|
جغرافيای توفان
محمد عارف
به پارۀ همسرنوشت روح، برادرم، استاد بزرگ نستعليق و شاعر بی همتای فراقبالی،
عباس عارف، در مقام سرايندۀ ريشه های ايرانی
سرزمين زرتشت، که دستم بگرفت و پا به پا برد
__________
و اینک در اعتراض به بی حرمتی به ایران!
پنجۀ پايی در دريای عمان و زانويی برتفتان
پنجه ای ديگر در خليج فارس و زانويی بر گردۀ زاگرس
کف دستی بر خراسان و ديگری بر آذربايجان بر نهاده
سر در خنکای خزر فروبرده است
غول زيبای* وطن
تا رخوت ساليان از تن بشويد،
و قلبش در سينۀ من تو ما می تپد.
نهرآتشی از سنگ و خيال مذاب
در سينۀ خاک می گردد،
بوران دلير انديشه و عشق
اندام سروستان های جوان را
از دشت های شادی و بيداری می گذراند.
در شهرهای پگاه و بر چهاراه های هشياری
حنجره های خوش خيم فردا
سرودی ديگرگونه می سرايند.
طوفان مهيب به حقيقت پيوستن رؤياها
در شريان های شادی می گردد،
و ايران به فردای بی بازگشت قدم می گذارد.
زمستان 2006، پناه شهر کلن
نقل از مجموعه شعر چهارفصل، زمستان 1384، کلن، آلمان فدرال.