میراث فرهنگی و طبیعی ایران در دوران جمهوری اسلامی
از: شکوه میرزادگی
پیش گفتار کتاب:
از آغاز نیمه ی دوم قرن بیستم، که طی آن اعلامیه ی جهانی حقوق بشر بر تارک جهان ما درخشید، ده ها کنوانسیون و دستورالعمل از دل اين سند برآمده که هر کدام شان تغییرات شگرفی را در شیوه ی زندگی انسان معاصر بوجود آورده اند.
یکی از این کنوانسیون ها «کنوانسیون حفظ میراث فرهنگی و طبیعی جهان» است که در سال 1972 به تصويب رسيده. این کنوانسیون دولت های عضو را موظف به حفظ و حمایت از آثار فرهنگی، تاریخی، و طبیعی خود می کند با این تاکید که: «ویرانی یا انهدام هر قسمت از میراث فرهنگی و طبیعی موجب فقر شدید میراث همه ی ملل جهان می شود».
در سال های بعد، کنوانسیون های دیگری در ارتباط با «میراث فرهنگی غیرملموس» و «حافظه ی جهانی« برای حفاظت و مستند کردن بخش دیگری از میراث فرهنگی جهان به تصويب رسيده است.
این اسناد نه تنها توجه مردمان فرهنگ دوست جهان را هر روز بیشتر از پيش متوجه و علاقمند به میراث های فیزیکی و غیرفیزیکی بشری می کنند بلکه در تغییر یا کامل کردن مفاهیمی مهم نقشی اساسی داشته اند.
یکی از این مفاهیم «فرهنگ» است که اکنون «میراث فرهنگی» به اجزای تعریف آن افزوده شده؛ بطوری که وقتی می گوییم «فرهنگ ایران» در اين مفهوم همه ی میراث های فرهنگی فیزیکی و غیر فیزیکی ما جای دارند.
البته بايد پذيرفت که هنوز هم بسیاری از مردمان ما به اهمیت این بخش از فرهنگ امروز بشری آشنایی کافی ندارند و اگر ذکری از آن می کنند، بیشتر همراه با برخوردهای افراطی «ناسیونالیستی» است؛ که طبعاً حالتی دفاعی دارند در مقابل حکومتی که با بخش های عمده ای از فرهنگ ما دشمنی و ستیزی علنی دارد و بر تخریب و نابودی همه جانبه ی آنها همت گماشته است.
آن چه که در این کتاب می خوانید مربوط می شود به همین ستیز حکومت نسبت به فرهنگ و میراث فرهنگی، تاریخی، و طبیعی ما؛ ميراثی که در پی انقلاب اسلامی سال 1357 (1979) در وضعیتی بسیار بحرانی و تکان دهنده قرار گرفته است.
مطالب این کتاب از میان صدها مقاله و گزارش و بیانیه ای انتخاب شده که طی 14 سال گذشته نوشته شده اند؛ 14 سالی که میراث فرهنگی ما، و کل فرهنگ ما، بیش از همیشه گرفتار تبعیض و خشم حکومت قرار گرفته است.
اما اين ستیز آشکار نتايج شگفت آوری نيز داشته و در همين سال ها نيز هست که توجه مردمان ما بیش از هميشه به فرهنگ ایرانی شان جلب شده؛ فرهنگی که چون آفتاب بر همه یکسان می تابد، و صاحبان هیچ مذهب و مرام و قوم و جنسیتی را بر دیگری ترجیح نمی دهد.
در این سال های سخت «سازمان میراث فرهنگی جمهوری اسلامی» خبرنگاران را رسماً از گزارش دادن مستقیم درباره ی ویران گری ها در قلمروی میراث فرهنگی ممنوع کرده است و باستانشناسان و کارشناسان تنها می توانند گزارش یافته ها و کشف های خود را پس از گذشتن از فیلتر سازمان میراث فرهنگی به اطلاع مردم برسانند.
در چنین شرایطی، توجه به فرهنگ خردمدارِ مهرآفرین کشورمان، و بازتاب دادن آنچه بر میراث گرانقدر آن می رود، برای من (و یقین دارم برای بسیاران دیگری که در بیرون از مرزهای سانسور و خفقان و پوچی بسر می برند)، علاوه بر این که تبديل به یک وظیفه ی حقوق بشری شده، انتخابی حیاتی و طبیعی محسوب می شود.
به قول دوست گرامی، آقای دکتر ابراهیم هرندی، نظریه پردار و پژوهشگر فرهنگی: «فرهنگ، بزرگ ترين بازتابِ آگاهی را ـ که باخبر شدن از مرگ و پوچی ست ـ با معنی دار کردن هستی، درمان می کند.» و ما کوشندگان فرهنگی چاره ای نداریم جز این که به این «انتخاب طبیعی» متوسل شویم تا بتوانیم از آن نیرو و توان لازم را برای یک «ماندگاری شایسته» بگیریم.
این کتاب، در واقع، گزارش مختصر و مستندی است از عملکرد فرهنگ ستیز و تبعیض گر جمهوری اسلامی در ارتباط با آن بخش از فرهنگ و میراث فرهنگی ایرانی ما که غیرمذهبی و یا غیرشیعی است؛ در راستای نشان دادن گوشه هایی از ویرانی ها، تاریخ زدایی ها، و عملیات غیرقانونی که در این دوران انجام شده است.
در عین حال اين گزارش می تواند کمکی باشد به حافظه ی ملی ما و هشداری برای آیندگان، چرا که یکی از کارهای حکومت مسلط بر سرزمین مان در این دوره قلب تاریخ و خبرها، و پنهان کردن و یا وارونه نشان دادن رویدادهاست.
پس این کتاب را می توان سند کوچکی از انبوه اسنادی تلقی کرد که زیانبار بودن یک حکومت مذهبی را برای سرزمینی رنگارنگ از تکاپوهای فرهنگی، آن هم در زمانه ی والایی حقوق بشر، ثابت می کنند.
از انتشارات S&H
پخش از آمازون
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد