بازگشت به صفحه اصلی |
|
کورش در افسانه و تاريخ
از: دکتر حميده ناظريان
يونانيان نقل می کنند که هخامنش نام بنيان گذار سلسله هخامنشيان است. اما احتمال دارد که داريوش اول برای اين که بين خود و کوروش اول ارتباط خونی برقرار کند اين جد مشترک را اختراع کرده است. منابع يونانی می گويند که پس از مرگ هخامنش پسرش «تیش پيش» جانشين او شد و به رهبری او قوم پارس شهر انشان را تصرف کرده و در آن مستقر شدند. امروزه اين شهر را با نام «تپه ی ماليان» و يا «تل ماليان» می شناسيم که در کوه های زاگرس واقع در استان فارس قرار دارد. ثمره اين پادشاه کوروش دوم است که بر قوم ماد غلبه کرده و امپراتوری پارس را بوجود آورده است. مسلما تيش پيش يک چهره تاريخی است اما در متون فارسی کهن به او نه بعنوان پسر هخامنش که به عنوان يک هخامنشی اشاره می شود. و در نتيجه امر مسلم آن است که او از خاندان هخامنشی بوده است. هنگامی که در سال 640 قبل از ميلاد «آشور بانی پال» پادشاهی ايلام را کلا برانداخت پارس ها از اين موقعيت استفاده کرده و در قلمرو پادشاهی انشان اعلام استقلال کردند. و اگرچه تا سال ها بعد زبان ايلامی زبان رسمی کشور آنها بود اما خودشان به فارسی تکلم می کردند که يکی از زبان های هندو ايرانی است. در سال 559 قبل از ميلاد کوروش (که در فارسی کهن خوروش بوده است) جانشين پدر خود کمبوجيه شد و در آغاز ناگزير بود همچون پدران خود تسلط پادشاهی ماد را بپذيرد. تاريخ نويس يونانی «هرودوت» در کتاب «تواريخ» خود شرح مفصلی از به قدرت رسيدن کوروش را بر حسب بهترين منابع در دسترسش آورده است. داستانی که او نقل می کند شبيه ديگر مطالب افسانه ای در مورد رها کردن کودکی اشرافی است. افسانه ای همچون «رومولوس» و «اديپوس».
در اين افسانه گفته می شود که کوروش نيمی پارسی و نيمی ماد بوده است و در زمان پدربزرگ مادری اش «آستياک» که بر آشوری ها پيروز شده بود بدنيا آمد پس از اين تولد آستياک خوابی می بيند که مغان آن را به نشانه ای تعبير می کنند که از سرنگون شدن او به دست نوه اش حکايت می کند در نتيجه او به يکی از خدمتکاران خود به نام «هارپاک» دستور می دهد که کوروش نوزاد را بکشد. هارپاک که از نظر اخلاقی نمی توانست چنين کند يکی از چوپانان پادشاه به نام «ميتريدات» را احضار کرده و به او دستور می دهد کودک را به قتل برساند. ميتريدات که از اين دستور آشفته می شود جريان را با همسرش «سينو» در ميان می گذارد. سينو که اخيرا کودکی مرده را بدنيا آورده بود به شوهرش پيشنهاد می کند که پيکر کودک مرده را به جای کوروش بگذارند و خود او را بزرگ کنند. ميترادات فرزند مرده خود را به عنوان مدرک انجام دستور به هارپاک نشان می دهد. سال ها بعد وقتی آستياک کشف می کند که نوه او همچنان زنده است دستو رمی دهد سر پسر هارپاک را بريده و به هنگام شام آن را در بشقاب او بگذارند. هارپاک به انتقام کوروش را قانع می کند که پارس ها را به شورش بکشاند به اين ترتيب بين سال های 550 و 549 و به کمک هارپاک کورش پارس ها را رهبری کرده و شهر اکباتان را به تصرف در می آورد و بدينسان سرزمين ماد به دست او می افتد.
اما آن چه که از نظر تاريخی قطعی محسوب می شود آن است که کورش پارس ها را گرد هم آورد و در سال 550 قبل از ميلاد ارتش آستياک را شکست داد و آستياک و بزرگان ماد را به اسارت گرفت. و خود پادشاهی متحد پارس را بنيان نهاد
جنگ بعدی کورش با کرسوس فرماندار ليديا بود که از طريق وصلت با آستياک اتحاد داشت. گفته می شود که کرسوس از پيشگوی معبد دلفی می پرسد که اگر با کورش بجنگد چه خواهد شد. و پاسخ می شنود که اگر از رودخانه پاليس رد شوی يک امپراتوری بزرگ از بين خواهد رفت. کرسوس با اعتماد به پيروزی خود در مرکز ترکيه کنونی با سپاه کورش روبرو شد اما کورش با مهارت و نوآوری شيوه جنگ مرسوم را تغيير داد هنگامی که قرار بود به مناسبت زمستان جنگ را متوقف کنند و کرسوس چنين کرد کورش از توقف جنگ سرباز زد و شهر سارديس پايتخت ليديا را گرفت و کرسوس را اسير کرد. بدينسان ليديا ضميمه قلمرو کورش شد. در تاريخ وقايع «نابونی دوس» آمده است که «کورش به سرزمين ليدی تاخت پادشاهش را کشت اموالش را تصرف کرد» به علت از بين رفتن قسسمتی از اين تاريخ به نظر می رسد که مطالب آن درست نباشد. اما منابع يونانی بيان می کنند که کورش کرسوس را امان داد و او را به عنوان مشاور خود منصوب کرد و او حتی در زمان سلطنت پسر کورش نيز در اين سمت بود.
در اکتبر سال 539 کورش بابل را محاصره کرد بر اساس مدارک نوشته شده به دست منابع بابلی پيروزی کورش بدون خونريزی انجام گرفت. و در پی اين پيروزی لقب کورش چنين شد: «پادشاه بابل، پادشاه سومر و آکاد، و پادشاه چهار جانب جهان» اين لقب درست به نظر می رسد چرا که پس از فتح بابل امپراتوری پارس از آسيای صغير و يهوديه تا دره هند امتداد داشت و همه ی هلال حاصلخيز جهان آن روز را در خود گرفته و بزرگترين امپراتوری تاريخ بود.
کوروش اداره امپراتوری خود را به صورت ايالتی و با مديريت کسانی که ساتراپ خوانده می شدند انجام می داد. ساتراپ ها در کار خود مستقل بودند و تنها به دولت مرکزی ماليات و سرباز می دادند
کورش پس از فتح بابل اعلاميه ای صادر کرد که بر روی يک استوانه گلی که به استوانه کوروش مشهور است نوشته شده و در آن شرح پيروزی ها و انساندوستی های کورش و همچنين شجره خاندان شاهی اش ذکر شده اند.
اين استوانه در سال 1879 در بابل کشف شده و اکنون در موزه بريتانيا نگاهداری می شود.
اگرچه انتشار اين استوانه در ادامه سنتی محسوب می شود که در بين النهرين از هزاره سوم قبل از ميلاد مرسوم و در آن شاهان اقدامات و اصلاحات خود را شرح می داده اند اما در آن ميان استوانه کورش است که به عنوان اولين منشور حقوق بشر شناخته شده است. و در هزار و نهصد و هفتاد و يک سازمان ملل متحد آن را به همه زبان های رسمی اين سازمان ترجمه کرده است. اين منشور مضامين عمومی حاکميت پارس ها را بيان می دارد که عبارت است از: تساهل مذهبی، الغای برده داری، آزادی انتخاب شغل، و گسترش امپراتوری
کورش با اتخاذ سياستی مبنی بر انساندوستی بجای سرکوب و نيز احترام گذاردن به مذاهب محلی توانست مردم تحت فرمان خود را به پشتيبانان مشتاق خود تبديل کند. نمونه ای از اين امر را می توان در فصل عزرای کتاب تورات يافت. که شرح می دهد چگونه جمعيت بزرگی از يهوديان پس از آن که معبدشان به فرمان کورش بازسازی شد از بابل به سرزمين خود بازگشتند.
به دليل اين گونه رفتار های کورش يهوديان او را پادشاهی عادل دانسته و تحسين کرده اند. او تنها غير يهودی تاريخ است که در کتاب يهوديان به عنوان مسيح خداوند خوانده شده امروزه نيز در کشور اسراييل نام کورش بر خيابان ها و خانواده های اسراييلی متعددی گذاشته شده است.
بنا بر گزارش هرودوت کوروش در جنگ با ماساگت ها که قبيله بيابانگردی در شمال قلمرو او بودند کشته شد. ملکه ماساگت که توميريس نام داشت جانشين پسر خود شد که از کورش شکست خورده بود. «ست سياس» تنها از اين نکته خبر می دهد که مرگ کورش در 529 قبل از ميلاد به هنگام جنگ با قبايل مستقر در سرچشمه رود فرات اتفاق افتاد. پيکر او را در شهر پاسارگاد دفن کردند. دو تاريخ نويس يونانی «استرابو» و «آريان» بر اساس گزارش کسانی که در جريان حمله اسکندر به ايران به پاسارگاد رفته بودند توصيف های دقيقی از آرامگاه او به دست داده اند.