روزی از فصل خزان بود و به هنگام پسين
آخرين پرتو
خورشيد به رنگ زرين
كرده بالای درختان كهن
را تزئين
ريزد از باد
خزان برگ درختان به زمين
بر لب جوی يكی خانه
كهن بنياد است
نيمه ويرانه بود ،
قلعهی «پازرگاد» است
شجر سبز چو آسيب طبيعت
ديده
شاخههايش همه پژمرده
شد و خشكيده
برگها زرد شد و سرخ و
بههم پيچيده
جلو قلعه از آن برگ
زمين پوشيده
برگ زرد است و
يا قالی زربفت نماست
كه بهتشريف شهنشاهی
«كوروش» برجاست
|