهبهاني ، يك پايان نامه تحصيلي به نام مجيد دهباشى ، تهران رشته ى زبان و ادبيات فارسي دانشكده ى ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران ، سال تحصيلي ۳۸-۱۳۳۷شماره ۵ با ۱۴۵رويه ثبت شده است(  ۳۲ ) حميد آصفي شاعرو دبير دبيرستان هاي بهبهان هم در كتاب شعر خود به گويش بهبهاني بخشي را به گردآوري واژگان اختصاص داده است . اميد دارد كه اگر پايان نامه ي تحصيلي در اين زمينه سامان يافته است ، از آن خبردار گرديم .

 

نرگس زار بهبهان

صحرايي دراندشت در كمال آباد زير پوشش گل خوشبوى و خوش رنگ نرگس است كه به همين دليل اين دراندشت را نرگس زار مي نامند .  شيراز و جهرم و كازرون و فيروز اباد نيز نرگس زار دارند . نرگس شيراز  به ترانه و آهنگ ره يافت گويي كه با صداي بانو شمس نرگس را  در چهار سوي ايران زمين به ارمغان برد ند.نرگس رابه  لاتين Narcissus.  نامند كه بر گرفته از يونانى آن Narcoun است كه به چم كرخت يا بي حس  كردن است . واژه ى Narcotic از سوي هيپوكراتس  Hipppokrates

كاربرد پيدا كرد . در زبان سوئدي نيز متخصص بيهوشي را Narkosläkare نامند .

 اين گياه همانند زعفران داراي پياز است برگ هايش  دراز و از ريشه خارج مي شوند ، نرگس هاي ايران داراي گل نسبتا ريز با گلبرگ هاي سفيد و تاج زرد مي باشند . نمونه اي از نرگس ، مسكين يا مشكين نام دارد كه به تمام معناي كلمه  خوشبو و مست كننده است . در نرگس مشكين گلبرگ ها و تاج مياني يك پارچه سفيد رنگند و تاج زرين در آن غايب است . در بهبهان كمتر كسي پياز نرگس را در خانه مي كارد يا در گلداني كه نرگسدان ناميده مي شود تكثير مي كند چرا كه براي بقاي آن در نرگسزار ، در خانه كاشتنش را بد يمن مي دانستند .

هر چند نرگس گل پاييزي است اما در استان فارس  پيك بهاري است .نرگس در ادبيات ايران زمين نشانواره ي  چشم خمار يا شهلا است چنانچه در ديوان رند شيراز ۴۴بار واژه نرگس در ۴۳بيت آمده است كه در ۳۳بيت به چم چشم كاربرد يافته است . اين قلم گمان بر آن دارد وجود نرگس زارهاي شيراز چنين ميداني در شعر حافظ  به  نرگس  داده است . نرگسى افزون بر اينكه يك نوع خوراك شيرازي است (۳۳) به معناي چشمك زدن هم  هست. نرگس بهار راجلوه ي ديگري مي بخشد.

   

سرچشمه ها

۱- ن . پيگولوسكايا  ، شهرهاي ايران ترجمه عنايت رضا شركت انتشارات علمي فرهنگي چاپ دوم ۱۳۷۲

۲_ احمد اشرف ، تداوم برخي از ويژگي هاي تاريخي زندگى سهري در ايران ، آرش شماره ۶ شهريور ۱۳۶۰

۳- احمد اقتداري خوزستان و كهگيلويه و ممسني روىه ۲۲۲سلسله انتسارات آثار ملي ۱۳۵۹تهران

۴ - Heinz gaube  ارجان و كهگيلويه و ممسني رويه ۴۳سلسله انتشارات انجمن آثار ملي شهريور ۱۳۵۹تهران

۵- مقدسي احسن التقاسيم رويه ۴۲۳

۶- حسن فسايى فارس نامه جلددوم رويه ۱۶۰۴ به كوشش منسور فسايي امير كبير ۱۳۶۷تهران

۷- گاوبه رويه ۹۷

۸- فارس نامه ، رويه۱۴۷۱ 

۹- خوزستان و كهگىلويه رويه ۹

۱۰ - طاق معرب واژه ي تاك است كه به چم سقف است ، در زبان سوئدي واژه ي تاك بكار برده مي شود شايد كه اين واژه اي است در زبان هاي هند و اروپايي . آيا درست آنرا چرا بكار نبريم ؟

۱۱- عبدالحسين زرين كوب ايران پيس از اسلام رويه ۲۱۴ چاپ اول امير كبير ۱۳۶۴

۱۲- گاوبه رويه ۳۰

۱۳- همان رويه ۲۷

۱۴-همان روىه ۳۰

۱۵- ناصرخسرو رويه ۱۲۰

۱۶- گاوبه رويه ۲

۱۷- ابوالفرج اصفهاني ، اغاني ترجمه و تلخيص و شرح محمد حسين مشايخ فريدنى  مقدمه  رويه ۹شركت انتشارات علمي و فرهنگي۱۳۶۸

۱۸- -شرح زندگي ابراهيم و اسحاق  از كتاب اغاني ابوفرج اصفهاني بر گرفته شده ، كتاب ترجمه و تلخيص و شرح از محمد حسين مشايخ فريدني است

مشايخي اين كتاب را سند اصالت موسيقي ايراني در هنر و فرهنگ عرب مي داند

۱۹- عبدالرحم ابن خلدون مقدمه رويه ۱۰۳۳ترجمه پروين گنابادى شركت انتشارات كتاب

 ۲۰- رشيد شهمردان ، فرزانگان زرتشتي رويه ۳۷۳ نشرىه سازمان جوانان زرتشتي بمبىى تهران ۱۳۳۰ يزدگردى

۲۱- همان رويه ۳۷۵

۲۲- همان رويه ۳۷۹

۲۳- فرامزخداداد ارجاني ، سمعك عيار روىه شش ،به كوشش .پرويز ناتل خانلري جلد اول  انتشارات آگاه ۱۳۶۲

۲۴- همان رويه شش

۲۵- رويه ۵۳

۲۶- اقتدارى رويه ۲۲۷

۲۷- گاوبه رويه ۱۰۶

۲۸ - فسايى رويه ۱۴۷۴ ، جلد دوم

۲۹ - گاوبه ۱۴۳

۳۰- فسايى ۱۴۹۳

۳۱- رضا جوكار قنواتى ، فرهنگ عاميانه بهبهان رويه ۱۰۳ انتشارات توفيق بهبهان ۱۳۷۹. نياز به ياداوري است كه جوكار قنواتى داراي دو اثر پژوهشى ديگر به نام هاى شناسنامه ي بهبهان و ارجان بهبهان است كه پژوهشگران مي توانند در اين زمينه ى ويژه از آنها سود جويند.

۳۲- نامه ي جمشيد صداقت كيش استاد سابق  دانشگاه پهلوي به اين قلم

۳۳- خوراكي است ازاسفناج و پياز داغ كه روي آن مانند  ميرزا قاسمي مردم گيلان     تخم مرغ مي شكنند و چون سفيده و زرده تخم مرغ روي اسفناج سبز شبيه گل نرگس در چمن مي شود به آن مي گويند نرگسي .، بيژن سمندر در مثنوي سفره ي شيراز از ۳۴ خوراك شيرازي نام مي برد كه در رابطه با نرگسي سروده است :

ماس و بالنگ يه طرف ، يي ور و يي ور پلو

كلم پلو ، نرگسي ، قمبر پلو

از كتاب شعر شهر انتشارات محمدي شيراز