پيوند به خانه

 

فروغی در ظلمات

به مناسبت سالگردِ خاموشیِ محمدعلی فروغی

 بخش اول ـ  بخش دوم

  علی میرفطروس
به یادِ دوستِ فرزانه ام:منوچهر فرهنگی

بخش اول

* فروغی برجسته ترین شخصیّت فرهنگی - سیاسیِ ایران بعد از جنبش مشروطیّت و نمایندۀ ممتازِ معماری فرهنگی و مهندسی اجتماعی درتاریخ اندیشه و سیاستِ ایرانِ معاصر بود.
* فروغی با دو بالِ عقلانیّت و اعتدال( واقع گرائی) کوشید تا جامعۀ پُر آشوب ایران را به سامان وُ ثبات برساند.آن عقلانیّت و اعتدال سیاسی وجه دیگری نیز داشت و آن، پرهیز فروغی از«عوام گرائی» (پوپولیسم) بود.
* به جرأت می توان گفت که هیچ دولتمردی درتاریخ معاصرایران آنهمه به شاهنامۀ فردوسی عنایت نکرده مگر محمدعلی فروغی.

***
- «سُبحان‌الله! چه مردمانی بودند و چه خیال‌ها در سر داشتند و چه پیش آمد و چه کسانی جای آن‌ها را گرفته اند»(1).
این سخنِ حسرتبارِ فروغی دربارۀ قائم ‌مقام فراهانی و میرزا تقی خان امیرکبیر است که گوئی از زمانۀ نکبت بار و پُر ادبارِ ما می گوید.
در یادداشتی نوشته ام : گاهی نامِ افراد تبلورِ شخصیّتِ آنان است، یعنی اسم با مُسمّا همخوان وُ همآهنگ است، مانند: محمّدعلی فروغی (ذُکا المُلک) ، فریدون آدمیّت ، فروغ فرّخزاد ، منوچهر فرهنگی، داریوش همایون ، مرتضی ثاقب فر، منوچهر پیروز ، سعید نفیسی، احسان یارشاطر... و بزرگِ نادرزاد.
هفتاد وُ هشت سال از خاموشیِ این چلچراغِ می گذرد.از چلچراغ می گویم چرا که در ظلماتِ ظالمِ قاجاری، فروغی چهل چراغِ فرهنگ وُ اندیشه وُ ایراندوستی بود و در یکی از شبانه ترین دوره ها (شهریور 1320 و اِشغال ایران توسط ارتش های متّفقین)کشتیِ توفان زدۀ ایران را به ساحلِ امن وُ عافیت هدایت کرد.
درسالگردِ خاموشیِ محمدعلی فروغی(5 آذرماه 1321)مقالۀ زیر ادای دینی است به این پیرِ فرزانۀ ادب وُ سیاست وُ فرهنگِ ایران . بخشی از این مقاله در چاپ پنجم کتاب«آسیب شناسی یک شکست» (فصلِ«مقایسه ها و مقابله ها») آمده است.
هر نسل یا دوره ‌ای با فرزانگان و فرهیختگانش اعتبار می یابد . محمدعلی فروغی (ذُکاءالمُلک) بزرگ ترین و برجسته ترین شخصیّت سیاسی- فرهنگی ایران بعد از جنبش مشروطیّت بود(2). او نمایندۀ ممتازِ معماری فرهنگی و مهندسی اجتماعی درتاریخ اندیشه و سیاستِ ایران معاصر بود.
چنانکه دیدیم ، به خاطرِ ضعف ساختارهای اجتماعیِ ایران جنبش مشروطیّت نتوانست (و نمی توانست) بسیاری از خواست ها و آرمان های روشنفکران آن عصر را تحقّق بخشد، از آن جمله:
- حاکمیّت قوانین عرفی(مدنی) به جای قوانین شرعی،
- تجدّد و توسعۀ ملّی،
- جدائی دین از دولت ،
- جایگُزین کردنِ «هویّت ملّی» به جای «هویّت اسلامی»،
ناسیونالیسم ایرانی مبتنی بر تاریخ و فرهنگ ایران باستان.
ضرورتِ مبارزه با«دشمن مشترک»(استبدادِ سلطان قاجار) و طرح شعارهای مُبهم و کُلّی ، ضمن التقاطِ اندیشه های عرفی با عقاید دینی راهِ اختلافاتِ آینده و ناکامی های جنبش مشروطه را هموار ساخت.درچنان شرایطِ سرخوردگی و ناکامی بود که ملک الشعرای بهار خطاب به مَعْشَر(یارانِ) سابقِ خود می گفت:
ای مَعْشَرِ خودخواهِ منافق به چه کارید؟
جز کشتنِ یاران موافق به چه کارید؟
ای خنجری از تُهمت وُ دشنام کشیده
یکسر زده برقلبِ خلایق، به چه کارید؟
ای دامنِ خود کرده پُر ازخاک وُ فشانده
برفرقِ خود وُ چشم حقایق، به چه کارید؟
بی‌چاره وطن در دَمِ نَزع ست، دریغا!
‌ای مرگِ وطن را شده شایق، به چه کارید؟(3).

***
با سقوط رضاشاه و انتشار روزنامه ها و نشریات مختلف فضائی از عصبیّت وُ پرخاشگری در مطبوعات ایران رواج یافت که می توان آنرا «ادبیّات دشنام» نامید آنچنانکه به قول رحیم زهتاب فرد، مدیر روزنامۀ «ارادۀ آذربایجان»:
-«...قلم جای چاقو و نیزه و چُماق را گرفت؛همه به نام آزادی...هرکس قادر به انتشار روزنامه ای درچهارصفحه،دو صفحه،حتی به صورت اعلامیه می بود، خود را مجاز دانست به حیثیّت وُ شرف وُ ناموس افراد تاخته، وهر که قلم را تیزتر و فحش را رکیک تر و افراد موردِ حمله را از شخصیّتهای سرشناس تر انتخاب می کرد،از معروفیّت بیشتری برخوردار می شد... بلبشویِ عجیبی به نام آزادی، فضای ایران را پُر و مسموم ساخت...»(4).
با پیدایش حزب توده و رواج نوعی تاریخ ایدئولوژیک ،دوران تازه ای از منازعات سیاسی در ایران آغاز شد واگر بپذیریم که«غالبِ ایدئولوژی ها توجیهاتی هستند برای مقاصد شریرانۀ پنهان»آنگاه به میزان خُسران وخسارت اینگونه«توجیهات شریرانۀ پنهان»درارزیابی شخصیّت های تاریخ معاصر می توان آگاه شد.
حزب توده -به عنوان قوی ترین و گسترده ترین حزب کمونیست خاورمیانه- با داشتنِ جمعیّت ها ، سازمانها و سندیکاهای مختلف و با حدود 100 نشریه و روزنامه در تهران و شهرستان ها (5) به مدّت نیم قرن درسپهرِسیاسی وفرهنگی ایران«افکارِ عمومی» ساخت. با توجه به ماجرای«53نفر» و ممنوعیّت فعالیّت های حزب توده توسّطِ رضاشاه ، شخصیّت او، محمدعلی فروغی، تقی زاده ، علی اصغر حکمت و دیگران، نخستین قربانیان کارزارِ تبلیغاتیِ حزب توده بودند.
فروغی که در نخستین روزهای نخست وزیری اش - بعد از رضاشاه - آزادی مطبوعات و رهائیِ زندانیان سیاسی را میسّر کرده بود، دراین باره می نویسد:
Foroughi.jpg-«حملات علیه من در جراید و نطق های نمایندگان شدّت می یابد.درصحن مجلس مورد سوء قصد قرار می گیرم.نمایندگانی که در دیکتاتوری انتخاب شده اند، حالاهمه آزادخواه شده اند و برای حمایت از دولت من خواهانِ بده و بستانند. برخی آشکارا باج می خواهند...»(6).

درچنان فضائی ازعصَبیّت و احساسات ، شخصیّتِ فروغی در انبوهی از اتّهام ها و افتراهای سیاسی پنهان ماند، از جمله:
1-عضویّت فروغی در«فراماسونری» ،
2- نقش برجستۀ وی در اصلاحات اجتماعی دوران رضاشاه ،
3- نقش او در تداومِ پادشاهی پس ازحملۀ متّفقین و تبعید رضاشاه،
4- نخستین نخست وزیر محمد رضا شاه (7).

تأمّلی تازه دربارۀ یک مفهومِ کهنه!
«فراماسونری» گرایشی برای معماری یا مهندسیِ اجتماعی بود و از جنبش مشروطیّت تا زمان رضا شاه ، این مفهوم کاربُردی مثبت و مترقّیانه داشت(8).
فراماسون‌ها درانقلاب کبیرفرانسه و انقلاب آمریکا نقش بزرگی داشتند و برخی ازجریان های انقلابی (مانند ژاکوبن ها) و نیز سیاستمداران و نویسندگان برجسته (مانند جورج واشنگتن ، جفرسون، ولتر، منتسکیو و گوته) عضو آن بودند.این جریان در جنبشهای آمریکای لاتین- به رهبری سیمون بولیوار- و نیز درتحوّلات سیاسی-اجتماعی ایران درانقلاب مشروطه نقش فراوان داشت.
فروغی از پدرِ دانشورش( محمّدحسین فروغی، معروف به ذُکاء المُلک اوّل) نقل می کند که: ناصر الدین شاه از کلمۀ آزادی، دموکراسی و قانون خوشش نمی آمد و از روشن شدن اذهان جوانان ایرانی وحشت داشت. از این رو ما نمی توانستیم هر مطلبی که بوی آزادی طلبی دارد عنوان کنیم. در دورۀ ناصرالدین شاه اگر کسی اسم قانون می بُرد گرفتار حبس وُ تبعید وُ آزار می شد«.(9).
اینکه میرزا فتحعلی آخوندزاده، شيوۀ خاصی در نگارش «مكتوبات» انتخاب كرده و آنها را تحت نام‌های ساختگیِ«كمال‌الدوله» و«جلال‌الدوله» نوشته بود، تأئید کنندۀ سخنان محمّد حسین فروغی است.آخوند زاده در ابتدای«مكتوبات»تأكيد می‌كند:
-«اجازه نداريد به هيچ‌كس نام مُصنّف را اظهار كنيد مگر به كسانی كه ايشان را محرم راز شمرده باشيد.اين نسخه را بايد به كسانی كه به معرفت و امانت و انسانيّت ايشان وثوق كامل داشته باشيد نشان بدهيد»(10).
بنابراین،چنانکه در« نكاتی در شناخت جنبش‌های اجتماعی در ايرانِ »نشان داده ام- بهنگامِ بررسیِ جنبش های فکری درایران به موانع سیاسی- مذهبیِ حاکم باید توجۀ اساسی کرد. براین اساس، در دوره ای که به خاطر وجود دو استبدادِ سیاسی و مذهبی ،احزاب مترقی درایران ناشناخته بودند، پیدایش فراموشخانه ،مجمع آدمیّت ،لژبیداری و انجمن ترقی را می توان نخستین سازمان های سیاسیِ نیمه مخفی درایران بشمار آورد. فریدون آدمیّت ضمن اشاره به آن محدودیّت ها تأکید می کند که این انجمن ها«هیچ ربطی به فراماسون‌ها دراروپا نداشتند»(11)،هرچند که بیشترآنها تحت تأثیر ادبیّات سیاسی و مفاهیم فلسفیِ اروپا قرار داشتند،ازجمله مفهوم «آدمیّت» که ترجمۀ«اومانیسم»بوده است.
کوشش روشنفکران عصرمشروطه برای نوسازی و تجدّدِ اجتماعی و مخالفت آنان با حاکمیّت مذهب و روحانیّت باعث شد تا بسیاری ازآنان به اتهام«فراماسون»،«بابی» و«بهائی» مورد نفرت و کینۀ شریعتمداران قرارگیرند.
خواستِ تجدّد گرائی و توسعۀ ملّی جغرافیای گسترده ای از ذهن ، زبان ، فرهنگ ، ادب ، اندیشه، سیاست و دین را شامل می شد و لذا بسیاری از افرادِ ترقیخواه ایران را به خود جلب کرده بود. علاوه بر میرزا فتحعلی آخوندزاده که سال ها پیش در سودای تشکیل فراموشخانه و فراماسونی بود (12)،شخصیّت های برجستۀ زیر نیز از اعضاء یا بانیان فراماسونی در ایران بودند:
میرزا مَلکم خان ، میرزا عباسقلی خان آدمیّت ، سید جمال الدین اسدآبادی ، مستشارالدوله ، شیخ هادی نجم آبادی، سید حسن تقی زاده ، میرزا حسین خان سپهسالار، میرزا حسن خان مشیرالدوله (پبرنیا) ، محمد علی سیّاح ، سید نصرالله تقوی ، کمال الملک نقّاش ، ارباب کیخسرو شاهرخ ، میرزا حسن خان مستوفی الممالک ، علی اکبردهخدا ، محمدعلی فروغی ، دکترمحمدمصدّق ، ادیب‌الممالک فراهانی و...
اعتقاد به فراماسونری درنزدِ برخی روشنفکران چنان بود که یکی از برجسته ترین شاعران آن عصر- ادیب المماک فراهانی - درمنظومۀ بلندِ«آئینِ فراماسُن»، آنرا«آفتابی که قلبِ ذرّه شکافت» می نامید وانبیاءِ الهی را«نخستین ماسون های عالم» می دانست(13).
دکترمصدّق نیز بهنگام عضویّت در یکی از شعبات فراماسونری- بنام«مجمع آدمیّت»- چنان به مَلکَم خان اعتقاد داشت که ضمن مقایسۀ مَلکم با میرزا تقی خان امیرکبیر و میرزا حسین خان سپهسالار می گفت:
-« اگر ناصرالدین‌شاه یک نفر آدم عاقلی بود می‌بایستی تمام اختیارات خودش را به مَلکم واگذار کند»(14).

فریدون آدمیّت در بارۀ «مجمع آدمیّت» می ‏نویسد:
«مجمع آدمیّت» سه هدف اصلی داشت،
1-به کار بردنِ مهندسی اجتماعی برای دستیابی به توسعۀ‏ ملی،
2-کسب آزادی فردی به منظور شکوفایی عقل و اندیشۀ بشری،
3-دست‏یابی به برابری در حقوق برای‏ همگان بدون در نظر گرفتن اصل و نسب و مذهب‏ به منظور حفظ شأن و منزلت همۀ شهروندان(15).
بنابراین،عضویّت مصدّق و فروغی در فراماسونری ازچنین منظری قابل درک و بررسی است.

فروغی و استعمارِ انگلیس
با توجه به عضویّت فروغی در«مجمع آدمیّت» و با توجه به این باور که« فراماسون ها عوامل دولتِ فخیمۀ انگلیس بودند»، پرسش اساسی اینست که موضع فروغی در برابر دولت استعماری انگلیس چه بود؟
درمأموریّت های سیاسی و محافل بین المللی، نخستین دغدغۀ فروغی حفظ تمامیّت ارضی و تأمین منافع ملّی ایران بود.آنچه شخصیّت فروغی را به جواهرلعل نهرو نزدیک تر می کرد ، شیوۀ سیاسی آن دو در مبارزه با دولت استعماری انگلیس بود.دراین باره فروغی می گفت:
-«می‌گویند اگر خلافِ میل انگلیس رفتار کنیم فرضاً اِعمال قوّۀ قهریّه نکند، اِعمال نفوذ و دسیسه می‌کند. ملّت را منقلب ساخته، اسباب تجزیۀ آن را فراهم می‌کند...کسی نمی‌گوید خلاف میل انگلیس رفتار بکنید، فقط مطلب در حدّ تسلیم نسبت به انگلیس[است]که لازم نیست ما خودمان برویم به او التماس بکنیم که بیا قلّاده به گردنِ ما بگذارد...اگر با انگلیس مساعدت کنیم، با ما مساعدت می‌کند. خیلی خوب هم مساعدت می‌کند. مقصود از مساعدتِ ما با او چیست؟ آیا تسلیم محض است؟ والله خودِ انگلیس هم به این اندازه که حالا [بر اثر بی‌لیاقتی دولتمردان ایران] پیشرفت دارد، امیدوار و مترتّب نبود...» (16).
جواهر لعل نهرو نیز با اعتدال وعقلانیّت سیاسی باعث استقلال هند ازانگلستان شده بود، شیوه ای که مورد پسند کسانی مانند دکترمصدّق نبود، ازاین رو، مصدّق اعتقاد داشت:
-«نهرو، دوست انگلستان است و نمی‌توان به او اعتماد كرد»(17).
فروغی ضمن انتقاد از تحقیرها و سیاست های استعماری دولت انگلیس ، اعتقاد عمیق خود را به توانائی، استعداد و بضاعت تاریخی ایرانیان برای ادارۀ امورِ خویش اعلام می کند و با طنزی گزنده از انگلیسی ها می پرسد:
-«ایرانی‌ها که ظرف سه هزار سال تاریخ ملّی خود، مملکت خود را در کمال خوبی اداره کرده و غالباً جزو دوَل مُعظَمه بلکه اعظم دوَل بوده، و هر وقت بر حسب پیشامدِ روزگار لطمه به آنها وارد آمده، در اندک مدتی جبران آن را نموده‌اند، [حال] نمی‌توانند مملکتِ خود را اداره کنند؟»(18).
فروغی از مخالفان قرارداد1919 بود که براساس آن، دولت انگلیس ایران را تحت الحمایه یا قیمومیّتِ خود قرار می داد.دراعتراض به این قرارداد و طرح دادخواهی مردم ایران علیه دولت انگلیس، محمدعلی فروغی- بهمراه هیأتی- عازمِ کنفرانس صلح پاریس شد،امّا «خیانتکاری های ایرانی ها» ، کارشکنی های «دشمنان خانگی» و مخالفت های دولت انگلیس، تلاش های وی و همراهانش را نقش برآب کرد آنچنانکه هیأت ایرانی را به کنفرانس صلح پاریس راه ندادند:
دشمنِ خانگی از خصمِ برونی بَتَر است
شاخه را مرغ چه داند که قفس خواهدشد؟
فروغی در رنجنامه ای ازپاریس با زبانی تلخ و اندوهبار نوشت:
- « ایران نه دولت دارد و نه ملّت. جماعتی که قدرت دارند و کاری از دست‌شان ساخته است ، مصلحت خودشان را در این ترتیبِ حالیه می‌پندارند، باقی هم که خوابند... اگر ایران ملّتی داشت و افکاری بود، اوضاع خارجی از امروز بهتر متصوّر نمی‌شد...ملّت ایران باید صدا داشته باشد. ایران باید ملّت داشته باشد.ایران باید وجود داشته باشد تا بر وجودش اثر مترتّب شود. وجود داشتنِ ایران ، وجودِ افکارِ عامّه است.وجودِ افکارعامّه، بسته به این است که جماعتی- ولو قلیل باشند- از روی بی‌غرضی در خیرِمملکت کار بکنند ومتّفق باشند.امّا افسوس! بس که گفتم زبانِ من فرسود.»(19).

«هویّت ایرانی» به جای «هویّت اسلامی»
آن «فرسودگیِ زبان» و افسردگیِ جان و تحقیرانگلیسی ها در کنفرانس صلح پاریس- که ایران را «مِلکِ طلقِ خود» می دانستند و موجودیّت چیزی به نام ایران وملّت ایران را انکار می کردند - فروغی را به ضرورتِ ایجاد ملّت و تدوین هویّت ملّی مصمّم ساخت و در این راه، او شاهنامۀ فروسی را پایه و مایۀ کوشش های خود قرار داد تا به قول او« از پاره ای عناصرِآن برای ایجاد همبستگی ملّی درمیان ایرانیان بهره ببرَد». به جرأت می توان گفت که هیچ دولتمردی در تاریخ معاصرایران آنهمه به شاهنامۀ فردوسی- به عنوان شناسنامۀ هویّتِ ملّی ایرانیان -توجّه نکرده مگر محمدعلی فروغی(20). او درسخنرانیِ«مقام ارجمند فردوسی» (به سال 1312) شیرازۀ این هویّت ملّی را چنین بیان کرده بود:
-«فردوسی را می توان در مقام اشخاصی ازقبیل کورش،داریوش،اردشیربابکان و زرتشت بشمار آورد،زیرا کورش سلطنت ایران را تأسیس کرد،داریوش سیاست ایران را تنظیم نمود،اردشیربابکان دولت ایران را تجدیدکرد ، زرتشت مذهب قدیم ایران را ایجاد نمود، فردوسی هم ملیّت ایران را احیا کرد»(21).
فروغی با تأکید بر زبان ، تاریخ ، فرهنگ و ملیّت ایرانی، کوشید تا«هویّت ایرانی» را جایگُرینِ «هویّت اسلامی»سازد.او- برخلاف نخست وزیرانِ دیگر - با روحانیون شیعه میانه ای نداشت. در سخنرانی ها و مقالات فروغی اشارۀ چندانی به اسطوره ها و مفاهیم اسلامی نبود.با اینهمه، او به باورهای مذهبی مردم احترام می گذاشت.اعتقاد فروغی به خدا و مذهب بیشتر جنبۀ فلسفی داشت و از باورهای رایجِ مذهبی بسیار دور بود(22).
با اینهمه، فروغی- به عنوانِ واپسین شعلۀ آرمان های عُرفی جنبش مشروطیّت - برای فائق آمدن بر ظلماتِ خرافه پرستی و جهالت ، خروج از منظومۀ عزا وُ عاشورا وُ امام زاده بازی های سیاسی-مذهبی را لازم می شمرد.به نظر او و دوستانش(خصوصاً تقی زاده،علی اکبر داور،عبدالحسین تیمور تاش) خروج ازاین کویر فرهنگی، راهی برای تجدّدِ اجتماعی و توسعۀ ملّی بود.
فروغی درسراسرِ مقالات و سخنرانی هایش به جایگاهِ بلندِ تمدّن و فرهنگ ایران اشاره نموده و به خصلت صلحجو و مدارا گرِ ایرانیان تأکید کرده است.او در مقالۀ« ایران را چرا باید دوست داشت؟» می گوید:
-«هر کسی با احوال ایرانیان درست معرفت یابد تصدیق خواهد کرد که این قوم در وظیفۀ خود در عالم انسانیت کوتاهی نکرده بلکه نسبت به بسیاری از اقوام دیگر در راه وظیفه ‌‌شناسی پیش قدم است و مداومتش در این راه نیز از اکثر ملل بیش‌تر بوده است.هرچند برای ملت ایرانی به اقتضای طبیعت روزگار متاسفانه دوره‌های تنزّل و انحطاط نیز پیش آمده که درآن دوره‌ها از ابزار استعداد و مایۀ خداداد ممنوع و محروم گردیده است ولیکن ظلمتِ آن ایام همه وقت عارضی و قهری و موقتی بوده و با این همه هیچگاه تندبادِ حوادث که بر ایران و مردم آن هجوم آورده چراغ معرفت را در آن مملکت و آتشِ ذوق و شور را در دل ایرانیان به کلی خاموش ننموده».
کوشش های فروغی برای بازآفرینیِ «هویّت ایرانی» از جمله عبارت بود:
1-تلاش برای بازسازی تخت جمشید،
2- برگزاریِ جشن هزارۀ فردوسی با شرکت بسیاری از ایرانشناسان برجستۀ بین المللی،
3- تلاش در ساختمان آرامگاه فردوسی ، حافظ ، سعدی ، عطارنیشابوری ، خیّام.(گفتنی است که در معماریِ برخی ازاین بناها مهندس محسن فروغی، فرزند محمدعلی فروغی و از پیشگامانِ معماریِ نوین درایران، نقش داشت).
4- تاسیس فرهنگستان ایران برای جایگُزین کردن لغات بیگانه با واژگان فارسی،
5- تشکیل انجمن آثار ملّی جهت حفظ آثار ملّی و باستانی ایران ،
6-کوشش در تأسیس موزۀ ایران باستان،
7- تآلیف و تصحیح چندین متن کلاسیک(مانند شاهنامۀ فردوسی ، کلیات سعدی ، دیوان حافظ ، رباعیات خیام و...)،
8-کوشش در تأسیس دانشگاه تهران(به همراهی علی اصغرحکمت،دکترعلی اکبرسیاسی و...).
9- کوشش درتأسیس کتابخانۀ مجلس شورای ملّی،
10- تألیف کتاب های تاریخ ساسانیان، تاریخ ایران قدیم، تاریخ مختصر ایران.
فیلسوفِ تجدّدگرائی
فروغی ازآغازِجوانی، حلِ مشکلات ایران را بطورتاریخی و دراز مدّت می دید و بهمین جهت به نوعی«مهندسی اجتماعیِ تدریجی»معتقد بود(23).با چنین اعتقادی بود که او آموزش وُ پرورش را پایۀ اساسی تحوّلات جامعه می دانست.
عموم افرادِ خاندان فروغی ، ادیب ، هنرپرور و فرهنگساز بوده و نقش بسزائی در ترویج آموزش وُ پرورش نوین و فرهنگ وُ هنر مدرن در ایران داشتند. پدرِ فروغی(محمّدحسین فروغی،معروف به ذُکا المُلک اوّل) پیش ازمشروطیّت با انتشارِ روزنامۀ تربیـت کوشید تا سپهر فکری و فرهنگی جامعه را دگرگون کند.روزنامۀ تربیت آئینۀ تمام نمائی است که دغدغه های فکری محمدحسین فروغی را نشان می دهد.علی اکبر دهخدا(یا میرزا جهانگیرخانِ صوراسرافیل) در بارۀ روزنامۀ تربیت نوشت:
-«تربیت، اوّل روزنامۀ آزادی است که در داخلۀ ایران خصوصاً در پایتخت به چاپ رسیده است. خدماتی که این روزنامه به وطن ما کرده است، یکی این است که مردم ایران از هرچه روزنامه بود آزرده‌ خاطر بودند، تربیت به واسطۀ شیرینی بیان و مزایای چند که دارا بود، مردم را روزنامه‌خوان کرد.دیگر اینکه اهل هوش می‌دانند که تمام مطالب گفتنی را ذُکاءالملک در تربیت گفته و هنر بزرگِ او همین است که چیزهایی را که در زمان استبداد کسی یارای گفتن نداشت به قدرت قلم و پرده و حجاب انشاء و ادب چنان می‌گفت که اسباب ایراد نمی‌شد و مع‌ذلک زحمت و مرارت و صدماتی که در زیاده از ده سال روزنامه‌نویسی کشید و آزار و اذیّت‌هایی که از دوست و دشمن دید، به تصوّرِ کسانی که خارج از کار بودند درنمی‌آید» (24).
روزنامۀ صوراسرافیل ضمن شرحِ بلندی در بارۀ زندگی و خدمات فرهنگی محمدحسین فروغی ، مرگِ وی را«فاجعۀ ادبی»می داند که«شاید به این نزدیکی ها[جامعۀ] ایران به مرمّت آن موفق نشود»(25).
محمدعلی فروغی درکنارِچنان پدرِ دانشوری پرورش یافت و با آموختنِ زبان های انگلیسی،فرانسه، روسی ،آلمانی وعربی، با تاریخ و فرهنگ و فلسفۀ شرق و غرب آشنا شد،«زبان دان»ی که به قولِ استاد ایرج افشار:«خریدن کتاب های اروپائی جزء واجبات زندگیش بود»(26).
با چنان آگاهی و بضاعتی فروغیِ جوان در هجده سالگی به تدریس فلسفه و تاریخ در دارالفنون پرداخت وسپس به عنوان مترجم انگلیسی و فرانسه در کنار پدرش در«وزارتِ انطباعات» به کارِ انتشار کتاب و مطبوعات مشغول شد.
پس از صدور فرمان مشروطیت (۱۴ مرداد ۱۲۸۵خورشیدی) و با توجه به آگاهی فروغی از قوانین اروپائی، او مسئول دبیرخانۀ مجلس شورای ملّی گردید و پس ازسقوط استبداد صغیر محمدعلی‌ شاه ، نمایندۀ‌ مردم تهران شد. فروغی ضمن تدریس درمدرسۀ علوم سیاسی، به ترجمۀ کتاب های مهمّی مانندِ «اصول علم ثروت ملل» (اکونومی پلتیک)،«تاریخ ملل مشرق زمین» و«حقوق اساسی یا آداب مشروطیتِ دول»پرداخت.رسالۀ اخیر، نخستین کتاب اساسی و مهم دربارۀ مشروطیّت و مبانی آن بود(27).
فروغی از چشم دیگران
استادان و فرزانگانِ بسیاری دربارۀ فضل وفضیلت محمدعلی فروغی سخن گفته اند،ازجمله ، استاد سعید نفیسی، دکترقاسم غنی، استادمجتبی مینوی، استاد حبیب یغمائی، دکترعلی اکبرسیاسی و...(28) سعید نفیسی در مقالۀ«یک مردِ بزرگ»،از وقار و شخصیّت فروغیِ جوان چنین یاد می کند:
-« مشهورترین و برجسته‌ترین و داناترین معلم آن روزگار مردِ آراسته و بسیار خوش رفتار و خوش‌روی و موقّری بود که با کمالِ وقار به سرِ درس می‌آمد و با کمال مهربانی و رأفتِ پدرانه با ما رفتار می‌کرد.این مرد بزرگ در آن روزها بیش از چهل سال نداشت.موقّرترین لباس‌های آن روز را می‌پوشید.همیشه سرداری[جامۀ بلند] از پارچه‌های پررنگ و بیشتر سیاه و سرمه‌ای در برداشت. کلاهِ ماهوتی نسبتاَ کوتاهی برسر می‌گذاشت.همۀ دگمه‌های سرداریِ او همیشه بسته بود و در آن زمان این علامت مُنتهای وقار بود»(29).
علی‌اکبر سیاسی-نخستین رئیس دانشگاه تهران- ضمن اینکه فروغی را «منشیِ کم‌نظیر، سخن‌سنج ، سخن‌شناس، خطیب،‌ ادیب، مورّخ و دانشمند»می نامد،تأکید می کند که شخصیّت فروغی«مانندتابلوی نقاشیِ گرانبهائی است که برای اینکه بهتر به زیبائی آن پی ببریم باید چند قدم به عقب برویم»(30).
جانِ عرفانی و ذهنیّتِ عقلانی
مفهومِ«تابلوی نقاشی گرانبها» نشانۀ چند وجهی بودنِ شخصیّت فروغی است.به عبارت دیگر،محمد علی فروغی دارای جانی عرفانی وذهنیّتی عقلانی بود.جانِ عرفانیِ فروغی،وی را با میراث گرانقدرِ فرهنگ و ادب ایران پیوند می داد.تصحیح کلیّات سعدی ،رباعیّات خیّام و شاهنامۀ فردوسی ومقالاتِ متعدّد دربارۀ زرتشت ، فردوسی ، خیّام نیشابوری ، سعدی ، حافظ ، عُرفیِ شیرازی و ابوعلی سینا نشانۀ دانشِ گرانمایۀ فروغی درشعر وادبیّات و فرهنگ ایران بود.

ذهنیّتِ عقلانی -امّا- محمدعلی فروغی را به اندیشه های سقراط و دکارت پیوند می داد.او در سال 1300با ترجمه و تألیف کتاب معروفِ سَیرِ حِکمت دراروپا جامعۀ ایران را با فلسفۀ غرب آشنا نمود. از نظر تنوّع کتاب ها ، مقالات و سخنرانی ها می توان فروغی را با جواهر لعل نهرو مقایسه کرد (31).

فروغی با دو بالِ عقلانیّت و اعتدال( واقع گرائی) کوشید تا جامعۀ پُرآشوبِ ایران را به سامان وُ ثبات برساند.آن عقلانیّت و اعتدال سیاسی وجه دیگری نیز داشت و آن ، پرهیز فروغی از«عوامگرائی» (پوپولیسم) بود.او نه عوامفریب بود و نه فریفتۀ عوام .فروغی - هیچگاه - مسحورِ«توده ها» نشد و شعور وُ عقلانیّت سیاسی را به شور وُ«احساساتِ توده ها» تنزّل نداد و لذا، به کسبِ «وجاهت ملّی» بی اعتنا بود. ادامه دارد
https://mirfetros.com/
ali@mirfetros.com

______________________
پانویس ها:
۱- یادداشت‌های روزانۀ محمدعلی فروغی، به کوشش ایرج افشار، نشرمرکزاسنادمجلس شورای اسلامی، تهران، ۱۳۸۸، ص۳۵
۲- ایران درگذرِ روزگاران (مجموعۀ گفتگوها)، به کوشش مسعودلقمان، نشرشورآفرین، چاپ دوم، تهران، ۱۳۹۳، صص۲۱۳-۲۱۷
۳-دیوان ملک الشعرای بهار، به کوشش دکترمهرداد بهار، انتشارات توس، تهران، ۱۳۶۸، ص ۳۱۴
۴- خاطرات درخاطرات، نشرویستار، تهران، ۱۳۷۳، صص۵۰-۵۱؛ مقایسه کنیدبا سخن وحید دستگردی، «ایران، از فحش ویران است!»: مجلۀ ارمغان، سال نهم، شمارۀ ۶، صص۲۲۵-۲۲۶وشمارۀ ۷-۸، سال ۱۳۰۱، صص۲۷۳-۲۸۴؛ برای آگاهی از سَیرِ دشنامگوئی درتاریخ ایران نگاه کنید به مقالۀ نگارنده: نگاهی به یک عارضۀ تاریخی.
۵-. نگاه کنید به: حدّادی، بهمن، «مطبوعات توده‌ای» در: حزب تودۀ ایران، ج۲، تهران، ۱۳۶۱، صص۲۵۶-۲۸۶
۶- خاطرات محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفائی و پژمان فیروزبخش، نشرسخن، تهران، ۱۳۹۶، ص۶۶۷
۷ـ درمورد اخیر، سرنوشت شخصیّت برجستۀ سیدحسن تقی زاده نیز- بخاطرحمایت و همکاری وی با حکومت رضا شاه - به سرنوشت فروغی شباهت دارد.
۸-اینکه بعدها این جریانِ فکری و سیاسی - مانند بسیاری ازاحزاب و ایدئولوژی‌های معاصر - به ابزاری برای تأمین منافع دولت‌های انگلیس یا فرانسه بدَل گردید، بحث دیگری است.
۹- مجلهٔ یغما، شمارهٔ ۱۴۲، ۱۳۳۹، ص۶۵-۶۶؛ مقایسه کنید با مقالات فروغی، ج۱، ص ۳۳۶
۱۰ - نگاه کنیدبه: فریدون آدمیت، اندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوندزاده، تهران، خوارزمی، ۱۳۴۹، صص۱۱۰ و ۲۳۰-۲۳۴ و۲۳۷.
۱۱- فریدون آدمیت، اندیشه ترقی وحکومت قانون عصرسپهسالار، تهران، خوارزمی، ۱۳۵۶، ص ۶۳
۱۲- نگاه کنیدبه: فریدون آدمیت، اندیشه‌های میرزا فتحعلی آخوندزاده، پیشین، ص ۲۴.

۱۳ـ نگاه کنید به دیوان ادیب الممالک فراهانی، به کوشش وحید دستگردی، مطبعۀ ارمغان، تهران، ۱۳۱۲، صص ۵۷۵-۵۹۷. دربارۀ مقام ادبیِ ادیب الممالک فراهانی نگاه کنید به: یوسفی، غلامحسین، چشمۀ روشن، انتشارات علمی، چاپ دوم، تهران، ۱۳۶۹، صص۳۴۸- ۳۵۶؛ شفیعی کدکنی، محمّد رضا، با چراغ و آینه (درجستجوی ریشه‌های تحوّل شعر معاصر ایران)، نشرسخن، تهران، ۱۳۹۰، صص۳۳۵-۳۴۵.
۱۴ـ نگاه کنیدبه مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، ۳۰ مهر ۱۳۰۶، جلسۀ ۱۵۹؛ دکتر مصدق و نطق‌های تاریخی او، گردآوری حسین مکی، انتشارات جاویدان، تهران، ۱۳۶۴، ص ۳۵۷.
۱۵- آدمیّت، فریدون، فکر آزادی و مقدمۀ نهضت مشروطۀ ایران، نشر سخن، تهران، ۱۳۴۰، صص ۲۱۷-۲۰۶.
۱۶- مقالات فروغی، ج۱، انتشارات توس، تهران، ۱۳۸۴، صص ۷۵-۷۶
۱۷ـ زیرک زاده، احمد، پُرسش‌های بی پاسخ در سال‌های استثنائی، نشرنیلوفر، تهران، ۱۳۷۶، ص۳۴۳

۱۸- مقالات فروغی، پیشین، ج۲، «جواب فروغی به مطبوعات انگلیس» ‌، صص۲۸-۳۱

۱۹- فروغی، پیشین، ج۱، صص۷۴، ۷۶و۷۹
۲۰- نگاه کنید به مجموعۀ مقالات و سخنرانی‌های فروغی دربارۀ فردوسی: مقالات فروغی، ج۲، پیشین، صص۳۰۹-۴۷۶
۲۱- مقالات فروغی، ج۲، ص۳۱۷
۲۲- نگاه کنیدبه «وصیّت فروغی به فرزندان خود»: سیاست‌نامۀ ذکاءالملک، به اهتمام ایرج افشار و هرمز همایون‌پور، نشر کتاب روشن، تهران، ۱۳۸۹، ص۲۹۵، مقایسه کنید با تأمّلات فروغی که نوعی تناسخِ خیّامی را ابراز می‌کند: خاطرات فروغی، پیشین، ۶۵۷
۲۳ـ اصطلاح «مهندسی اجتماعی تدریجی» از کارل پوپراست. نگاه کنیدبه: جامعۀ باز و دشمنان آن، ترجمۀعزّت الله فولادوند، صص۳۵۴-۳۷۵.
۲۴ـ صوراسرافیل، شمارۀ ۱۵، چهارشنبه ۲۹رمضان ۱۳۲۵هجری، ص۵. از دوست پژوهشگرم آقای بهمن زبردست که این شمارۀ صوراسرافیل را دراختیارم گذاشته سپاسگزارم.
۲۵- صوراسرافیل، شمارۀ ۱۵، چهارشنبه ۲۹رمضان ۱۳۲۵هجری، ص۵.
۲۶- یادداشت‌های روزانۀ محمدعلی فروغی، پیشین، صص۹-۱۲.

۲۷ـ دربارۀ این رساله نگاه کنید به پیشگفتارِ مفصّلِ دکترچنگیز پهلوان: رسالۀ «حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیّت دُوَل، محمدعلی فروغی»، در زمینۀ ایران شناسی، تهران، زمستان۱۳۶۸، صص ۳۲۹-۴۲۱
۲۸-برای برخی ازاین نظرات نگاه کنید به: سخنانی دربارۀ فروغی[مجموعۀ مقالات و سخنرانیها]، گردآوری ایرج افشار، کتابخانۀ مرکزی و مرکزاسناد دانشگاه تهران، ۱۳۵۴
۲۹- ماهنامۀ کاوه، شمارۀ ۳۴، مونیخ آلمان، فروردین ۱۳۵۰، صص۵۰-۵۱؛ مجلۀ بخارا، شمارۀ ۱۲۱، آذر و دی ۱۳۹۶ - ص ۱۷۸
۳۰-نگاه کنید به سخنرانی دکترعلی اکبر سیاسی در: کوهی کرمانی، حسین، ازشهریور۱۳۲۰تا فاجعۀ آذربایجان و زنجان، ج۱، نشرمظاهری، تهران، ۱۳۲۹؟، ص۲۱۶
۳۱ـ تعداد تألیفات، ترجمه‌ها، تصنیفات، تصحیحات، مقالات و سخنرانی‌های محمدعلی فروغی بیش از۴۰ جلد است. گزیدۀ نوشته‌ها و سخنرانی‌های نهرو در۲۰ جلد منتشرشده است. کتاب معروف نهرو با نامِ «نگاهی به تاریخ جهان» در۳ جلد و در۱۹۴۴ صفحه با ترجمۀ شیوای محمود تفضّلی به فارسی منتشر شده است.

 

بخش  دوم

چلچراغِ فرهنگ و معرفت

در بخش نخست از چلچراغی گفتیم که به سانِ چهل چراغِ سپهرِ فرهنگ وُ اندیشۀ ایران را فروزان ساخت و در ظلماتِ شهریور 1320 و اِشغال ایران توسط ارتش های بیگانه، کشتیِ توفان زدۀ ایران را به ساحلِ امن وُ عافیت هدایت کرد.

در سال 1314 پس از واقعۀ مسجد گوهرشاد مشهد(مربوط به کشف حجاب و تغییرکلاهِ مردان) محمد علی فروغی مورد قهر وُ غَضَب رضاشاه قرارگرفت و از نخست وزیری عزل شد و به مدّت 6سال به دور از سیاست بسربُرد.درآن دوران فروغی فقط با حقوقِ «منتظرخدمتی» و حق التألیف کتاب هایش زندگی کرد(54).

باعزل فروغی و دورشدنِ او از سیاست،گوئی که بخش بزرگی از نیروهای خلّاق و سازندۀ وی آزاد شد و فروغی - به سان چلچراغی پُرفروغ - مورد توجۀ اهل فرهنگ قرار گرفت.مروری بر خاطرات روزانۀ فروغی نشان می دهد که برخلاف تصوّرات رایج ، فروغی پس ازعزل نیز- بسان انسانی بیقرارِ،پُرتلاش و مسئول- دارای روابط اجتماعی بسیار گسترده و تلاش های عظیمِ فرهنگی بود، از جملۀ با:علی اکبر دهخدا، دکترقاسم غنی، علی اصغرحکمت ،دکتر صادق کیا، مسعود فرزاد، محمّد قزوینی، لطفعلی صورتگر،عیسی صدیق، رضازادۀ شفق،عباس اقبال، محمد قزوینی ، سعید نفیسی، استادجلال همائی، ملک الشعرای بهار، علی دشتی ، کمال المُلک نقّاش ، ابوالحسن ابتهاج، ابوالحسن بهمنیار،بدیع الزمان فروزانفر، غلامحسین مصاحب، غلامحسین صدیقی، حسن زرّین خط ، مسیو گُدار، محمود حسابی ، رشید یاسمی ، غلامحسین رهنما ، حبیب یغمائی ، داوود پیرنیا،حسین گل گلاب،کلنل علی نقی خان وزیری و...اگربدانیم که هریک ازاین شخصیّت ها از برجسته ترین چهره های فرهنگی زمان بودند، آنگاه به اهمیّت و شعاعِ فرهنگی فروغی آگاه تر خواهیم شد

خاطرات روزانۀ فروغی-همچنین-این موضوع را روشن می سازد که وی در آن زمان - با وجود بیماری و ضعف جسمی- در بسیاری از نهادهای علمی و فرهنگی حضوری مؤثّر داشت از جمله: شرکت درجلسات فرهنگستان زبان ، شورای معارف(فرهنگ) ، کنفرانس ابراهیم پور داوود ، شورای کتابخانۀ مجلس ، شورایعالیِ جمعیّت شیر وُ خورشید سرخ ،کانون بانوان، شورای انستیتو پاستور و...

به قولی:«انسان بودن،دشواریِ وظیفه است»(55)و فروغی«تجسّم این دشواری وظیفه» بود چرا که درمیان آنهمه تلاش ها و گرفتاری ها ، او وظیفۀ خود می دانست تا در مراسمِ ختم فلان دوست، حضوردرعروسیِ دخترِفلان شخصیّت، رفتن به تئآتر اتلّلو یا نمایشِ «بیژن وُ منیژه» درسالن زرتشتیان و... «رفتنِ سینما با بچه ها»،همّت کند... وشگفتا که درمیانۀ آن«ازدحامِ وظیفه»، یادآور می شود که نوشتنِ فلان رساله یا بِهمان کتاب را تمام کرده است ،چنانکه در یادداشت 20 اردیبهشت 1319 می نویسد:

کثرتِ کار، مخصوصاً فلسفۀ هگل ، دَماغ [حوصله] مرا خسته کرده است»(ص564).

دریادداشت 14خرداد1319 می نویسد:

امروز فلسفۀ هگل را که در زمستان شروع کرده بودم،به انجام رساندم»(ص568).

در رابطه با «رفتنِ سینما با بچه ها»، گفتنی است که فروغی همسر خود را در جوانی از دست داده بود و به قول او:«برای اینکه بچه ها زیرِ دست وُ پای «پدرزن» بزرگ نشوند»، تا پایان زندگی، مُجرّد و تنها ماند و تربیت و سرپرستی آنها را خود برعهده گرفت.

«سال بد! سال باد!»

در سوم شهریور1320 ارتش های روسیه و انگلیس - با وجود اعلام بی طرفی ایران درجنگ جهانی دوم - به ایران حمله کردند.یادداشت های فروغی در این دوران بسیار کوتاه، شتابزده و«تلگرافی» است واین امر،ناشی ازشرایط اضطراری دوران جنگ بود.با اینحال این یادداشت ها دارای آگاهی های جالبی است، ازجمله :

یادداشت 6شهریور1320:

-«صبح رفتیم به حضورِ اعلیحضرت[رضاشاه].همانجا بودیم که سلطنت آباد بُمب انداختند».

یادداشت روز21 شهریور 1320:

-«رادیو لندن مبارزۀ غریبی با[رضا]شاه شروع کرده است که نتایج دور وُ درازی خواهدداشت»

یادداشت 10مهر1320:

-«...شب رفتیم مهمانخانۀ دربند.درمراجعت دکتر[محمّد]سجادی [قاضی بلندپایه]را دیدم که روس ها لُختش کرده بودند...».

یادداشت 11مهر1320:

-«صبح رفتیم شمیران.شب زود برگشتیم از ترسِ روس ها...نمی دانم عاقبتِ کارِ ما با روس ها چه می شود.دولت شوروی بی کفایتی عجیبی نشان می دهد».

یادداشت 17 مهر1320 /14شعبان

-«آتشبازی امشب[به مناسبت 15شعبان، تولد مهدی صاحب الزمان؟]را که[قبلاً]تهیّه کرده بودند،موقوف کردند.چراغانی مردم را هم منع کردند».

یادداشت 23 شهریور1320:

...بعدازظهر برحسب تقاضای [رضا]شاه با وزیر مختار انگلیس به اتفاق [علی]سهیلی مذاکره کردم و مذاکرات مضحک بود».

موضوع این«مذاکراتِ مضحک» تصمیم دولت های روس و انگلیس برای الغای نظام پادشاهی در ایران و پیشنهاد مقام ریاست جمهوری به فروغی بود،امّا وی- با اخلاق و فضیلتی استثنائی- این پیشنهاد را نپذیرفت چرا که درشرایط ِاشغال ایران وتبعید رضاشاه وقوع آشفتگی های اجتماعی می توانست باعث فروپاشی و تجزیۀ ایران گردد.

بدین ترتیب، در آن شرایط حسّاس و سرنوشت ساز، فروغی حفظِ یکپارچگی ایران و بقای نظام پادشاهی را بر پذیرفتنِ مقام ریاست جمهوری ترجیح داد(56).فروغی دراین باره ازروابط دوستانۀ دولتمرد برجسته،علی سهیلی با «آنتونی ایدن» (وزیر خارجۀ انگلیس) که به«زبان شیرین فارسی» صحبت می کرد بهره بُرد(57).

با کمال المُلکِ نقّاش!

نقّاشی های فروغی بُعد دیگری از شخصیّت هنری وی را آشکار می سازند و شاید توصیفِ دکتر علی اکبرسیاسی از فروغی به عنوانِ «تابلوی نقاشیِ گرانبها» ناظر براین جنبه از شخصیّت او نیز بوده است.دو نقّاشی آبرنگ و با مداد که در پایان«یادداشتهای روزانۀ فروغی»(صص 447-448) چاپ شده،از آگاهی فروغی درهنر نقّاشی حکایت می کنند.با توجه به روابط بسیار نزدیکِ پدر فروغی با کمال المُلک،وی از دوران کودکی کمال المُلک را می شناخت و بعدها « شایدنزدیک ترین فرد به او بود».فروغی درمقالۀ بلندی که به تقاضای دکترقاسم غنی نوشت،از جمله یادآور می شود:

-«پدرم در ضمن تربیت من میل داشت ازنقاشی هم بی بهره نباشم. پس کمال الملک قبول کرد که پیش او مشق کنم و چند فقره سرمشق مدادی برای من ساخت که هنوز دارم. پس از آنکه قدری پیش رفتم یک صفحه نقاشی آب و رنگ که صورت باغبانی را ساخته بود و بسیار چیز نفیسی بود به من بخشید ...کمال المُلک موسیقی هم می دانست و ...مصاحبت او بسیار بهجت زا بود ... شعردان و شعرشناس هم بود. از فردوسی و سعدی و حافظ شعر بسیار می دانست...در پیری ارادتش به حافظ بیشتر بود و خودم از او شنیدم که می گفت: از این پس سر وُ کار من از نقاش ها با رامبران و از شعرا با حافظ خواهد بود»(58).

فروغی از مناعت طبع کمال الملک و مخالفت وی با فساد درباریان قاجار یاد می کند و از آخرین دیدارش با وی چنین می نویسد:

 ...در ایام ریاست وزرائی دومِ خودم ،در زمستان 1313 به دیدنش شتافتم و به تجدید دیدارش شاد شدم ، اما لشکرِ پیری بر سرِ او تاخته و یک چشمش نیز صدمه دیده و نابینا شده بود»(59).

از تارِ کلنل وزیری تا سرودِ«ای ایرانِ» گل گلاب!

روابط دوستانۀ فروغی با کلنل علینقی خان وزیری، داوود پیرنیا و حسین گل گلاب نشانۀ دیگری از جانِ شیفتۀ فروغی بود.او در بیش از ده موضع ازخاطراتش به دوستی نزدیکش با علینقی خان وزیری اشاره کرده است.طبق یادداشت های روزانۀ فروغی: او در جوانی به میرزا حسن کتابفروش درسِ تار و سه تار می داده و گاه به گاه با سعید الاطّبا -که از معاشران هرروزه اش بود-به شنیدن سازنوازیِ او یا آوازِ بانوئی می نشسته اند،چنانکه پدر دانشورش نیز از ذوق موسیقائی بهره مند بود. فروغی ضمن مباحثه با ناظم العلوم دربارۀ«به قاعده درآمدنِ تار»و استعداد تکاملیِ موسیقی ایرانی سخن گفته است(60).

در بارۀ رابطۀ فروغی، کلنل وزیری ، داوود پیرنیا و حسین گل گلاب -جدا ازتعلّقات ملّی و میهنی آنان- باید از آگاهی تئوریک فروغی در بارۀ موسیقی یاد کرد. کلنل علینقی خان وزیری دارای چند کتاب در بارۀ موسیقی ایرانی بود،ازجمله:«دستور تار» و« تعلیمات موسیقی،موسیقی نظری»(در سه جلد برای دورهٔ متوسطه).فروغی دریادداشت 1خرداد1318 یادآور می شود:

کتاب کلنل وزیری را دادند تا بررسی کنم»(61).

یادداشت های روزانۀ فروغی درسال های 1315- 1320از کمّ وُ کَیف رابطۀ او با داوود پیرنیا (موسیقیدان‌ و بنیان‌گذارِ بعدیِ برنامۀ رادیویی گل‌ها) چیزی نمی گوید و فقط در یادداشت 8 بهمن 1318،فروغی از«رفتن به[مجلسِ]ختمِ عیالِ داوود پیرنیا» یادکرده (ص546) ، همین نکته نشان می دهد که بین فروغی و داوود پیرنیا پیوندی عمیق وجود داشته است. جدا ازعلایق موسیقائی ، داوود پیرنیا فرزند حسن پیرنیا(مشیرالدوله)-مؤلّفِ کتاب سه جلدی تاریخ ایران باستان-بوده و نیز فروغی درکابینۀ مشیرالدولۀ پیرنیا-مقام وزیرِعدلیّه داشته است، موضوعی که می توانست باعث غنا و قوامِ رابطۀ فروغی با« باغبانِ« گل »های موسیقی ایران» بوده باشد.

رابطۀ فروغی باحسین گل‌گلاب(گیاه شناس،موسیقیدان وسرایندۀ سرود‌«ای ایران») نیز در همین راستا قابل درک است. فروغی در پنج یادداشت از گل گلاب یاد کرده است:

یادداشت 4 امرداد1317

نهار در سوهانک مهمان بدیع الزمان[فروزانفر]و گل گلاب بودیم».

یادداشت21 امرداد1317

غروب با دکتر[قاسم]غنی رفتم منزل فرزین،ازآنجا به سوهانک مهمان بدیع الزمان و گل کلاب بودیم...».

یادداشت 2 اردیبهشت 1319:

عصر با گل گلاب رفتم کمیسیون فرهنگستان».

یادداشت 15 آبان1319

صبح رفتم شورای بنگاه پاستُر[انستیتوپاستور].شب با دکترغنی و میرزا محمدخان[قزوینی]و [علی اصغر]حکمت مهمان بدیع الزمان و گل گلاب بودیم».

یادداشت 24 اردیبهشت1320

بعدازظهر بنا بود بروم به کمیسیون فرهنگستان،گل گلاب آمد...».

گل گلاب که سال ها در فرهنگستان زبان با فروغی برای پیرایش زبان فارسی از لغات بیگانه همکاری داشت، در ساختنِ سرودِ‌«ای ایران» نیز این«پیرایش»را رعایت کرد به طوریکه به جرأت می توان گفت که تمامِ واژگانِ «ای ایران»، فارسی اصیل است و خصلتِ حماسیِ و واژگانِ محکم وُ استوار قدرت وُغنای آن را دو چندان کرده است.

گل گلاب از شاگردان کلنل وزیری درآموختنِ تار بود و به هنگام اِشغال ایران توسط ارتش های روس و انگلیس، تحت تأثیر گرایش های ملّی و میهن پرستانۀ وزیری بود.دو ماه پس از اِشغال ایران، توضیح محمدعلی فروغی(نخست وزیر) دربارۀ«علّت قطع موسیقی كلاسیك از رادیو ایران» درصفحۀ نخست روزنامۀ اطلاعات چشمگیر بود. یک روزِ بعد(13 آبانماه 1320) روزنامۀ اطلاعات نامه ‌ای از یکی از خوانندگان خود- به نام «جهانگیر افخمی»را منتشر می‌ کند که در آن نویسنده خواستار ساختن و پخشِ«سرود ملی» شده بود:
-«همه می‌دانیم كه «سرود ملی» برای هر ملّت زنده لازم است تا به وسیلۀ آن ، احساسات ملت تحریک و تهییج شود. بنده مدتی است كه راجع به «سرود ملی» با عدۀ زیادی صحبت كرده‌ام، و همه را با خود هم‌عقیده دیدم. از این جهت من به ‌نام یك عدۀ بی‌شمار كه شاید تمام اهالی كشور باشند، از ریاست «ادارۀ موسیقی كشور» خواستارم كه برای ما «سرود ملی» بسازند. با اطلاعات كافی كه آقای علینقی وزیری دراین فن دارند، با كمال بی‌صبری انتظار اعلام «سرود ملی» را دربرنامۀ رادیو تهران داریم»(62).

کلنل وزیری سابقۀ رزم در بیرجند با قوای روس ها را داشت و در همین زمان- در محفلی که مرتضی خان محجوبی در حال نواختن قطعه ای در آواز غمگنانۀ دشتی بود- مؤکداَ می خواهد تا شاگردانش تقاضای مردم برای ساختنِ سرودی ملی را جامۀ عمل بپوشانند.آیا اشارۀ وزیری از «تقاضای مردم» ناظر به نامۀ جهانگیر افخمی در روزنامۀ اطلاعات بود؟

روابط نزدیکِ گل گلاب و کلنل وزیری با فروغی این گمان را تقویت می کند که فروغی نیز از تدوین و تنظیمِ «ای ایران» باخبر بود و توضیح فروغی در روزنامۀ اطلاعات مبنی بر«علّت قطع موسیقی کلاسیک از رادیو» - در واقع- نوعی زمینه سازی برای پخش سرودِ«ای ایران» بود.

کلنل وزیری نیز درآن زمان به تدوین سرود«ای وطن»کوشیده بود و لذا، می توان گفت که گل گلاب و روح الله خالقی(شاگرد دیگر وزیری) در تنظیم و تدوینِ سرودِ«ای ایران»از توصیه های وزیری (و شاید فروغی) برخوردار بوده اند.

گفتنی است که سرود«ای ایران» -ابتدا- با صدای مشترک عبدالعلی وزیری(پسرعموی کلنل وزیری) وعبدالحسین بنان تنظیم شد و سپس توسط خودِ بنان اجراء گردید. اجرای«ای ایران» در نخستین کنسرت«انجمن موسیقی ملی ایران» در27مهرماهِ 1323 با استقبال عظیم و پُرشورِ مردم روبرو شد،زمانی که - متأسفانه - فروغی چشم از جهان فرو بسته بود.

این سرود در اوجِ شورِملّی ایرانیان بهنگام اِشغال ایران توسط قوای بیگانه پخش شد و استقبال حیرت انگیزِ مردم باعث شد تا وزیر فرهنگ وقت دستوردهد:همه روزه «سرود ایران» از رادیو پخش گردد.غنای شعری سرودۀ گل گلاب و تلفیقِ هنرمندانۀ آن با صدای جادوئیِ بنان و آهنگِ شورانگیزِ روح الله خالقی ، «ای ایران» را- به عنوان یک میراث ملّی - در حافظۀ جمعیِ ایرانیان ثبت کرده است.

چهره ای ملّی و بین المللی!

در تاریخ معاصرایران دولتمردانی مانند قوام السلطنه و دکترمحمّد مصدّق ، شخصیّت هائی ملّی و منطقه بوده اند ، ولی شخصیّت محمدعلی فروغی ضمن داشتنِ ویژگی های ملّی تا سطح بین المللی ارتقاء می یابد.حضورِ فروغی در ریاست جامعۀ ملل(سازمان ملل امروزی) درسال 1308 شمسی ، نشانۀ بارزِ شخصیّتِ ممتاز وی درعرصۀ جهانی بود. فروغی درسال1309 سفیرکبیرایران در ترکیه بود و در میان دولتمردان آن کشور-خصوصاً کمال آتاتورک- محبوبیّت فراوان داشت(63) و همین امر، موجب سفرموفقیّت آمیز رضا شاه به ترکیه شده بود.محسن فروغی، از پدرش محمدعلی فروغی نقل می‌کند : وقتی من نمایندۀ اول ایران در جامعۀ ملل شدم و به کشور سوئیس رفتم، آتاتورک به کلیۀ سفرا و وزرای مختار مقیم آنکارا گفته بود:«بزرگ ترین شخصیتی که در این مجمع عضویّت دارد، فروغی سفیر ایران است. من تاکنون مردی به این جامعی و وطن‌پرستی و مُطّلعی ندیدم. کاش مملکت من هم یک فروغی داشت».شاید همین اظهارنظر آتاتورک باعث شد من در جامعۀ ملل به ریاست انتخاب شوم»(64).

خصلت ها و خصوصیّت ها

حبیب یغمائی که بخاطر مسئولیّت در تنظیم و انتشار آثار فروغی سال ها«صبح ها و عصرها و گاهی پاسی از شب گذشته» همدم و همرازِ فروغی بود یادآوری می کند:

-«از خصوصیّات و حقایق زندگی او گمان ندارم که کسی چون من آگاه باشد و اگردر اظهارِ بعضی ازآن اهمال کنم،گناه کرده ام،گناهی نابخشودنی:

فروغی به تمام معنا ایران را دوست داشت.وطنخواهی با حقیقت بود،-

-ازغوغا و هیاهوی عوام و حتّی خواص باک نداشت و ازکسانی نبود که وجهۀ ملّی خود را به مصلحت کشورش ترجیح نهد،

به ثروت و تموّل-چه پول،چه زمین و امثال آنها-مطلقاً بی اعتنا بود،-

-دربانک ها، نه در داخل و نه در خارج، شمارۀ حساب نداشت؛چون نه تنها موجودی نداشت بلکه مقروض هم بود،

- یک قلم مخارجش ،هزینۀ تحصیل فرزنذانش در اروپا بود.وقتی به او عرض کردم: « وزارت فرهنگ به محصّلین اعزامی هزینۀ تحصیلی می دهد،چرا ازاین راه خرج تان را کم نمی کنید؟ »، نپذیرفت،

- خوش محضر وُ خوش بیان بود. گاهی لطیفه های شیرین می گفت واز شنیدن لطیفه ها شادمان می شد و تبسّم می کرد،

- هیچگاه به قهقهه نمی خندید،

- بسیار مؤدّب بود،

پیرایه هائی چون انگشتر و ساعت به دست نداشت،-

دخانیات مطلقاً استعمال نمی کرد، -

ازمشروبات الکلی دوری می جُست مگر در موارد بسیار نادر،-

فرزندانش را بسیار دوست داشت و هروقت نامی از آنها بُرده می شد،از شادی برمی افروخت،-

-اوراقِ تألیفات خود را چون:سیرِ حکمت[در اروپا]،حکمت سقراط[و افلاطون]،آئین سخنوری،و جز این ها که من متصدّی طبع همه بودم،به خط خوش پاکنویس می کرد،بی قلم خوردگی،و درنمونه های چاپخانه،عبارت را تغییر نمی داد،

ازهیچکس بد نمی گفت حتّی از کسانی که او را آزار می رساندند و ناسزایش می گفتند،-

-به دوستانش که گاهی راهنمائی می جُستند،مددِ فکری می رساند، ولی از نوشتن توصیه خودداری داشت،

در خطابه وُ نطق مانند نداشت.شمرده وُ ملایم وُ مستدل حرف می زد،-

-خطابۀ خود را نمی نوشت،حتّی یادداشت هم نداشت(65).

فروغی و مخالفان!

درجامعه ای که از« قدیّس بودن » تا« ابلیس شدن »راهی نیست و«اختلاف نظر»تا حدِّ« دشمنی» سقوط می کند ، محمدعلی فروغی نیز مخالفانی داشت که او را به«خیانت» و «انتحال» (سرقت آثارِ دیگران) متهم کرده بودند.دراین باره او در وصیّت به فرزندانش نوشت:

-«اگر معدودی از روی جهل یا حَسد و غرض با من عداوت ورزیدند خود ملوّث شدند و کیست که تمام سرگذشت او در دنیا مطابق مطلوبش بوده باشد؟»(66).

نجابت ذاتی محمدعلی فروغی چنان بود که با جنجال ها و هیاهوهای رایج میانه ای نداشت و لذا، پاسخ به مخالفانِ گزافه گو را «دونِ شأن خود می دانست».بااینحال،درنامۀ پُرکنایه به دوستی-دربارۀ سخنان یکی از رجال معروف آن زمان - نوشت :

-« تو می‌دانی که از اول عمر تا کنون نه شارلاتانی کرده‌ام و نه خودستایی، نه هوچی بوده‌ام و نه انتریکباز. برای رسیدن به مناصب و امتیازات و تحصیل شهرت و نام ، اسباب‌چینی و دسیسه‌کاری نکرده‌ام. تاکنون هر مقامی را دارا شده‌ ام -اعم از وکالت و ریاست و وزارت - بدون استثنا آن مقام دنبال من آمده است، من از پیِ آن نرفته ‌ام. شاه و رؤسای وزرا و دوستانِ من همه بر این امر شاهدند وهیچ‌کس نمی‌توانداز روی حقیقت مدعی شود که من برای رسیدن به مقامی از او تقاضایی کرده باشم... نیز ادعا ندارم که شخصی فوق‌العاده هنرمندم».

آن«هوچیگری ها» - البتّه - برجان وُ جهانِ فروغی تأثیر داشت و به قول نصرالله انتظام:« مرگش را نزدیک تر ساخت»(67).

محمدعلی فروغی در5 آذرماه 1321براثرِعارضۀ قلبی در 67 سالگی چشم از جهان فروبست.

 

پیروزی پس از مرگ!

 

چنانکه گفته ام : تاریخ معاصر ایران چونان آئینۀ شکسته ای است که تصاویر کج وُ معوجی از چهره های سیاسی ارائه می دهد، خصوصاً که این« آئینه» به زنگارِ ایدئولوژی های فریبا(چه دینی و چه لنینی) نیز آغشته است.بر ما است که با روانی روشن و ذهنیّتی بی تعصّب وُ آزاد، تکّه های این آئینۀ شکسته را در کنار هم بگذاریم و از آن، منشوری سازیم تا ابعاد چندگانۀ شخصیّت ها و رویدادهای تاریخ معاصر ایران را بازنماید.

سال ها پیش در بارۀ فروغی نوشته بودم :

جایگاه فروغی درتاریخ و فرهنگ ایرانِ معاصر چنان والا است که درآینده، دانشگاه ها و دانشکده ها به نام فروغی نامگذاری خواهند شد».

اقبالِ گستردۀ روشنفکران ، مطبوعات و نشریات ایران به زندگی وعقاید فروغی نشانۀ تحقّقِ آن آینده است آنچنانکه اینک می توان از جریانی به نام «بازگشت به فروغی» یاد کرد...دریغا که مانند فردوسی بزرگ، پیروزی فروغی نیز پس ازمرگ بوده است!

https://mirfetros.com/

بنیاد میراث پاسارگاد

www.savepasargad.com