Save Pasargad Committee

      سایت رسمی بنیاد میراث پاسارگاد

 

پيوند به خانه

 

 

کوروش رهایی بخش*

Image result for ‫اکبر معارفی‬‎

از اکبر معارفی

پژوهشگر تاریخ ایران

ایران خاستگاه حداقل دو گسست بزرگ در تاریخ انسان بر روی کره زمین است. اولین گسست بزرگ در عرصه اندیشه و نگرش فلسفی با گاهان زرتشت پدیدار شد که جای پای آن را در دستگاه­های اخلاقی و ادیانی که بعداً پدیدار شدند هنوز شاهدیم. گسست دوم نتیجه ظهور کوروش و پیدایش نظم سیاسی فراگیر هخامنشی بود. برخلاف دولت شهرهای آن زمان که اقتصادشان بر اساس حمله و غارت منابع مردمان دیگر قرار گرفته بود نظم جدیدی که کوروش بوجود آورد و داریوش به کمال رساند مبنای اقتصادی­اش داد و ستد بین اقوام مختلف در قلمرو هخامنشی بود. اقتصاد بازرگانی که راههای جدید، چاپارخانه­ها و قرارگاههای نظامی تامین کننده­ی امنیت، ستون فقرات آنرا تشکیل میدادند.

کوروش سیاستمداری بزرگی است که دستاوردش تا به امروز باقی مانده است. کوروش از این رو بزرگ است که بیست و شش قرن پیش واحدی سیاسی به نام دولت ایران را تاسیس کرد که از آن هنگام تا به امروز برای بیش از دو هزار سال در قالب یک نظم سیاسی متمرکز و فراگیر (دولتهای هخامنشی، اشکانی، ساسانی، سامانی، دیلمی، سلجوقی، صفوی، قاجاری و پهلوی) وجود داشته و در پنج قرنی که پراکندگی و تجزیه بر این قلمرو حاکم بوده (دوران سلوکی، اموی، ایلخانی، و دوران معاصر)، همواره خاطره‌ی این نظم سیاسی فراگیر و سرمشق نظری‌ای که دستاورد وی بوده، در ذهن و جان ایرانیان تداوم داشته است.

          این نکته سزاوار توجه است که منهای عصر کنونی که گفتمان ایران ستیز اسلام سیاسی و بینش کمونیستی رواج پیدا کرده است، در طی بیست و پنج قرنی که بر زندگی کوروش گذشته، هرگز تفسیری بدخواهانه و زشت‌انگارانه از او در کار نبوده و همواره یونانیان و مصریان و بابلیانی که از او و پسرش شکست خوردند و تابعشان شدند، و رومیانی که زمانی با دولت ایرانِ به یادگار مانده از او می‌جنگیدند،‌همه و همه فقط و فقط از او به نیکی یاد می‌کرده‌اند. طی قرن گذشته اما، با حجمی از نوشتارها و روایتها روبرو هستیم که از نظر محتوای معنایی به چرندهایی ناب پهلو می‌زنند.

          از ابتدای تا انتهای قرن بیستم، دو گفتمان اسلام سیاسی و شیفتگان مارکسیسم با هم گره خوردند، یکدیگر را تشدید کردند و در جریانهای سیاسی گوناگونی و در بستر ایدئولوژی‌های متفاوتی بازتاب یافتند. از میا اتهام­هایی که به کوروش زدند پوچ­ترینشان عبارتند از غارتگری، قوم گرایی، دین­پایبندی (برخی او را زرتشتی و گروهی دیگر او را یهودی اعلام کرده­اند)

          تمام منابع باستانی، که اغلب توسط اقوامی غیرآریایی (یونانیان، بابلیان، عبرانیان)، برخی‌شان همزمان یا خیلی نزدیک به زمان کوروش نوشته شده‌اند، در این مورد همداستان هستند که کوروش کار فتح ایران زمین و یکپارچه کردن کشورمان را تقریبا بدون کشتار و با کمترین جنگ و خشونت به انجام رساند و به همین خاطر در سراسر تاریخ همچون مرجعی بزرگ در امر سیاست شمرده می‌شد. بدیهی است که در جهان باستان کشورگشایی با جنگ همراه بوده و در این میان سربازانی از دو طرف کشته می‌شده‌اند، اما راهبردهایی خشن مانند نابود کردن شهرها،‌به بردگی گرفتن مردم، ریشه‌کن کردن اقوام محلی، کوچاندن اجباری جمعیتهای بزرگ و مشابه اینها که از ابتدای تاریخ تا عصر کوروش رواجی تمام داشت، توسط کوروش به کار گرفته نشد و تقریبا همه‌ی شهرهای بزرگی که توسط او فتح شدند، دروازه‌هایشان را بر او گشودند و مردمانش به هواداران پر و پا قرص او تبدیل شدند.

در زمان کوروش چهار دولت بزرگ بر زمین وجود داشت که سه تایشان (ماد، بابل و لودیه) را کوروش فتح کرد و چهارمی (مصر) را پسرش کمبوجیه گرفت. پایتخت سه دولتی که کوروش گرفت (شهرهای هگمتانه، بابل و سارد) به سرعت به مرکز سیاست هخامنشی تبدیل شد و مردمانش تا دویست سال بعد سرسخت‌ترین هواداران سیاست پارسیان بودند. شورشهایی که در جهان باستان امری عادی و بدیهی قلمداد می‌شد، در زمان کوروش و جانشینانش تقریبا نایاب شد. برای این که مقیاسی داشته باشید، خوب است به بابل اشاره کنیم که طی آخرین قرنِ سیطره‌ی آشوری‌ها بر آن، بیش از ده بار شورش بزرگ منتهی به جنگ داشت، و پس از گشودن دروازه‌هایش بر کوروش، طی یک قرنِ بعد تنها چهار بار شورش کرد که تنها دو بارِ آن به جنگ منتهی شد.

اگر در بافت تاریخ جهان باستان به ایران زمین بنگریم و دستاوردهای کوروش را با زمامداران پیش از خود مقایسه کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که دستاورد سیاسی کوروش چنان بود که محبوبیتی باور نکردنی برایش به ارمغان آورده بود. یک دلیلِ ساده بر ریشه‌دار بودنِ این محبوبیت آن که کوروش تنها جهانگشای دنیای باستان بود که قلمروی بزرگ را فتح کرد و پس از مرگش، مردم سرزمینهای تابع‌اش سر به شورش بر نداشتند. از شروکین اکدی گرفته تا شاهان آشور و امپراتوران رومی بعدی، قاعده آن است که سرزمین تازه فتح شده پس از درگذشت فاتح سر به شورش بر می‌دارد و تنها استثنای معنادار و مهم به کوروش مربوط می‌شود. نتیجه آن که فرضِ خونریز و خشن بودن کوروش که ایران ستیزان تبلیغ می­کنند بی‌شک نادرست است. منابع باستانی به مهربانی و محبوبیت شگفت‌انگیز کوروش اشاره کرده‌اند، رفتار تاریخی مردمِ سرزمینهای فتح شده به دست او همین را نشان می‌دهد، و در این زمینه همه‌ی منابع همداستان هستند.

          ادعای قوم گرایی کوروش که ایران ستیزان تبلیغ می­کنند به همان اندازه­ی غارتگر بودن او پوچ و بی­معنی است. ایران زمین از دیرباز مسکن اقوامی متفاوت بوده که پس از ظهور کوروش و تشکیل کشور ایران تیره‌های گوناگون ایرانی را پدید آوردند و این همان است که در کتیبه‌ی بیستون نامشان را در قالب بیست سرزمینِ ایرانی می‌بینیم و در تخت جمشید هم نگاره‌هایشان هنگام آوردن هدیه برای شاهنشاه تصویر شده است. در زمان ظهور کوروش ایلامیان، اکدیان (آشوری-بابلی‌ها)، آرامیان، هوری‌ها، عبرانیان، کلدانیان، گوتی‌ها، ماناها، و اورارتوها در ایران زمین حضور داشتند و با اقوام آریایی کهن (هیتی‌ها و کاسی‌ها و مرو-خوارزمی‌ها) و موج جدیدترشان (پارسها، مادها، بلخی‌ها، سکاها، کیمری‌ها) درآمیخته شده بودند. کوروش که در ابتدای کار شاه انشان (کمابیش شیراز امروزین) بود و سومین نسل از شاهان آریایی این قلمرو محسوب می‌شد، پیوندی بسیار نزدیک با ایلامی‌ها داشت. برخلاف تبلیغات ایران ستیزان هیچ نشانه‌ای در دست نیست که کوروش با تعصبی قومی میان آریایی‌ها و غیرآریایی‌ها تمایزی سیاسی قایل بوده باشد. سیاست او ادامه‌ی مستقیم سیاست ایلامی محسوب می‌شده و زبان رسمی دیوانی در دوران هخامنشی نخست ایلامی و بعدتر آرامی بوده است که هردو غیرآریایی هستند.

هنر بزرگ کوروش و نوادگانش آن بود که قدرت نظامی و برتری فناورانه‌ی پارسیان و متحدانشان را با میراث تاریخی و فرهنگی بقیه‌ی تیره‌های ایرانی ترکیب کند. تمام اقوام تابع هخامنشی در عصر هخامنشی شکوفایی فرهنگی چشمگیری را تجربه کردند و بر جمعیت‌شان افزوده شد و بیشتر اسناد و مدارک تاریخی مهم‌شان را در این دوران پدید آوردند. تدوین نهایی تورات و اوستا، نگارش و شکل‌گیری ادبیات و فلسفه‌ی یونانی، تکوین متون بودایی و چینی، و بازنویسی و تدوین متون مصری و اکدی همگی در این زمان انجام گرفت و در واقع بدنه‌ی آنچه که ما از این اقوام می‌دانیم، همان است که پس از عصر کوروش و زیر چترِ امنیت و نویساییِ برآمده از صلح پارسی تدوین شده است.

          برخی از نویسندگان کوروش را زرتشتی دانسته‌اند و برخی دیگر او را به خاطر آزادسازی یهودیان به این دین متمایل پنداشته‌اند. اما شواهد تاریخی نشان می‌دهد که کوروش نسبت به همه‌ی ادیان سیاستی یکسان و بی‌طرفانه را اتخاذ می‌کرده و همه‌ی خدایان را بزرگ می‌داشته و دین همه‌ی اقوام را محترم می‌شمرده است. در بابل استوانه‌ي مشهور حقوق بشر با ستایش مردوک آغاز می‌شود، در شهر حران استوانه‌ی مشابهی از او با ستایش از سین (خدای ماه) یافت شده است، و در متون یونانی و عبرانی می‌خوانیم که ایزدان یونانی و یهوه را نیز بزرگ می‌داشته است. از سوی دیگر این نکته اهمیت دارد که کوروش نام برخی از فرزندانش را در سنتی زرتشتی انتخاب کرده است. یعنی هر دو دخترش (آتوسا و اَرتَه‌سُتونه) اسمهایی زرتشتی دارند، و گویا نام اصلی بردیا (احتمالا اسپنددات) نیز چنین بوده است. از سوی دیگر در تمام متون مقدسی که در زمانه‌ای نزدیک به کوروش نگاشته شده، نام و نشان او همچون مردی مقدس آمده است. منابع اکدی، عبرانی، یونانی و آرامی تا قرنها پس از درگذشت کوروش او را با برازنده‌ترین لقبهای ورجاوند می‌ستوده‌اند، و جالب است که تنها کتاب مقدسِ کهنی که هیچ اشاره‌ای به نام کوروش یا سایر شاهنشاهان هخامنشی در آن نمی‌بینیم، اوستاست!

از این رو چنین می‌نماید که کوروش دستگاه نظری‌اش را و چارچوب صورتبندی قدرت در نظام سیاسی‌اش را از اندیشه‌ی زرتشتی برگرفته و زیر تاثیر آن بوده باشد، اما به یکتاپرستی سرسختانه‌ی زرتشتیان و دشمنی‌شان با بت‌پرستی پایبند نبوده باشد. بی‌شک در جهان باستان این که شاهی کافر یا عرفی‌مسلک باشد مطرح نبوده است، اما باید این را پذیرفت که او را پیرو قاطعِ هیچیک از ادیان شناخته شده در دورانش نمی‌توان فرض کرد.

 

*این مقاله در بزرگداشت 7 آبان، روز کوروش بزرگ و معرفی کتاب گرانمایه «کوروش رهایی بخش» اثر دکتر شروین وکیلی نوشته شده است

نسخه رایگان «کوروش رهایی بخش»:

 http://soshians.ir/fa/wp-content/uploads/2017/05/Sherwin-Vakili-Cyrus.pdf

کمیته بین المللی پاسارگاد

www.savepasargad.com